آقای غفوری استاندار خراسان پس از اطلاع از جریان درگیری به محل ستاد مجاهدین می آید و از مردم مصراً می خواهند درگیری را خاتمه دهند.مردم موافقت می کنند که در صورت تخلیه ستاد آنها متفرق خواهند شد. |
مسئولین سازمان مجاهدین خلق - شاخه مشهد از مقامات مسئول می خواهند که نامه ای از بنیاد مستضعفین با مهر و امضای دادستان بیاورند که آنها ساختمان را تخلیه کنند ، که این کار انجام گرفته و آنها متعهد می شوند که ساختمان مزبور را ترک کنند ، روز یکشنبه چون مجاهدین به تعهد خود عمل نکردند ، مردم در آنجا اجتماع کرده و با شعار، مجدداً خواستار تخلیه سازمان می شوند که البته در اینجا بارانی از سنگهای ریز و درشت از پشت سنگرهایی که مجاهدین بر بام ستاد مرکزی قبلا ساخته بودند ، سنگ بسیاری سرها و چشم ها و صورت ها را به خون آلود و ناجوانمردانه مردم بی سلاحی را که با قلبهایی لبریز از عشق به خدا و ایمان به اسلام همواره در میدان نبرد با جهانخواران پیشتاز بوده اند را به خاک و خون کشید
.
این نیروهای به اصطلاح مردمی چون دیگر در برابر توده مردم تاب مقاومت نداشتند به تخلیه ستاد پرداختند ، در اینجا این سوال مطرح می شود که آیا اینها اگر قصد ایجاد درگیری نداشتند و اگر نمی خواستند بلوای چنان خونین برپا شود چرا ستاد را آرام تخلیه نکردند ؟ چرا مردم بی سلاح را سنگباران کردند ؟ چرا با شعارهای تحریک آمیز احساسات مذهبی توده صدیق و مبارز ما را تحریک کردند که درگیری ها ادامه یابد ؟ به راستی آنها با این عمل چه هدفی را تعقیب می کردند ؟
در هر حال درگیری تا عصر ادامه می یابد ، بعد از ظهر مردم در حالی که کم کم متفرق می شدند ، ناگهان با حمله گازانبری میلیشیای خلقی !! رو به رو می شوند ، که به صورتی تهاجمی مردم را از یک طرف تا کوی دکتری و از طرفی دیگر تا میدان شهناز به عقب می رانند .
مردم که قبلا تا حدی آرام گرفته بودند با این حمله تهاجمی مجاهدین به شدت برآشفته می شوند و مجددا دور هم جمع شده و به طرف خانه جوانان حمله می کنند . که ناگهان از داخل ساختمان تیراندازی می شود . خشم مردم با این عمل مجاهدین به اوج می رسد و در حالی که شعار می دهند به طرف خانه جوانان پیشروی می کنند . شهربانی که در آنجا قبلا مستقر شده بود از ارتش و سپاه برای کنترل مردم و خاتمه دادن به درگیری کمک می طلبد که ارتش نمی پذیرد ، سپاه بلافاصله وارد صحنه می شود ، و با تیرانداری هوائی سعی می کند جلوی حمله مردم را به خانه جوانان بگیرد که خوشبختانه موفق می شود ، حال یک مسئله مبهم است که روشن شدنش ضروری است و آن کشته شدن شکرالله مشکین فام از طرفداران مجاهدین خلق است ، که سازمان مجاهدین در این قضیه سپاه پاسداران را متهم کرده است :
اولاً باید گفت که اگر سپاه دخالت نمی کرد و مردم خشمگین را کنترل نمی نمود مسلم با حمله مردم شاید بیش از 100 نفر به قتل می رسیدند و این عمل سپاه صرفا به خاطر جداسازی نیروهای درگیر بوده و تیراندازی های پاسداران نیز هوائی بوده است ، ثانیاً عناصر مسلحی بین جمعیت بوده اند که با نشانه گیری تیراندازی می کردند که در این زمینه گزارشات و اطلاعات زیادی به دست آمده و ثالثاً از جانب خود مجاهدین نیز تیراندازی می شده است . با وجود اینکه در چنین جوی مشکین فام به قتل می رسد وقیحانه سازمان مجاهدین خلق سپاه را متهم به قتل می کند و آنها را تحریک شده و چماق به دست می خواند ؟
آیا اگر سپاه دخالت نمی کرد چه نیروئی می توانست جلوی خشم طوفانی مردم زخمی شده و زجر کشیده را بگیرد ؟
آیا چشمهایی که به وسیله سنگهای میلیشیای رزمنده به درد آمده « عکس شماره 32 » و سرهایی که شکافته شده « عکس شماره 34 » و پاهایی که در اثر اصابت گلوله خلقی ها مجروح شده « عکس شماده 66 » گواهان صادقی نیستند بر اینکه چگونه حقایق تحریف می شود و چگونه کسانی که خود عامل اصلی شدت گیری نزاع ها بوده اند ، با مظلوم نمائی و متهم کردن دیگران مقاصد شوم خود را تحقق می بخشند ؟
و به راستی چماقداران چه کسانی هستند؟!(1)