نگاهی به تاریخچه جریان نفاق

Elteqat02    گروه تروریستی منافقین که پیش از انقلاب اسلامی از آن با نام سازمان مجاهدین خلق یاد می شد، در میان گروه ها و جریان هایی که علیه رژیم پهلوی مبارزه می کردند، نامی آشنا برای همه کسانی است که تاریخ سیاسی و معاصر ایران را دنبال می کنند.

به گزارش هابیلیان، خبرگزاری جمهوری اسلامی(ایرنا) تلاش دارد تا در سلسله گزارش های مختلفی به بررسی عملکرد جریان تروریستی نفاق در ایران قبل و بعد از انقلاب اسلامی و همچنین برخی فعایت های این گروهک تروریستی در شماری دیگر از کشورها بپردازد و اولین گزارش خود را به تاریخچه این جریان اختصاص داده است. نام جریان نفاق تداعی کننده بمب گذاری، ترور، خرابکاری و اقدامات مسلحانه است، آن هم در شرایطی که جریان اکثریت مردمی به رهبری امام خمینی (ره) در مبارزه با رژیم شاهنشاهی روش اعتراضات مسالمت آمیز در پیش گرفته بود.

هسته اصلی گروه مجاهدین خلق ایران با استراتژی مبارزه مسلحانه در شهریور 1344 به وسیله سه نفر از دانشجویان آن زمان دانشگاه تهران به نام های 'محمد حنیف نژاد'، 'سعید محسن' و 'علی اصغر بدیع زادگان' که فعالیت های جبهه ملی و نهضت آزادی آنان را قانع نکرده بود، برای براندازی رژیم شاهنشاهی بنیانگذاری شد.

هسته ابتدایی و اصلی این گروهک از دل نهضت آزادی به وجود آمد؛ از همین رو مهندس مهدی بازرگان (دبیرکل نهضت آزادی) عناصر مجاهدین خلق را در همان زمان فرزندان نهضت آزادی و پرورش یافتگان اندیشه و گرایشات فکری ملی - مذهبی خواند.

حلقه اصلی فرماندهی مجاهدین در آن دوره، کارآمدترین روش مبارزه با محمدرضا پهلوی را مبارزه مسلحانه ارزیابی کردند و معتقد بودند نهضت آزادی سازشکارانه با رژیم پهلوی برخورد می کند، به همین دلیل از آنان منشعب شدند.

مجاهدین خلق ایدئولوژی مارکسیسم (مالکیت عمومی نهاده‌های تولید، توزیع و مبادله کالا) را به عنوان علم مبارزه می شناختند و ایدئولوژی و استراتژی این سازمان بر همین مبنا طرح ریزی شده بود.

ایدئولوژی مارکسیسم که در حدود یک دهه بعد از شکل گیری این گروهک به عنوان ایدئولوژی رسمی آن پذیرفته شد، هرچند در ابتدا با ریزش هایی روبه رو شد، اما در شکل گیری روش های مبارزه آنها نقش بسزایی ایفا کرد.

بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق بلافاصله پس از تاسیس، در ابتدا دست به اقدام علنی نزدند تا هم بتوانند مبانی فکری و ایدئولوژیک خود را تدوین کنند و همچنین به کادر خود، آموزش عمیق فکری وعقیدتی بدهند.

موسسین سازمان مجاهدین خلق پس از گفت وگوهای اولیه، شناسایی و جذب نیروها و تشکیل سلول های کوچکی در قزوین، تبریز، مشهد، اصفهان، شیراز، کرمانشاه، کرمان و بانه در سال 1347با تشکیل کمیته مرکزی به بررسی روستاها و چگونگی امکان فعالیت سیاسی و مبارزاتی در آنجا، برنامه های آموزشی و چگونگی تشکیل خانه های تیمی پرداختند.

در طی سال 1347 پس از تکمیل مطالعات به این نتیجه رسیدند که با اجرای برنامه اصلاحات ارضی امکان آغاز مبارزه در روستاها فراهم نیست و شهرها برای انجام عملیات مناسب تر هستند، از این رو کمیته مرکزی با افزایش تعداد نیروهای خود نسبت به تشکیل گروه های فنی، اطلاعات، تبلیغات، تدارکات، تسلیحات و الکترونیک پرداخت و زمینه را برای تدارک مبارزه مسلحانه آماده کرد؛ تعلیم فنون ورزشی کشتی و جودو، رانندگی با خودرو و موتورسیکلت و سایر آموزش های عمومی در برنامه کار قرار گرفت؛ از طرف دیگر با برقراری ارتباط با دفتر نمایندگی سازمان آزادیبخش فلسطین در دوبی نسبت به اعزام اعضای سازمان به پایگاه های الفتح برای کسب آموزش های نظامی اقدام شد.

در خرداد 1349 یک گروه سه نفره با تهیه شناسنامه و گذرنامه جعلی از طریق دوبی به لبنان رفتند؛ متعاقب آن 6 نفر دیگر با همین روش به دوبی رفتند تا از آنجا به اردوگاه‌های چریکی الفتح در لبنان بروند، اما پلیس دوبی آن 6 نفر را به گمان اینکه قاچاقچی هستند دستگیر کرد و به زندان انداخت و قصد داشت آنان را به تهران بازگرداند و به مقام های انتظامی ایران تحویل دهد؛ مجاهدین خلق وقتی از این موضوع باخبر شدند و نتوانستند اعضای زندانی را آزاد کنند، طرح ربودن هواپیما را ریختند؛ سه نفر از اعضای سازمان به عنوان مسافر سوار هواپیما شدند و پس ازحرکت، مسیر هواپیما را به طرف بغداد منحرف کردند؛ بعد از ورود به بغداد مقامهای عراقی به آنان ظنین شدند و با اعمال شکنجه سعی کردند تا هویت اصلی آنان را بفهمند. سرانجام با میانجی گری مقام های فلسطینی، عناصر مجاهدین موفق شدند خود را به پایگاه فلسطینی ها در اردن برسانند.

ساواک یک سال بعد، از هویت هواپیماربایان و تشکیل یک گروه چریکی آگاه شد، اما هنوز اطلاع دقیقی از چگونگی این سازمان نداشت. متعاقب این جریان، سازمان مجاهدین 10 نفر دیگر را از تهران به اردن فرستاد تا در اردوگاه های الفتح آموزش نظامی ببینند. روند اعزام به اردوگاه های نظامی افراد تا سال 1357 ادامه داشت.

به لحاظ عملیاتی پس از واقعه سیاهکل توسط فدائیان خلق، مجاهدین خلق وادار به شتاب در اجرای عملیات نظامی شدند تا آنان متوجه شوند در پیشقراولی نبرد مسلحانه تنها نیستند؛ از این رو عملیات خود را از مرداد 1350 برای قطع سیستم اصلی برق سراسری و برهم زدن جشن های 2500 ساله شاهنشاهی طراحی کردند.

پس از سال 1350 با توجه به نیاز تدارک خانه های تیمی با پوشش مناسب، استفاده از زنان و دختران و عضویت آنها در گروهک مجاهدین آغاز شد و در فاصله کوتاهی گسترش یافت؛ هر چند پیش از این بنیانگذاران این گروه، ازدواج را عامل مشغولیت های سازمانی می دانستند و با آن مخالف بودند، اما با قدرت گرفتن رضا رضایی، بهرام آرام و در ادامه تقی شهرام ازدواج های تشکیلاتی و طلاق های سازمانی در بین مجاهدین رسمیت پیدا کرد؛ رفتاری که در چارچوب ایدئولوژی مارکسیستی سازمان تعریف می شد.

طی سال های 1351-1354 سازمان مجاهدین دست به سلسله کارهایی در جهت مبارزه با رژیم شاه زد؛ در اردیبهشت 1351، یک هفته پس از اعدام اولین گروه از مجاهدین، به یک پاسگاه پلیس در تهران حمله کردند؛ سپس دفتر مجله ای به نام 'این هفته' را که به اشاعه فرهنگ غرب و تخریب روحیه خلق متهم شده بود، منفجر کردند.

همچنین در بهار 1351 به مناسبت بازدید نیکسون، رئیس جمهوری آمریکا از ایران، در دفتر اداره اطلاعات آمریکا، انجمن ایران و آمریکا، دفاتر پپسی کولا، جنرال موتور، شرکت نفت دریایی و هتل اینترنشنال، بمب هایی را منفجر کردند؛ اتومبیل ژنرال هارولد پرایس، رئیس هیات مستشاری آمریکا را در ایران به گلوله بستند، اما موفق به کشتن او نشدند؛ همچنین بمبی را در آرامگاه رضاشاه منفجر کردند؛ در 12 مرداد1351 به نشانه اعتراض به سفر ملک حسین، پادشاه اردن به ایران یک بمب در سفارت اردن منفجر کردند.

بعد از اعلام 'بیانیه تغییر مواضع ایدئولوژیک' در سال 1354، شکافی عظیم در میان اعضای سازمان مجاهدین ایجاد شد؛ اکثریت مجاهدین به مارکسیسم روی آوردند و اقلیتی از آنها با عنوان مجاهدین مسلمان به اصول مذهبی پافشاری کردند؛ البته جدایی و انشعاب مجاهدین، ناگهانی و غیرقابل انتظار نبود، زیرا کسانی نظیر تقی شهرام و بهرام آرام چنین مباحث ایدئولوژیکی را مطرح و بر روی آن پافشاری می کردند.

بسیاری از کسانی که به مارکسیسم گرویدند، از افراد مسلمان متعصب و معتقد به اصول توحید بودند؛ مانند روحانی و حق شناس که در تیم ایدئولوژی اصلی و اولیه عضویت داشتند یا پوران بازرگان، همسر محمد حنیف نژاد، که از معتقدین به مذهب بود.

سرخوردگی مجاهدین از پشتیبانی روحانیون از آنان، ناتوانی جذب روشنفکران جدید که گرایش به مذهب نداشتند و نیز شتاب در عضوگیری و اطاعت کورکورانه از کادر رهبری سازمان که به مارکسیسم روآورده بودند، از جمله دلایل گرایش به مارکسیسم ذکر شده است.

پس از اعلامیه تغییر مواضع ایدئولوژیک سال 1354، مجاهدین مارکسیست با حفظ آرم سازمان و تغییر علائم و نشانه گذشته، حذف آیات قرآن کریم از آن و تاریخ پیدایش سازمان و نیز افزودن مشت گره خورده به نشانه وابستگی به طبقه کارگر، آرم جدیدی را برای خود تهیه کردند. نشریه 'جنگل' را به جای نشریه 'مجاهد' به عنوان ارگان سازمان منتشر کردند و هر سه ماه یکبار نیز فصلنامه 'قیام کارگر' را انتشار دادند.

مجاهدین مارکسیست با سازمان فدائیان خلق درباره ادغام دو سازمان مارکسیست به گفت وگو نشستند، ولی به زودی با توسل به این دلایل که سازمان فداییان خلق هنوز با ریشه های کاسترویی خود پیوند دارد و از محکوم کردن سوسیال امپریالیسم شوروی خودداری می کند و با عوامل مشکوکی مانند حزب توده و جبهه ملی رابطه پنهانی دارد، گفت وگو را قطع کردند؛ فدائیان خلق نیز مجاهدین مارکسیست را به پذیرش کورکورانه مائوئیسم و مدعیان دروغ پرداز طرفدار طبقه کارگر و فرصت طلب متهم کردند.

مجاهدین مارکسیست از طرف دیگر به تسویه حساب با برخی از اعضای برجسته سازمان که بر روی اصول اسلامی پافشاری داشتند، پرداختند؛ از جمله مجید شریف واقفی و مرتضی صمدیه لباف را ربودند؛ شریف واقفی را کشتند و لباف را نیز زخمی کردند و در دام پلیس انداختند.

طی دورانی که مجاهدین مسلمان تلاش می کردند از مارکسیست ها فاصله بگیرند، بخشی از روحانیون، خواهان برخورد تند با مارکسیست ها بودند و برخی همچون آیت الله طالقانی، آقایان منتظری، لاهوتی، مهدوی کنی و هاشمی رفسنجانی رای به جدایی از مارکسیست ها و خاتمه یافتن 'اتحاد استراتژیک' دادند؛ طی فتاوای معروفی که در اوایل سال 1355 از طرف روحانیون صادر شد، زندگی اشتراکی با مارکسیست ها پایان یافت.

سران مجاهدین در زندان به ویژه مسعود رجوی، به صدور این فتوا اعتراض داشتند، در عین حال خود را حداقل برحسب ظاهر ملزم به رعایت آن می دیدند؛ پس از این گروهی از مجاهدین به انتقاد از مسعود رجوی پرداختند و از آن فاصله گرفتند، از جمله شهید محمدعلی رجایی و عزت الله سحابی (البته وضعیت سحابی به نحوی دیگر رقم خورد) که به طور کلی از آنان جدا شدند.

در هر حال انشعاب سال 1354، اختلاف های موجود و درگیری های گروههای مختلف سازمان مجاهدین، ضربات مهلکی را بر این سازمان وارد کرد؛ ساواک در طی مدت زمان کوتاه پس از انشعاب توانست تعداد زیادی از افراد و گروههای پراکنده مارکسیست و مذهبی وابسته به سازمان مجاهدین را به تدریج شناسایی و از بین ببرد، به طوری که از اواسط سال 1355 دیگر عملا سازمانی وجود نداشت.

از طرف دیگر انشعاب در سازمان مجاهدین باعث شد که برخلاف دوره های قبل که عمدتا فعالیت های سیاسی دانشجویی به صورت مشترک انجام می شد و در حقیقت یک اتحاد استراتژیک بین نیروهای مارکسیست و مذهبی در مقابله با شاه وجود داشت، برنامه های مشترک خاتمه یافت و با بدبینی شدیدی که بین عناصر مارکسیست این گروهک و مذهبی ها شکل گرفت، روند چندگانگی نیروهای سیاسی در دانشگاه ها، زندان ها و جامعه اتفاق افتاد و به طرف مرزبندی دقیق نیروها رفت.

گروه های مسلح مذهبی هم که شکل گرفتند برخلاف قبل، از همکاری با نیروهای مارکسیست پرهیز داشتند، زیرا معتقد بودند آنها به لحاظ اعتقادی با ما اختلاف دارند و در بین راه به ما خیانت می کنند و از پشت خنجر می زنند.

منیزه اشرف زاده کرمانی در اعترافات خود پس از دستگیری درباره همکاری دختران با سازمان مجاهدین می گوید:

'دخترانی که با سازمان همکاری می کنند، اکثرا از خانواده های متعصب و مذهبی هستند که جذب شعار کمک به اشاعه اسلام شده اند، اما اولین چیزی که در عمل می آموزند، دروغ بافی به خانواده ها و چگونگی فرار و جدا شدن از خانواده برای اجرای وظایف سازمانی است.' (منیژه اشرف زاده کرمانی در 4 بهمن 1354 به جرم اقدام علیه امنیت کشور و عضویت در شاخه مارکسیستی سازمان مجاهدین خلق و دست داشتن در ترور مجید شریف واقفی به عنوان مراقب صحنه به حکم دادگاه نظامی تیرباران گردید.)

با نزدیک شدن به انقلاب 57، در حالی که حرکت مردمی به رهبری امام خمینی (ره) به دور از اقدام مسلحانه پیش می رفت، سازمان مجاهدین موازی با آن دست به ترور مستشاران آمریکایی می زد.

سرانجام ساواک (سازمان امنیت رژیم پهلوی) موفق شد طی چند سال اقدامات اطلاعاتی بسیاری از سران سازمان را دستگیر و اعدام کند؛ به گونه ای که در فاصله سال های 1355 تا 1357 در عمل، سازمان مجاهدین خلق دیگر فعالیتی (علنی) از خود نشان نمی داد؛ پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (ره) مجاهدین خلق نیز به همراه مبارزان سیاسی از زندان های ساواک آزاد شدند و این بار مسعود رجوی که از اعضای رده دوم سازمان بود و در سال 1350 دستگیر شده بود، سرکردگی مجاهدین را به دست گرفت و توانست دوباره هواداران سازمان را سازماندهی کند؛ از همین زمان بود که صفحه ای دیگر در تشکیلات منافقین باز شد و چهره اصلی سرکرده ها و عناصر این گروهک هویدا شد.

اسناد ساواک نشان می دهد که رجوی به دلیل همکاری با این تشکیلات پس از دستگیری بر خلاف دیگر سران سازمان اعدام نشد و مجازاتش به حبس ابد تخفیف یافت؛ از همین زمان بود که گفته می شود رجوی جذب سرویس های جاسوسی غرب و به ویژه موساد شد، دلیل این مساله نیز همکاری گسترده ساواک با سرویس جاسوسی غرب و موساد بود.

سازمانی که رجوی اداره می کرد، خیلی زود به سهم خواهی از انقلاب پرداخت و برای به دست گیری قدرت، برنامه ریزی کرد که منشاء اصلی تقابل مجاهدین خلق با جریان حاکم بر نظام نوپای اسلامی ایران بود.


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31