شهيد رجب بيگي به همان ميزان كه با مهرباني و علاقه درصدد تغيير مواضع انحرافي هواداران ساده و غافل گروهكها بود، به همان ميزان معتقد به برخورد قاطع و كوبنده و نابودكننده با سران جنايت پيشه آنها بود.
|
پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران گروههاي دست نشانده سعي كردند تا به هر روش امنيت و آرامش را از ملت ايران سلب كنند و به خيال خام خودشان با ايجاد رعب و وحشت نظام نوپاي جمهوري اسلامي را سرنگون سازند، اما رشادت و از خود گذشتگي مردم مسلمان اين سرزمين مخصوصاً جوانان معتقد به آرمانهاي نظام اسلامي باعث شد تا آنها در رسيدن به اهداف شومشان ناكام بمانند. شهادت 17 هزار ايراني توسط گروههاي نفاق، خود مهر تأييدي بر مظلوميت ملت ايران براي رسيدن به اهداف متعالي خود است كه شهيد مهدي رجببيگي نيز يكي از شهداي عوامل نفاق در سالهاي اوليه پيروزي انقلاب است. او همزمان با اوجگيري قيام عليه رژيم طاغوت مبارزات سياسي خود را آغاز كرد و همپاي تحصيل در دانشگاه به تعليم و تربيت دانشآموزان محروم جنوب شهر ميپرداخت. پس از پيروزي انقلاب نيز در كنار فعاليتهاي فرهنگي خود با جهاد سازندگي و سپاه پاسداران انقلاب اسلامي همكاري تنگاتنگي داشت تا اينكه سرانجام در تاريخ پنجم مهرماه سال 60 توسط عوامل نفاق در خيابان جمهوري اسلامي به شهادت رسيد. شهيدي مظلوم از جمله هزاران شهيد مظلوم جريان نفاق كه براي آشنايي هر چه بيشتر از زواياي زندگي پربار او، با برادرش كه هم اكنون در جهاد كشاورزي به كارهاي علمي و تحقيقاتي ميپردازد قرار ملاقاتي گذاشتيم و با روي باز پذيرا شد. اما آنچه در گفتوگوي يك ساعتهمان جلب توجه ميكرد، وجوه مختلف شخصيت شهيد رجببيگي به عنوان يك دانشجوي آگاه، ورزشكار، مطلع به مسائل سياسي، اجتماعي و فرهنگي و در عين حال داشتن قلم و بياني شيوا براي ابراز آرمانهاي انقلاب اسلامي است كه اين شهيد را به عنوان الگويي جامع براي نسل جوان معرفي ميكند. اين سخن ارزشمند از اين شهيد مبارزه با نفاق است كه در جايي گفته است: «ما ميرويم تا خط امام بماند».
به عنوان اولين سؤال از ويژگيهاي اخلاقي شهيد مهدي رجب بيگي بگوييد.
شهيد رجب بيگي از جمله افرادي بود كه روحيه چند بعدي داشت. از يك طرف قلم بسيار شيوايي براي نوشتن مطالب عرفاني داشت و از طرفي دستي بر نقد سياسي، در مواقعي هم كه لازم بود قلم شيوايي براي نوشتن مطالب طنز براي به سخره گرفتن انديشههاي غيرمترقي و مستهجن داشت. در عين حال نيز علاقه شديدي به سازندگي داشت كه در اين مورد ميتوان به حضور ايشان در مناطق محروم كردستان اشاره كرد. همچنين با دادن راهكارهاي لازم به دانشآموزان كه در آن زمان خطر انحرافات فكري تهديدشان ميكرد، از جذبشان توسط گروهكهاي منحرف ممانعت ميكرد و در نبرد با منافقان و افرادي كه قصد داشتند به قول خود نظام را ساقط كنند وارد كار زار ميشد.
ايشان قبل از پيروزي انقلاب از لحاظ سياسي و عقيدتي چه فعاليتهايي داشتند؟
مهدي چون يك فرد مذهبي بود و اكثر كتابهايي كه در اين رابطه نگارش شده بود را ميخواند، نسبت به مسائل مذهبي آشنايي خوبي داشت. قبل از انقلاب مجلهاي به نام «مكتب اسلام» به چاپ ميرسيد كه ايشان مرتب آن را تهيه و مطالعه ميكرد. علاوه بر آن ضمن آشنايي با انديشههاي دكتر علي شريعتي در جلسات سخنراني ايشان در حسينيه ارشاد و جاهاي ديگر حضور جدي و پررنگي داشت و در كنار آن با آثار شهيد استاد مطهري نيز قرابت خوبي داشت و هرگاه از سخنرانيهاي ايشان مطلع مي شد در آن مراسم حضور مييافت.
در صحبتهايتان گفتيد كه برادرتان قلم شيوايي در نوشتن مقالات مخصوصاً از نوع سياسي و طنز داشت لطفاً در اين باره بيشتر توضيح بدهيد.
ابتدا بايد به اين نكته اشاره كنم كه اوايل پيروزي انقلاب چاپ نشريات انگشت شمار بود و فقط نشرياتي چون «جمهوري اسلامي» و «جهاد سازندگي» چاپ ميشدند كه برادرم مطالب مورد نظر خود را در اين دو نشريه و البته نشرياتي كه اكنون ديگر به چاپ نميرسد و اسم آنها از ذهنها پاك شده است به چاپ مي رساند. در زمان دانشجويي نيز مطالب و مقالاتش را روي پلاكاردهايي جلوي در دانشگاه فني دانشگاه تهران نصب ميكرد.
از نقش شهيد رجببيگي در تسخير لانه جاسوسي برايمان بگوييد؟
از آنجايي كه تسخير لانه جاسوسي از قبل توسط دانشجويان پيرو خط امام برنامهريزي شده بود برادرم نيز در جريان آن قرار داشت، اما موضوع به خاطر مسائل امنيتي فاش نشد تا زماني كه اين اتفاق افتاد. «مهدي» آن روز به خاطر بيماري در اين اتفاق بزرگ تاريخي حضور نداشت، اما وقتي خبر آن اعلام شد جزئيات كاملش را براي ما توضيح داد و دو روز بعد به جمع دوستانش كه در تسخير لانه جاسوسي نقش داشتند پيوست.
بعد هم به عنوان نماينده دانشجويان پيرو خط امام بيانيه آنها را در نماز جمعه خواند و بعد هم به خاطر سابقه انقلابي كه داشت به عنوان مسئول دعوت كننده از نهضتهاي آزادي بخش (كه اين اقدام در آن زمان توسط دانشجويان خط امام صورت پذيرفته بود) انتخاب شد.
ظاهراً برادرتان وارد دفتر تحكيم وحدت هم شده بودند؟
آن زمان كه اين تشكل شكل گرفت عنوانش «سازمان دانشجويان مسلمان» بود؛ چرا كه اعضاي آن را فقط بچههاي دانشكده فني تهران دانشگاه اميركبير و دانشگاه صنعتي شريف و دانشگاه علم و صنعت تشكيل ميدادند اما بعدها با حضور نمايندگاني از ساير دانشگاهها و گسترده شدن فعاليتشان به «دفتر تحكيم وحدت» تغيير نام داد.
همدورهايهاي ايشان در اين تشكل دانشجويي چه كساني بودند؟
آقاياني همچون مهندس حبيبالله بيطرف، محسن ميردامادي، ابراهيم اصغرزاده، هاشمي، حسن زاده و حسن مهرابي جزو اولين اعضاي دفتر تحكيم وحدت بودند.
شهيد رجببيگي در نهادهاي انقلابي تازه تأسيس نيز حضوري پررنگ داشتند، در اين رابطه توضيح بدهيد.
اوايل انقلاب به خاطر تهديدي كه از سوي منافقان و دشمنان، نظام اسلامي با آن مواجه بود ايشان به عنوان يك عضو افتخاري وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شدند. از طرفي براي آموزش دادن جوانان اقدام به تدريس در دبيرستانهاي منطقه 16 مخصوصاً دبيرستان عطار ميكرد و بعد هم مسئول سياسي دفتر جهاد سازندگي شد كه كارش بررسي مسائل سياسي و تجزيه و تحليل و ارائه راهكار به همكارانش در سطح كشور بود. اين را هم بگويم كه تمام فعاليتهايش براي رضاي خدا و بدون دريافت حتي يك ريال دستمزد بود.
در دفتر سياسي جهاد سازندگي نيز قبل از برادرم شهيد حسن شوريده مسوول بود كه پس از شهادت ايشان مهدي مسئول شد و بعد از شهادت برادرم توسط منافقان، حسن مهرابي كه اكنون در وزارت نيرو فعاليت ميكنند مسئول شدند و بعد هم اين دفتر در واحد فرهنگي جهاد سازندگي ادغام شد.
شنيدهايم برادرتان علاقه شديدي به كوهنوردي داشتند به طوري كه در زمان دانشجويي عضو فعال يك گروه كوهنوردي بود.
بله، مهدي كوهنوردي را مسيري براي خود سازي ميدانست. در مطلبي كه از او به يادگار مانده است چنين ميگويد: «به كوه مي روم تا قيامت را به قامت كوهها نظاره كنم و روزي را به ياد آورم كه زمين و كوهها به لرزه در ميآيند. به كوه ميروم تا سر سختي قلهها شاهدي بر استواري ايمانم بگيرم و آيه آيه وجودم را در تكتك سنگريزهها بنگرم، به كوه ميروم تا از فراز قلهها نشو خويش را بنگرم. بر پستي درهها بلندي خود را دريابم، به كوه ميروم تا آنچه از تكبر در من به جاي مانده در برابر سربلندي و عزت كوهها فرو ريزم و بخل را در خود بكشم تا خود را بر فراز قلهها تا خداي بركشم.» برادرم كوه را يك معبدي براي خودسازي و شناخت بيشتر خدا ميدانست.
ماهيت منافقان در اوايل انقلاب چگونه بود؟
قبل از پاسخ به سؤالتان مايلم از ماهيت اين گروهش بگويم.
در جريان پيروزي انقلاب اسلامي مردم مسلمان و انقلابي كشورمان تعدادي از منافقان را كه در آن زمان در زندان به سر مي بردند آزاد كردند. اما سركردههاي آنها اعلام كردند انقلاب واقعي تنها با قيام مسلحانه، آن هم به دست سازمان مجاهدين خلق بايد شكل بگيرد و رسماً اعلام كردند كه پيروزي انقلاب اسلامي را قبول ندارند و از نظر آنها نظام مقدس جمهوري اسلامي يك نظام بورژوازي بود و بايد ايدئولوژي آنها وارد جامعه ميشد. بعد از اين موضوع از امام وقت ملاقات خواستند كه امام فرمودند اگر اسلحههايي را كه از پادگانها به دست آوردهايد تحويل دهيد نه تنها به شما وقت ملاقات خواهم داد، بلكه شخصاً پيش شما خواهم آمد و اين شرط امام (ره) باعث شد تا آنها دچار انفعال شده و نتوانند جواب قطعي بدهند به عبارتي با پذيرفتن تلويحي داشتن سلاح از تحويل دادن آن خودداري كردند و بعد هم به عمليات نظامي خود رسميت بخشيدند و از 30 خرداد سال 60 وارد فاز نظامي ترور مردم و شخصيتهاي سياسي شدند كه از مهمترين جنايتهاي اين گروه ميتوان به شهادت شهيد بهشتي و 72 تن از يارانش و بعد هم شهادت شهيد رجايي و باهنر و تعدادي از شخصيتهاي ديگر اشاره كرد.
از نحوه شهادت برادرتان نيز برايمان بگوييد.
منافقان در مهرماه سال 60 حركت كوري را آغاز كردند كه عبارت بود از آغاز جنگ مسلحانه در خيابانها؛ چرا كه به خيال باطل خود فكر ميكردند مردم با آنها همراه خواهند شد و ميتوانند مناطق حساس را به تصرف در آورند.
آن روز مهدي در دفتر سياسي جهاد سازندگي كه محلش در خيابان انقلاب روبهروي خيابان قدس واقع شده بود مشغول فعاليت بود. ساعت 10 صبح جنگ خياباني آغاز شد و منافقان وارد خيابان انقلاب و اطراف آن شدند تا طبق نقشهشان مراكز حساس را به تصرف خود در آوردند. «مهدي» با شنيدن صداي گلوله محل كار خود را ترك ميكند تا به خانهمان در خيابان جمهوري بيايد و اسلحه را كه از سپاه تحويل گرفته بود برداشت تا به مقابله با منافقان بپردازد. موقع برگشت از خانه آنها جلوي «مهدي» را ميگيرند و بعد هم او را در حالي كه 24 سال بيشتر نداشت به طرز ناجوانمردانهاي به شهادت ميرسانند.
شنيدم كه چند سال پس از شهادت برادرتان و پدر بزرگوارتان نيز از عوارض ناشي از اين حادثه مرحوم شدند.
بايد بگويم كه پدرم علاقه شديدي به «مهدي» داشت. بنابراين پس از شهادت او دچار ايست قلبي شدند تا اينكه پس از يك سكته ديگر در تاريخ چهاردهم خردادماه سال 76 پس از بازگشت از مراسم سالگرد حضرت امام (ره) در خانه و پس از خواندن نماز مغرب و عشا جان به جان آفرين تسليم كردند.
لطفاً خاطرهاي از برادر شهيدتان براي خوانندگان نقل كنيد.
اينجا لازم است دو خاطره از ايشان نقل كنم يكي مربوط به زماني كه در مقطع ابتدايي درس ميخواندند و ديگري قبل از شهادتشان در زماني كه ايشان هنوز محصل بودند،مادرم پي ميبرد كه مهدي صبحها زودتر از وقت معمول به مدرسه ميرود، وقتي يك روز او را تعقيب ميكند ميبيند كه برادرم به مدرسه رفته و براي نظافت به سرايدار كمك ميكند.
خاطره بعدي اين است كه پدر و مادرم با توجه به ترورهايي كه از سوي منافقان انجام ميشد از مهدي ميخواهند كه بيشتر در خانه بماند؛ چرا كه ممكن است شهيد شود و «مهدي»در جوابشان ميگويد مگر شما شهيدي تقديم انقلاب كرديد كه نگران اين موضوع هستيد! چرا كه معتقد بود بايد در راه انقلاب اسلامي شهيد داد.
و سخن پاياني.
بايد به اين نكته توجه كنيم كه شهدا را هرگز ابزاري براي بالا رفتن خودمان نكنيم و خود «مهدي» نيز به اين موضوع اعتقاد شديدي داشت. فرازي از نوشتههايش را در اين رابطه براي شما و خوانندگان بازگو ميكنم «خدايا نكند وارثان خون اين شهيدان در راهشان گام نبرند، نكند شيطانهاي كوچك با خون اينها خان شوند، نكند جانمايهها براي بيمايهها سرمايه مقام شود. نكند زمين خونرنگ به تسخير هواداران نيرنگ در آيد. نكند شهادت اينها پايگاه دناعت آنها شود، نكند ميوه درخت فداكاري اينها را صاحبان رياكاري بچينند.»
كه خدا را شكر چنين چيزي هرگز اتفاق نميافتد؛ چرا كه خداوندخودش پاسدار خون همه شهداست همانطور كه خدا خون «حسين» را پاسداشت.
و اين دغدغهاي است كه بايد مرتب زمزمه كنيم و بتوانيم در راه شهيد گام برداريم.
نماي نزديك
شهيد مهدي رجب بيگي جريانات سياسي داخلي و خارجي را با تسلط و قدرت بينظير تحليل سياسي ايدئولوژيك مينمود. مقالات و تحليلهاي وي از بهترين كارهاي مطبوعاتي و فرهنگي روزنامههاي با اعتبار كشور بود. آنچه در مورد وي حائز اهميت و ارزش فراوان است، طبع و روحيه چند بعدي و متعالي اوست. وي از دقيقترين تحليلهاي سياسي گرفته تا پر احساسترين قطعات ذوقي مطالب سياسي- فكاهي، همه و همه را با تسلط بالايي ارائه ميكرد.
در بحثها و ميزگردهايي كه در دانشگاه در دوران دانشجويياش يا در مدارس جنوب شهر در مقابل جريانات انحرافي به هنگام تدريسش، داشت هميشه موفق بود و در مقابل استدلالهاي متين و ديد زيركانهاش كمتر كسي ياراي مقاومت يا توانايي گريز داشت. شهيد رجب بيگي در يكي از مقالاتش، مواضع مبتني بر چپروي كودكانه گروهكها را اينچنين مورد عتاب قرار ميدهد:
چگونه است ديالكتيسينهايي كه ميگويند «تعريف الاشياء با ضدادها» همگام با آقاي كارتر و خانم تاچر و مستربگين و انور سادات و همصدا با راديو بغداد و كلن و اسرائيل و ايران آزاد و همپاي ساواكيها و وارداتچيهاي ممنوعالمعامله و زمينداران و نزولخواران و بورسبازان و همنوا با اعوان و انصار معدومين اول انقلاب كه كلهم اجمعين از ضدهاي امام امت هستند با همان كلمات و همان سكنات به حضرت امام ناسزا ميگويند. چيز زيادي نمانده بود تا وي بتواند مدرك ليسانس خود را در مهندسي راه و ساختمان اخذ نمايد. او از جمله كساني بود كه براي تخصص در كنار تقوي و تعهد، ارزش فراوان و حياتي قائل بود و از اين رو دانشآموزان خود را كه عمدتاً از اقشار مستضعف خلق بودند، دعوت مينمود تا درس خواندن را به عنوان رسالت انقلابي خود تلقي نموده و سعي كنند تا نسل آينده دانشگاهها را آنان بسازند نه بچههاي سرمايهدارهاي شمال شهري.او هميشه ميگفت: خواهر دانشآموز، برادر دانشآموز:آيا ميداني براي چه پشت اين ميز نشستهاي! براي آنكه بتواني آدمي بشوي كه فردا به درد محرومين جامعهات كه خود نيز از آنان هستي، بخوري. بتواني در يك پست احساس انقلابي، فعال باشي و خود كه از قشر مستضعفي، باري از دوش مستضعفان برداري.
برخورد اسلامي و قدرت جاذبه او روي دانشآموزاني كه با آنها در تماس بود تأثير فراواني داشت و چه بسيار دانشآموزاني كه با كلمات او از دام گروهكهاي منافق و منحرف رستند و به جبهه نيروهاي خط امام پيوستند. او براي نيروهاي خط امام يك عنصر فعال سياسي ايدئولوژيك بود و كار او در محدوده فعاليتش جنبه حياتي داشت، ولي منافقين كوردل بايد بدانند كه اگر چه شمع وجود او را خاموش ساختند، ولي هيچگاه نخواهند توانست آتش عشقي را كه در دل مهدي زبانه ميكشيد و آن عشق به امام و راه امام بود، در دل يارانش و در دل تودههاي محروم خلق خاموش سازند.
شهيد رجب بيگي در اوج فروتني و تواضع و تقوايي كه داشت از يك روحيه تهاجمي برخوردار بود. او به همان ميزان كه با مهرباني و علاقه درصدد تغيير مواضع انحرافي هواداران ساده و غافل گروهكها بود، به همان ميزان معتقد به برخورد قاطع و كوبنده و نابودكننده با سران جنايت پيشه آنها بود.
وجود عنصري چون شهيد رجب بيگي در سنگر مبارزه عليه عناصر وابسته به اشرافيت و فرهنگ فاسد غربي و نفاق چپ در آموزش و پرورش، همچون سدي نفوذناپذير در برابر بازگشت سلطه فرهنگي امريكا بود. در عين اينكه در انجام كارهاي گوناگوني كه بر عهده او بود، آرام و قرار نداشت و در شبانهروز جز چند ساعت اندك استراحتي نميكرد، در برخورد با دوستان و يارانش و در برخورد با دانشآموزانش، هرگز جانب صميميت و حسن رفتار را از دست نميداد.
مهدي شهيد همچون همه جواناني كه معتقد به اسلام اصيل امام هستند روزها را به تلاش مستمر در انجام فعاليتهاي انقلابي و شبها را به عبادت خداوند سپري ميكرد، در حالي كه بسياري از روزها را روزهدار بود.