تنها چند روز پس از پیروزی انقلاب، جمهوری اسلامی با اولین پرونده جدی جاسوسی خود درگیر شد. در شرایطی که عناصر اطلاعاتی روس هیچ مانعی را بر سر راه خود تصور نمیکردند، یکی از جاسوسان پرنفوذ کا.گ.ب در ایران به نام محمدرضا سعادتی شناسایی شد. محمدرضا سعادتی که به تعبیری حتی از موسی خیابانی هم به مسعود رجوی نزدیکتر بود، در شرایطی دستگیر شد که سازمان متبوع او تلاش میکرد به عنوان سازمانی انقلابی در میان جامعه شناخته شود و توانسته بود در برخی از ارکان نظام نیز نفوذ کنند. اکنون پروندهای باز شده بود که فراز و فرودهای زیادی تا فرجامش باقی مانده بود.
- کادر مرکزی مجاهدین یا کارگزار شوروی؟
سیدمحمدرضا سعادتی در سال ۱۳۲۳ در شیراز و در خانوادهای روحانی و کمبضاعت به دنیا آمد. پس از طی تحصیلات ابتدایی و متوسطه در سال ۱۳۴۱ با رتبهی دوم و بورسیهی دولتی در دانشکدهی فنی دانشگاه تهران پذیرفته و در سال ۱۳۴۵ در رشتهی مهندسی برق فارغالتحصیل شد و به سربازی رفت. پس از پایان خدمت وظیفه در سال ۱۳۴۷ وارد کارخانهی ذوب آهن اصفهان و از اول مهر ۱۳۴۹ به دایرهی مهندسی ستاد نیروی هوایی منتقل شد و دو سال و نیم در آن مرکز به کار پرداخت.
هم زمان با کمک برادران جلالزاده، شرکتی تحت عنوان نولکو را به ثبت رساند و از طریق حمید جلالزاده با مهدی رضایی آشنا شد و به عنوان سمپات به همکاری با سازمان مجاهدین خلق پرداخت. هر چند که پیش از آن در دورهی دانشجویی با ناصر صادق آشنا شده و مدتی هم در برق منطقهای شیراز همکارش بود؛ اما سعادتی در بازجویی عضویت خود را در تشکیلات مجاهدن مرتبط به مهدی رضایی (با نام مستعار بهروز همایونفر) میداند.
همچنین سعادتی در بازجویی علت گرایش خود به مبارزه علیه رژیم پهلوی را اعدام دو تن از دوستان مارکسیستش به نامهای اسماعیل معین عراقی و محمدهادی فاضلی میداند که در گروه سیاهکل فعالیت داشتند. بر اساس نظریهی موجود در پروندهی سعادتی حضور او در ذوب آهن اصفهان زمینهی ارتباط او با کارشناسان شوروی شد و از آن تاریخ توسط سرویس اطلاعاتی شوروی نشان شد.
محمدرضا سعادتی در ۱۰ اردیبهشت۱۳۵۱ به پیشنهاد مهدی رضایی با نام مستعار بهروز با ناهید جلالزاده ازدواج کرد، اما بیش از یک روز با همسرش زندگی مشترک نداشت. سعادتی گرچه از جمله کسانی بود که از ضربهی شهریور ۱۳۵۰ به همراه همسرش ناهید جلالزاده دستگیر شد. سعادتی پس از دستگیری به حبس ابد محکوم شد و در زندان به کمون مسعود رجوی پیوست و به «سید سیکو» مشهور شد.
ناهید جلالزاده نیز به چهار سال حبس محکوم شد. ناهید جلالزاده پس از پیروزی انقلاب از اصلیترین زنان سازمان مجاهدین خلق به حساب میآمد. او در سال ۱۳۶۴ و پس از انقلاب ایدئولوژیک «مریم و مسعود» در پاریس به دلیل آن که خود را نفر اول زنان سازمان میدانست از این سازمان جدا شد و در سالهای گذشته ظهور و بروز رسانهای نداشته است. گفته میشود ناهید جلالزاده که نام مستعارش «فرزانه» بود، پس از فرار از ایران با غلامرضا پوراگل از اعضای سازمان ازدواج کرده است.
هنگامی که در پی نقل فتوا و نجس دانستن کمونیستها و ممنوعیت تماس با آنها در اثر تز جدید سازمان مبنی بر تغییر ایدئولوژی و مارکسیست شدن در میان زندانیان وفادار به آن شکاف ایجاد شد؛ سعادتی با نظر مساعد ساواک از اوین به قصر منتقل شد تا در اجرای سیاستها و منویات رجوی، آنها را مهار کند. حسین شریعتمداری در خاطرات خود دربارهی مأموریت او میگوید: «سعادتی که آمد بنا بر مأموریتی که داشت گفت جمع ما جمع مشترک با مارکسیستهاست و خودش هم رفت داخل کمون مارکسیستها، این دستور سازمانی بود.»
سعادتی در زندان، تاریخ معاصر تدریس میکرد. از جمله شاگردان او میتوان به بهزاد نبوی اشاره کرد. هر چند بهزاد نبوی بیشتر شاگردای مصطفی شعاعیان، دیگر چهرهی مشهور به روس گرایی را کرده است. سعادتی در ۲۲ آبان ۱۳۵۷ از زندان آزاد شد و در ۲۳ بهمن ۱۳۵۷ زمانی که سازمان طی اطلاعیهای علنی اعلام موجودیت کرد، در جمع کادر مرکزی ۱۵ نفره آن قرار گرفت.
وی همچنین به عضویت هیئت مدیرهی شرکت نولکو که شرکتی برای پوشش فعالیتهای سازمانی بود، برگشت. وی در کنار این امور طبق اقدامی برنامهریزی شده به فعالیت در دادستانی انقلاب تهران نیز پرداخت و در این دوره بود که با مأموران شوروی ارتباط گرفت. اما خیلی زود لو رفت و هنگام در اختیار گذاشتن پروندهی ساواک سرلشکر مقربی به ولادیمیر فیسنکو، اول سفارت اتحاد جماهیر شوروی، در شرکت نولکو در ۶/۲/۱۳۵۸ دستگیر شد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی به دستور مستقیم کمیتهی مرکزی حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی، ایستگاه کا.گ.ب در تهران موفق شد در روز ۱۴ فوریه ۱۹۷۹، مقارن ۲۵ بهمن ۱۳۵۷ مستقیماً با مرکزیت دو سازمان مجاهدین خلق و فداییان خلق تماس بگیرد. مسئولیت این ارتباط به عهدهی ولادیمیر فیسنکو، افسر شاخهی اطلاعات سیاسی ایستگاه مستقر در سفارت شوروی در تهران گذارده شد.
ولادیمیر کیتوویچ فیسنکو، دبیر اول سفارت شوروی و عضو کا.گ.ب در رستف روسیه به دنیا آمد. او دانشجوی انستیتوی زبانهای شرقی دانشگاه ایالتی مسکو بود و در آنجا به فراگیری زبان فارسی و انگلیسی پرداخت. سپس بورسیهی دانشگاه تهران را اخذ کرد. فیسنکو به تاریخ نیز علاقهمند بود و مقالهای دربارهی نفت ایران نوشته بود. وی در سال ۱۹۶۴ با نینا نیکولا پونا پکلاتیک، دانشجوی گروه عربی در همان انستیتو ازدواج کرد. همسرش که دختر یک مقام نظامی عضو هیئت مدیریهی کا.گ.ب بود، همراه فیسنکو به ایران آمد و منشی سفارت شوروی در تهران شد. فیسنکو به زبان فارسی کاملاً مسلط بود و با موهای مشکی و چشمان قهوهای، شباهت فراوانی به ایرانیها داشت.
سرانجام در پی تماس فیسنکو با سران سازمان مجاهدین خلق، آنها از شوروی تقاضای دریافت اسلحه و اطلاعات کردند و برای تماسهای فوری، شماره تماس یکی از خانههای امنشان را در اختیار فیسنکو قرار دادند. در کتاب «کا.گ.ب در ایران» که به قلم « ولادیمیر کوزیچکین» یکی از مأموران این سازمان در ایران نوشته شده است، دربارهی ارتباطات مأموران اطلاعاتی شوروی و سران سازمان مجاهدین خلق آمده است:
« برقراری روابط ما با سازمان مجاهدین خلق به رغم توهماتی که آنها داشتند، خوب پیش میٰرفت و گسترش مییافت. مجاهدین در جریان حمله به سازمانهای رژیم شاه و سفارتخانههای ایالات متحده و بریتانیا توانسته بودند آرشیو اسناد ساواک را به دست آورند. وقتی این خبر را به مسکو منتقل کردیم، بلادرنگ خطاب به ما چنین نوشتند: بلافاصله با مجاهدین تماس بگیرید و از آنها اسناد مربوط به دخالت و هدایت مزدوران اطلاعاتی شوروی در ارتش و سایر دستگاهها و به خصوص پروندهی سرلشکر مقربی را در ساواک بخواهید....
او ۳۰ سال عامل کا.گ.ب بود و از زمانی که افسری جوان بود، از سال ۱۹۴۵ به خدمت این سازمان درآمد. او بهترین عامل رزیدنسی به حساب میآمد و اطلاعات محرمانهای را که واقعاً برای اتحاد شوروی حائز اهمیت بود، در اختیار ما میگذاشت. در طی سالها بسیار ترقی کرد و مسئول خرید اسلحه از آمریکا و دیگر کشورهای غربی شد؛ به طوری که دیگر جانشینی برای او یافت نمیشد. به این علت بدیهی است که با از دست رفتن مقربی در رزیدنسی یک خلأ اطلاعاتی پیدا شد. علاوه بر این که او عملاً همهی افسران [Political Intelligence] PI را که در زمانهای مختلف و در آن دوران طولانی با او کار کرده بودند، میشناخت.»
این کتاب در ادامه به احضار فیسنکو از سوی «گنادی کازنکین» رئیس شعبهی جاسوسی سیاسی در ایران اشاره میکند که با ابلاغ تلگرام مسکو، از او خواست فوراً با رابط خود در سازمان تماس بگیرد و با ذکر این که نیازی به رعایت مسائل امنیتی نیست، گفت: هیچ خطری ندارد. ساواک از بین رفته است و هیچ کس به تلفنهای ما گوش نخواهد داد. همین الان از سفارتخانه به رابطت تلفن کن.»
نحوهی کشف ارتباطات سعادتی با سرویس اطلاعاتی شوروی کا.گ.ب و نحوهی دستگیری او یکی از رازهای تاریخ انقلاب اسلامی است. سازمان مجاهدین خلق در بیانیهها و اعلام مواضعش معتقد است که عناصر اطلاعاتی سفارت آمریکا و ساواک، دیدارهای سعادتی با عناصر جاسوسی شوروی را کشف کرده و این اطلاعات را در اختیار ماشاالله کاشانی معروف به «قصاب»، رئیس کمیتهی مستقر در این سفارت قرار دادهاند؛ اما مرور خاطرات مقامات امنیتی و سیاسی دولت موقت که در آن زمان مسئولیت ادارهی هشتم ساواک، یعنی ادارهی ضد جاسوسی را در اختیار داشتند، نشان میدهد که کشف این رابطه توسط سیستم اطلاعات مستقر در نهاد نخستوزیری دولت موقت رخ داده است. عباس امیرانتظام معاون وقت نخستوزیر در خاطرات خود گفته است:
«... در یکی از روزهای اسفند ۱۳۵۷ منشی من اطلاع داد که شخصی میخواهد به ملاقاتم بیاید و یک مسئلهی امنیتی را در میان بگذارد. پس از توافق من مردی در حدود ۵۰ ساله با قدی متوسط، با لباس رسمی و کراوات به اتاقم آمد. من صندلی طرف راست خودم را به او تعارف کردم. پس از نشستن گفت که مارمن و عضو ادارهی ضد جاسوسی ساواک است.
طبق خبر او قرار بود در ساعت ۵ بعدازظهر همان روز یکی از دیپلماتهای سفارت شوروی در ساختمانی در میدان ۲۵ شهریور به دیدن یک ایرانی برود و چیزهاییرا در اختیارش قرار دهد. ضمناً گفت که نام طرف ایرانی عبدالعلی است و میآید تا کسب تکلیف کند.
مطالب را بلافاصله به اطلاع نخستوزیر رساندم و ایشان دستور داد که آن شخص مسئله را تعقیب کند، ولی آقای بازرگان از شنیدن نام عبدالعلی که نام یکی از فرزندانش بود ناراحت شد. کارمند ادارهی ضد جاسوسی ساواک به کارش ادامه داد و روز بعد گزارش کارش را به من داد که به اطلاع نخستوزیر رساندم...
[بعدها] گفت که عبدالعلی را دستگیر کردهاند و نام واقعی این فرد محمدرضا سعادتی است که با دستگاههای عکاسی مخصوص جاسوسی از دیپلمات روسی دریافت کرده، دستگیر شده است. من تا آن روز نمیدانستم محمدرضا سعادتی کیست و به چه گروهی وابسته است.»
باید به این نکته توجه داشت که ساواک در این بخش از خاطرات امیرانتظام به معنای شکنجهگران ساواک نیست، بلکه به معنای ادارهی هفتم و هشتم است که در بخش برون مرزی کار میکردند. در واقع بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، امنیت داخلی ساواک منحل و بخش ضدجاسوسی ساواک به نخستوزیری منتقل شد. البته عباس سلیمی نمین مورخ تاریخ معاصر این اظهار نظر عباس امیرانتظام را زیر سؤال برده است و این اظهارات را نشانهی ارتباطات گسترده او و آمریکاییها میداند.
از سوی دیگر ابراهیم یزدی عامل گزارش اولیه را دکتر چمران معرفی کرده، اما آنچه مسلم است حداقل اقدام اولیه علیه محمدرضا سعادتی از سوی دولت موقت صورت گرفته است. به هر حال نحوهی دستگیری محمدرضا سعادتی، همچون پروندهی سرلشکر احمد مقربی همچنان برای شوروی به صورت یک معما باقی ماند تا به جای حل معمای قبلی، معمای دیگری نیز بر آن افزوده شود.
سالها بعد از دستگیری سعادتی و در جریان پیگیری پروندهی انفجار نخستوزیری، با توجه به حضور مسعود کشمیری در کمیتهی ادارهی دوم ارتش که پروندهی مقربی از آنجا اخذ شده بود، دادستانی انقلاب تهران در نامهای از سازمان حفاظت اطلاعات ارتش درخواست اطلاعاتی پیرامون پروندهی سرلشکر احمد مقربی کرد و سرهنگ خوشنویسان رئیس وقت سازمان حفاظت اطلاعات ارتش در پاسخ به تفصیل به بیان ماجرای کشف ارتباطات عوامل کا.گ.ب و سازمان مجاهدین خلق پرداخت.
- خروج اسناد و مدارکی از پروندهی سرلشکر معدوم احمد مقربی
۱.بعد از تحقق انقلاب شکوهمند اسلامی ایران، اداره ی دوم اطلاعات و ضداطلاعات نیز به تصرف انقلابیون درآمد و یک کمیتهی ویژه از برادران انقلابی، ساختمان مدارک، بایگانی، دفاتر کار، کامپیوتر و .... را در اختیار داشتند. در ادارهی دوم سابق، طبقهی چهارم، ساختمان به ضد جاسوسی اختصاص داشت که دو ماه بعد از انقلاب، برادران مستقر در کمیته ویژهی ادارهی دوم، این طبقه را در اختیار پرسنل ضد جاسوسی قرار دادند.
۲. [.....]
۳. در تاریخ ۷/۲/۱۳۵۸ مستند به گزارش یک مأمور ویژهی نفوذی ضد جاسوسی ساواک منحله در سفارت شوروی، اطلاعیهای به هیئت رئيسه سماجا (ادارهی دوم ارتش) داده شد مبنی بر این که در ساعت ۱۹:۳۰ روز ۸/۲/۱۳۵۸ در ملاقاتی که بین ولادیمیر فیسنکو دبیر دوم سفارت شوروی (عضو سرویس اطلاعات کا.گ.ب) با یکی از عناصر رده بالای سازمان مجاهدین خلق در خیابان کوشک صورت خواهد گرفت، پروندهی مقربی در اختیار فیسنکو گذاشته خواهد شد.
با توجه به مفاد خبر در ساعت ۸ روز ۸/۲/۱۳۵۸ کمیسیونی که تعدادی از برادران کمیته نیز در آن حضور داشتند در دفتر ریاست وقت سماجا ۲ تشکیل و خبر با ناباوری آنها مواجه شد. معذلک تیمی که برادران رهبری آن را به عهده داشتند، به طرف خیابان کوشک حرکت کردند و بعد از مراجعت عنوان کردند که چنین ملاقاتی انجام نگرفت و عدم انجام ملاقات را دلیل کذب بودن خبر تلقی کردند.
۴. در تاریخ ۱۰/۲/۱۳۵۸ مأمور مجدداً اطلاع داد که به علل مبهم ولادیمیر فیسنکو در ملاقات روز ۸/۲/۱۳۵۸ حاضر نشد و قرار است روز ۱۱/۲/۱۳۵۸ در خیابان آپادانا در دفتر کار این مجاهد با او ملاقات کند. با توجه به تجربهی تلخ و مشکوک عملیات روز ۸/۲/۱۳۵۸، خبر در اختیار گروه ضدجاسوسی مهندس مهدی چمران مستقر در نخستوزیری قرار گرفت و آنان تماس را کشف کردند و منجر به شناسایی مهندس محمدرضا سعادتی و اعتراف صریح او شد. لازم است یادآوری شود که هدف و تلاش گستردهی سرویس اطلاعات شوروی از دستیابی به پروندهی عملیاتی مقربی این بود که نقاط ضعف خود را در ادارهی این مأمور که منجر به کشف آن توس ضدجاسوسی شد، روشن و قابلیت ضدجاسوسی را ارزیابی کنند.
۵. به موازات عملیات فوق در اوایل اردیبهشت سا ۱۳۵۸، حادثهای در طبقهی سوم سماجا ۲ در شرف وقوع بود. یکی از کارمندان عملیاتی ضد جاسوسی در حین عبور از راهروی طبقهی سوم متوجه شد که یکی از افراد کمیته میخواهد کارتن محتوی پروندهی مقربی را از اداره خارج کند. او بلافاصله مسئولین را در جریان امر قرار میدهد و پرسنل به رغم تهدید آن فرد که خود را نمایندهی دادستانی انقلاب و معرفی میکرد، از خروج پرونده ممانعت کردند و به دستور ریاست وقت سماجا ۲ ظاهراً پرونده به محل مربوطه برگردانده شد.
۶. در اواخر اردیبهشت ماه ۱۳۵۸ به گروه عملیات ضد جاسوسی دستور داده شد طبقهی سوم ساختمان را ترک کنند و در دفاتر مربوطه در طبقهی چهارم مشغول کار شوند و کلیهی دفاتر را در اختیار گروه ضدجاسوسی قرار دهند. گروه ضدجاسوسی بر مبنای عملکرد مشکوک آن فرد، پروندهی مقربی را مورد بررسی قرار داد و متوجه شد اوراق و مدارک زیر از پرونده خارج شده اند:
الف) اوراقی از شماره ۱۹ الی ۵۹ به تعداد ۴۱ برگ از جلد نهم پرونده
ب) یک جلد آلبوم تهیه شده حاوی خلاصه پرونده سرلشکر معدوم احمد مقربی
پ) کلیهی اوراق بررسی تکنیکی و مسائل فنی تحویل شده به سرلشکر مقربی (به صورت آلبوم)
۷. از تجزیه و تحلیل این مورد، خروج اسناد و مدارک از پروندهی مقربی و تحویل آن به عناصر غیر مجاز توسط کمیتهی ویژه [مستقر در ادارهی دوم ارتش] قطعی بود. عدم حضور ولادیمیر فیسنکو در ملاقات ۸/۲/۱۳۵۸ نیز اعلام خطری بود که نشان میداد از ناحیهی عوامل نفوذی حریف در کمیتهی ویژه به او خبر داده شده است.
۸. در نشریهی مجاهدین خلق تحت عنوان کارمند مجاهد شهید علی محبی به تاریخ مرداد ۱۳۵۸ پارهای از اسناد ضداطلاعات سابق درج شده که یادداشتهای سرگرد دانیل تامپگینز، مستشار ضداطلاعات آمرکیا خطاب به سرلشکر قاجار، فرماندهی ضداطلاعات در آن جلب توجه میکند؛ اسنادی به شرح زیر که صرفاً در گاوصندوق قاجار نگهداری میشد و عوامل نفوذی آنها را خارج کردهاند:
الف) بازجویی و تخلیهی اطلاعاتی
ب) اداره و کنترل منابع
پ) روشهای جاری ضداطلاعات
ت) کم کردن فاصلهی کارآیی ضد اطلاعاتی ایران و کشورهای همسایه
۹. موضوع خروج اسناد و مدارک طی نامهی شمارهی ۴۱۲ – ۳۱۷۵۷ – ۲ به دادستانی کل انقلاب کشور منعکس و در تاریخ ۱۸/۶/۱۳۵۹ برادر لاجوردی با چند نفر از برادران دیگر به ادارهی دوم مراجعه و کلیهی سوابق پروندهی مقربی را مطالعه و یادداشت برداری و از اسنادی نیز فتوکپی تهیه کردند و به همراه بردند.
۱۰. [...]
۱۱. در سال ۱۳۶۲ با تصویب شورای عالی دفاع مقرر شد برادران مستقر در کمیتهی ویژهی سماجا ۲ را ترک کنند که به همین طریق عمل شد و کلیهی دفاتر کار آنان در اختیار دادستانی انقلاب ارتش قرار گرفت.
پس از چند بار ملاقات میان فیسنکو و سعادتی، او برای دریافت پروندهی مقربی در روز ۶ اردیبهشت ۱۳۵۸ قرار ملاقاتی را تعیین کرد، این ارتباطات از سوی نیروهای امنیتی کشف شد و آنها پیش از ورود فیسنکو وارد دفتر شرکت نولکو شدند و محمدرضا سعادتی را دستگیر کردند. با ورود فیسنکو به دفتر او نیز دستگیر شد؛ اما به او دستور داده شد از آن مکان خارج شود. این مأمور اطلاعاتی حدس زد که شاید نیروهای ضد جاسوسی قصد دارند او را هنگام فرار بکشند، اما ورود شخص غریبهای به ساختمان سبب شد که او بتواند بدون دردسر از دفتر شرکت نولکو بیرون برود و با توجه به دستور رسیده از مسکو بلافاصله از کشور خارج شود.
البته روایت گروه دستگیر کننده با گزارش فیسنکو تفاوت دارد. آنها مدعی هستند که خود دستور خروج را به مأمور اطلاعاتی شوروی دادهاند. قسمتهایی از گزارش چگونگی دستگیری و بازپرسی انقلاب اسلامی و دادستانی انقلاب به شرح زیر است:
« ضمن مراقبت از اتومبیل سیاسی شوروی در مورخه ۵/۲/۵۸ مشاهده شد که یک مرد روسی از اتومبیل پیاده و در خیابان دیبا منشعب از خیابان روزولت وارد شرکت نولکو که یک مؤسسهی صنعتی است، شد. در بررسی بعدی مشخص شد که مرد روسی به نام ولادیمیر فیسنکو، دبیر اول سفارت شوروی و مرد تماس گیرنده یکی از رهبران سازمان مجاهدین خلق است.
چون معلوم بود که رهبر مجاهدین در ساعت ۱۷ مورخه ۶/۲/۵۸ و یا ۷/۲/۵۸ (در قرار ملاقات یدکی) با افسر اطلاعاتی شوروی برای مبادلهی اسناد و مدارک ملاقات میکند، لذا بررسیهای لازم به عمل آمد و طی طرحی مأمورین سپاه پاسداران انقلاب هدایت شدند که ۵ دقیقه قبل از شروع ملاقات، مأمورین به شرکت وارد [شوند] و مرد تماس گیرنده و مدارک را ضبط کنند.
پس از دستگیری مرد تماس گیرنده، فیسنکو برای ورود به شرکت نولکو مراجعه کرد، ولی توسط مأمورین به او تکلیف شد که از شرکت خارج شود. فیسنکو بعد از خروج از شرکت سوار اتومبیلی شد که توسط سه مأمور شوروی هدایت میشد و منطقه را ترک کرد. در بازرسی بدنی از مرد تماس گیرنده مشخص شد که مسلح به اسلحه کمری است و نیز در جستجوی مقدماتی از وسایل شرکت یادداشتی که حاکی از همکاری این شخص با سرویس اطلاعات شوروی بود، به دست آمد...»
- چگونگی برقراری ارتباطات با مقامات شوروی
محمدرضا سعادتی اعتراف کرد که در اوایل اسفند ماه ۵۷ در تظاهراتی که در دانشگاه تهران از طرف سازمان مجاهدین خلق ترتیب یافته بود، ولادیمیر فیسنکو خود را خبرنگار روزنامهی ایزوستیا (شوروی) معرفی کرد و ضمن طرح سؤالاتی در زمینهی سازمان جنبش ملی مجاهدین و هدفها و برنامههای آن اظهار علاقه کرد که باب مراوده را با نامبرده باز کند و در نتیجه از آن تاریخ به بعد ملاقاتهای منظم خصوصی بین سعادتی و افسر اطلاعاتی مورد بحث برقرار شد.
محمدرضا سعادتی در ملاقاتهای دوم و سوم خود با فیسنکو بر اثر سؤالات مختلفی که از ناحیهی بیگانهی مزبور در زمینهی مسئلهی کردستان، حزب توده، موقعیت چریکهای فدایی خلق، افسران اطلاعاتی سیا، اسناد و مدارک طبقهبندی شده سازمان منحلهی امنیت، امام خمینی و موقعیت معظمله در ایران طرح میکرد، متوجه شد که این شخص باید از جاسوسان شوروی باشد و در ملاقات قصد دارد اطلاعاتی را کسب کند؛
به همین جهت موضوع ارتباط خود را با بیگانهی مورد بحث با یکی از رهبران جنبش مجاهدین به نام خسرو نظامی مطرح کرد و اظهار داشت احتمالاً فیسنکو جاسوس سرویسهای اطلاعاتی غربی است که در پوشش تبعهی شوروی قصد جمعآوری اطلاعات و انجام اقدامات عملیاتی را دارد، به همین جهت از طرف خسرو نظامی هدایت شد که ملاقاتهای خود را با نظر سازمان جنبش با فیسنکو ادامه دهد.
یاد شده بالا در مصاحبهی اولیهی خود ضمن اعتراف به همکاری با سازمان جاسوسی شوروی در ایران اظهار داشت که کلیهی ارتباطات او با فیسنکو با هدایت و نظر خسرو نظامی بوده که به احتمال زیاد از عوامل سازمان جاسوسی شوروی است. خسرو نظامی نامبرده را هدایت کرد که در ارتباط با افسر اطلاعاتی شوروی در زمینهی تبادل اطلاعاتی از طرف جنبش مجاهدین خلق به سازمان جاسوسی شوروی و اخذ وسایل و امکانات فنی، آموزشی، الکترونیکی و عملیاتی از سازمان جاسوسی شوروی، برای تقویت اقدامات عملیاتی جاسوسی جنبش اقدام کند و او هم در ملاقاتها به همین ترتیب عمل کرد و افسران اطلاعاتی شوروی هم همه گونه مساعدتی را به سازمان تعهد کردند.
قبل از این که محمدرضا سعادتی در آخرین ملاقات خود با افسر اطلاعاتی شوروی (۶/۵/۵۸) حاضر شود، توسط خسرو نظامی احضار و به وی دستور داده شد که در این ملاقات ابتدا در مورد قرارهای منظم ملاقات به تنهایی صحبت و برای رعایت جنبههای امنیتی و حفاظتی ارتباطات و مذاکرات به افسر اطلاعاتی شوروی گفته شود که مدارک مهم را به هیچ وجه در شرکت تحویل نخواهیم داد و این مدارک در ملاقاتهای پنهانی در داخل اتومبیل و به صورت متحرک تحویل داده خواهند شد.....
خسرو نظامی به سعادتی دستور داد در این ملاقات در مورد مسئلهی افغانستان، موقعیت عراق و گروههای کرد عراق در منطقه، [آیتالله سیدکاظم] شریعتمداری و آخرین وضعیت سیاسی ایران در مورد هدفهای دولت لیبی از نزدیکی به ایران و امام خمینی تحقیق و سؤال شود سازمان جاسوسی شوروی در چه زمینههایی به اطلاعات احتیاج دارد.
خسرو نظامی ضمن توجیه سعادتی در این زمینه که آخرین وضعیت احزاب و سازمانهای جنبش را در ایران برای فیسنکو تشریح کند، دستور داد که از افسر اطلاعاتی شوروی درخواست کند تا لیست اسامی افسران سازمان سیا و شبکههای اطلاعاتی آنها را در اختیار جنبش قرار دهد تا بتواند مورد بهرهبرداری قرار دهد. ضمناً هر وسیلهی مورد نیازی از وسایل الکترونیکی، فنی جاسوسی شامل ضبط صوت همراه با فرستنده، وسایل میکروفنگذاری و فرستندههای کوچک، دوربینهای عکاسی کوچک، دستگاه تهیهی میکرو فیلم، دستگاه استراق سمع از فاصلهی ۵۰ متری، دستگاههای رمز کننده تلفن و دستگاههای کنترل تلفن را تحویل جنبش دهند و علاوه بر آن تجربیاتی را که در امور اطلاعاتی، ضداطلاعاتی و نحوهی بایگانی اسناد طبقهبندی شده و تشکیل بایگانی دارند، به صورت بولتنهایی در اختیار جنبش قرار دهند.
با توجه به شگرد کار سرویس اطلاعاتی شوروی و اظهارات متهم که عموماً تناقض گوییهای فراوان در آن وجود دارد و پاسخهایی که سعادتی به طرق گوناگون به سؤالات داد، به نظر میرسد با توجه به این که مشارالیه در سالهای ۴۸ – ۴۷ در ذوب آهن اصفهان خدمت میکرد و با کارشناسان شوروی ارتباط داشت. از آن تاریخ توسط سرویس اطلاعاتی شوروی نشان شد و به استخدام شوروی درآمد. خسرو نظامی هم که هدایت کنندهی ارتباطات او با مقامات شوروی بود، باید از عوامل شوروی در ایران باشد و ضرورت ایجاب میکند که خسرو نظامی سریعاً دستگیر شود و تحت بازجویی دقیق قرار گیرد.
در گزارشهای منتشره از بازجوییها آمده بود که سعادتی ضمن اعتراف به همکاری با سازمان جاسوسی شوروی در ایران و تحویل اسناد محرمانه، به اخذ وسایل و امکانات فنی آموزشی و الکترونیک و عملیاتی از سازمان جاسوسی شوروی نیز اذعان کرده است. سعادتی در آخرین ملاقات با مقام اطلاعاتی شوروی فهرستی از مایحتاج سازمان را تهیه کرده بود که در زمان دستگیری به دست مأموران افتاد.
محمدرضا سعادتی در اقاریر خود به طرح مسائلی همچون مسئلهی کردستان، حزب توده، موقعیت چریکهای فدایی خلق، افسران اطلاعاتی سیا، اسناد و مدارک طبقهبندی شده سازمان منحلهی امنیت، امام خمینی، وضع و موقعیت ایشان در ایران در ملاقاتهای خود با فیسنکو اشاره و همچنین به سرقت نزدیک به ۵۰ صفحه مهم از پروندهی مقربی از اسناد دادستانی انقلاب در زندان قصر و تحویل آن به کا.گ.ب اعتراف کرد.
سازمان مجاهدین خلق در اطلاعیههای متعدد خود معتقد بود که شخصی به نام مرتضی کاشانی معروف به ماشاءالله قصاب که رئیس کمیتهی مستقر در سفارت آمریکا بود، مسئول بازداشت سعادتی بوده و پس از دستگیری او را به خانهی امنی در مجاورت سفارت آمریکا منتقل کرده است. قابل ذکر است که هادوی دادستان وقت کل کشور پس از جنجالهای منافقین، حکم بازداشت محمدرضا سعادتی را خطاب به نیروهای سپاه پاسداران منتشر کرد.
با توجه به موقعیت بالای سعادتی در سازمان مجاهدین خلق، به نظر میرسد سران سپاه پاسداران شخصاً در عملیات دستگیری سعادتی حضور داشتهاند. این مسئله را ارشدترین مقام وقت سپاه پاسداران هم تأیید میکند. البته شهید اسدالله لاجوردی، دادستان انقلاب مرکز هم در جلسهی دوم دادگاه سعادتی، دستگیری او از سوی ماشاءالله قصاب را تلویحاً تایید کرد و دستور احضار ماشاءالله قصاب را به عنوان شاهد در دادگاه سعادتی داد.
ماشاءالله قصاب در روز ۲۳ آبان ۱۳۵۹ در آخرین جلسهی دادگاه محمدرضا سعادتی حاضر شد و با تأیید دستگیری سعادتی، ادعای او مبنی بر شکنجه را رد کرد و چنین گفت:
« موقعی که من به دفتر سعادتی رفتم، به روی من اسلحه کشید و من به صورتش زدم. چند دقیقه بعد مأمور شوروی وارد اتاق شد. من او را هل دادم، ولی به من گفتند که به او کار نداشته باشم، چون او مصونیت سیاسی دارد. من یک بار دیگر سعادتی را زدم و آن موقعی بود که اسلحهی کلتش را گرفتم. در بازرسی، کارت عضویت سازمان مجاهدین خلق او را دیدم، موقعی که خواستم او را از ساختمان خارج کنم، با فریاد اللهاکبر به مردم گفت که ما ساواکی هستیم و بعد شروع کرد به فرار. در این موقع یک پاسدار زد به سرش و او به زمین افتاد و لبش خونی شد. بعد او را به زندان قصر بردم. ساعت شش بود و زندان قصر او را قبول نکرد. ما هم او را به ساختمانی در پشت سفارت بردیم و تا صبح در آنجا نگه داشتیم.»
سپس حاکم شرع از او پرسید: آیا باز هم متهم را کتک زدهای؟ ماشاءالله قصاب در پاسخ به این سؤال گفت:
«خدا شاهد است که من پیشانی او را بوسیدم، چون بالاخره ایشان سید است. همان شب که او را دستگیر کردم، آقای حسین تهرانیکیا را در جریان گذاشتم؛ولی به او نگفتم که جای ما کجاست. من آقای حسینیکیا را از سال ۵۲ که زندانی بود میشناسم. روز شنبه به اتفاق آقای تهرانی به دفتر سازمان مجاهدین خلق رفتیم. مسعود رجوی و موسی خیابانی و مهدی خدایی هم آمدند و گفتند: چرا این کار را کردی؟ جواب دادم که دستگیری او به حکم آقای هادوی بوده است.»
اما با توجه به اسنادی که در پروندهی سعادتی وجود دارد، سعادتی از ابتدای دستگیری در اختیار واحد اطلاعات سپاه پاسداران که اعضایش با واحد اطلاعات سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی یکی بودند، قرار داشته است. پس از گذشت شش ماه از دستگیری سعادتی، او در نامهای به شهید آیتالله قدوسی، دادستان کل انقلاب به تشریح نحوهی دستگیریاش میپردازد:
« من در یک ماجرای آدمربایی در اوایل اردیبهشت ۵۸ بازداشت و به دنبال آن به خانهای در پشت سفارت آمریکا برده شدم... در مدت تقریباً ۱۰ ساعت، از ساعت ۷ شب تا ساعت ۵ بامداد به تنظیم پروندهای مطابق میل خویش پرداختند و با اعمال شکنجه از من امضا گرفتند. پس از آن مرا از خانهی امن اول به خانهی امن دوم بردند. البته این نقل و انتقال به خاطر فعالیتی بود که در هم ان موقع سازمان کرده و توانسته بود محل نگهداری مرا کشف کند و از دادستانی کل اجازه اقدام برای یافتن من و مشخص کردن ربایندگان را بگیرد!»
نکتهی جالب در این نامه اعتراف سعادتی به وجود بخش امنیتی و گروه ضربت سازمان مجاهدین خلق آن هم سه ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی است. به گفتهی سعادتی و تأیید بیانیههای سازمان، این گروه یک روز پس از دستگیری سعادتی توانستند محل نگهداری او را کشف کند و آمادهی عملیات نظامی برای آزادی سعادتی شود؛ اما با هشیاری دستگیر کنندگان سعادتی، او از محل شناسایی شده خارج شد. چند ماه بعد از دستگیری سعادتی، پزشکی قانونی او را معاینه کرد، اما هیچ گونه علامتی مبنی بر ضرب و شتم او نیافت.
- نامهی رجوی به امام خمینی
در پی دستگیری عضو برجستهی سازمان مجاهدین خلق، بخش اطلاعات سازمان بلافاصله با گزارشهای نفوذیهای سازمان در وزارت کشور و دادستانی انقلاب اسلامی، ساختمانی در نزدیکی سفارت آمریکا را محل نگهداری سعادتی اعلام کردند؛ لذا شامگاه روز ۶ اردیبهشت ۱۳۵۸ گروههای عملیاتی سازمان برای نجات سعادتی دست به کار شدند، اما با آگاهی دستگیر کنندگان از اقدام سازمان، سعادتی به محل جدید انتقال یافت.
از طرف دیگر محمدرضا سعادتی درست در همان روزی دستگیر شد که مسعود رجوی، موسی خیابانی و چند تن دیگر از سران سازمان مجاهدین خلق به ملاقات امام خمینی (ره) در قم رفته بودند، لذا به دنبال ناکامی سازمان در آزادی سعادتی و صدور حکم بازداشت رسمی سعادتی از سوی مهدی هادوی دادستان کل انقلاب، سازمان به رایزنیهای گسترده برای آزادی سعادتی پرداخت. سیداحمد خمینی طرف سازمان برای ارتباط با امام خمینی بود. در این راستا مسعود رجوی در روز ۱۴ اردیبهشت ۱۳۵۸ نامهی محرمانهای را برای امام خمینی نوشت و این نامه را به واسطهی فرزند امام به دست ایشان رسید. متن این نامه به این شرح بود:
« از روزی که کمترین فرزندان مجاهد خود را چند دقیقه به حضور پذیرفتند، دستهای مرموزی که هرگز در [گرد] آمدن همهی مردم ایران و گروههای سیاسی [منجمله ما] در اطراف شما خوش نداشتند، [....] یکی از بدترین و خطرناکترین آنها که تا کنون بر ملا شده، دستگیری یکی از برادرانمان است که او را با کمک و دستیاری مستقیم افراد آمریکایی مستقر در سفارت آمریکا دستگیر و به طور غیر قانونی در پشت در سفارت [آمریکا] زندانی کردهاند. برادر ما مسئول شده بود که از عناصر خبرنگار روسی در مورد نیات آنها در ایران و شبکههای آمریکایی و سازمانهای جاسوسی آمریکایی و صهیونیستی اطلاعات جمع کند.
از روز دستگیری حتی موفق به دیدن او و اطلاع از جزئیات امر نیز نشدیم. به توصیهی حضرت حجتالاسلام احمدآقا خمینی از افشاگری و نقل مطالب در مطبوعات هم که ممکن بود اثر جنجال آفرینی داشته باشد، از همان بدو امر خودداری کردیم. بازجوییهای مجعول و سراسر دروغی نیز از فرد دستگیر شده تهیه شده است. چه بسا خودش هم در این باره که مسئله را به خودش ختم کرده است و بخواهد اجانب را متهم سازد، مطالبی سر هم کرده است که حل مطلب را برای ما نیز مشکلتر میکند.
متأسفانه حتی آقای دادستان انقلاب این اجازه را به ما ندادد که نامبرده را ببینیم و او را امر به راستگویی و گزارش دقیق مطالب کنیم. ما فقط توانستیم مشروح جریان را تا حدودی به عرض حاج حسین آقا و نوادهی امام برسانیم. اکنون هم میشنویم که روزنامهی حزب جمهوری اسلامی قصد دارد مطالب تحریف شده دربارهی این موضوع به چاپ برساند. این کار هم افراد و طرفداران ما را به موضعگیری و افشاگری متقابل میکشاند که البته این رشته سر دراز خواهد داشت.»
این نامه شامل چند نکتهی قابل توجه است، اول این که رجوی رفتار سعادتی را برقراری ارتباط با خبرنگار روسی برای جمعآوری اطلاعات از سازمان جاسوسی آمریکا عنوان کرده است. قابل توجه است که اگر سازمان میخواست از جاسوسهای آمریکایی در ایران اطلاعات کسب کند، قطعاً باید با سرویس اطلاعاتی شوروی و یا عوامل مرتبط با آن وارد مذاکره میشد، نه با یک خبرنگار روسی !
نکتهی دیگر درخواست ملاقات رجوی با سعادتی برای امر کردن او به راستگویی است (!) که این مسئله با توجه به ذهنیتهای نیروهای خط امام از سران سازمان مجاهدین خلق به مزاح بیشتر شبیه است. در آخر نیز تهدید نیروهای وفادار به امام خمینی از سوی رجوی قابل توجه است که در این نامه به موضعگیری و افشاگری تهدید شدهاند.
با افشای دستگیری سعادتی توسط سازمان مجاهدین انقلاب و به نتیجه نرسیدن لابیهای محرمانه، سازمان مجاهدین خلق از ۲۵ خرداد ۱۳۵۸ تا ۹ تیر ماه همان سال بیش از هفت اطلاعیه در حمایت از او صادر کرد که به توجیه عمل او در برقراری ارتباط با شوروی و ادعای شکنجهی وی میپرداخت. مهمترین بیانیهی سازمان دربارهی دستگیری سعادتی در ۹ تیر ۱۳۵۸ با عنوان «گزارش مسئولیت مجاهد اسیر محمدرضا سعادتی به پیشگاه خلق قهرمان ایران» منتشر شد.
در این اطلاعیه اصل ارتباط اطلاعاتی سعادتی نفی نشده بود، بلکه هدف از آن کسب اطلاعات در مورد فعالیتها و شبکهها و مأمورین سیا در ایران و تشریح موازین ملی و اسلامی میهن و انقلاب عنوان شده بود. همچنین سازمان برای توجیه این تماس اطلاعاتی خارج از عرف و مشکوک بنا به عادت مألوف خود به بزرگنمایی تشکیلاتی خود اقدام و درخواست مساعدتهای اطلاعاتی و فنی برای تقویت جایگاه سازمان را اقدامی میهنی و انقلابی توصیف کرده بود.
البته سران سازمان منافقین برای خلاصی محمدرضا سعادتی به جز اقدامات تبلیغاتی به راهکارهای دیگری نیز دست زدند. پس از آن که عوامل تبلیغاتی سازمان مسئلهی شکنجه سعادتی را برجسته کردند، اعلام شد که سعادتی از روز ۱۲ خرداد، یعنی ۴۰ روز پس از دستگیریاش، اعتصاب غذا کرده است! کمتر از یک ماه بعد و در ۶ تیر ۱۳۵۸ برخی از اعضای سازمانت به رهبری مادر رضاییها در ساختمان دادگستری تحصن کردند و خواستار دیدار سعادتی با خانوادهاش شدند. این در حالی بود که از ۶ اردیبهشت تا ۱۴ خرداد، ناهید جلالزاده سه بار به دیدار سعادتی رفته بود.
در روز ۱۲ تیر ۱۳۵۸ میلیشیای سازمان از دانشگاه تهران به سمت چهارراه وصال و خیابان حافظ راهپیمایی محدودی در حمایت از سعادتی برپا کردند. آنها پلاکاردهایی با عبارتهای «سعادتی آزاد باید گردد» ، «ما خواستار آزادی بدون قید و شرط مجاهد اسیر محمدرضا سعادتی هستیم» ، «همراه با مجاهدین خلق ایران تا برقراری جامعهی بیطبقهی توحدیدی از پا نمینشینیم» ، «آیتالله طالقانی: جریان سعادتی اصلاً جاسوسی نیست» و « همرزم رضایی آزاد باید گردد» حمل میکردند.
در مقابل عدهای از نیروهای حزبالله نیز وارد صحنه شدند و شعار میدادند: «جاسوس شوروی اعدام باید گردد» ، «تا خون در رگ ماست، خمینی رهبر ماست» ، «دادگاه انقلاب مورد تأیید ماست». تقابل شعارها سبب شد تا در مقابل دادگستری درگیریهای پراکندهای رخ دهد و چند نفر زخمی شوند.
در کنار این راهپیمایی و اقدامات تبلیغاتی، سازمان مسئلهی شکنجهی سعادتی را با شدت هر چه تمامتر تعقیب میکرد. اولین مقام مسئولی که شکنجهی سعادتی را رد کرد، آیتالله محمدرضا مهدوی کنی، رئیس کمیتههای انقلاب اسلامی بود که به نقل از هادوی دادستان کل انقلاب اعلام کرد که اثری از شکنجه در سعادتی نیست؛ اما سازمان مجاهدین خلق در اطلاعیهای با اعلام این مطلب که آیتالله مهدوی کنی مقامی نیست که صلاحیت اظهارنظر دربارهی پروندهی سعادتی را داشته باشد، به نقل از عزتالله سحابی اعلام کرد که به احتمال ۹۰ درصد سعادتی شکنجه شده است.
این قول مربوط به ملاقاتی میشد که سحابی و آیتالله موسوی اردبیلی، به عنوان اعضای شورای انقلاب با سعادتی داشتند. پس از انتشار این ادعا، آیتالله سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی در گفتگویی شکنجهی سعادتی را رد کرد:
« آقای سعادتی پیش ما ادعا کرد که شکنجه شده است. بعد که ما از او توضیح خواستیم، گفت با کسانی که او را گرفتهاند مقداری درگیری پیدا کرده است. یکی ادعا کرد شب اول که او را گرفتند – چون ظاهراً دو بار یا سه بار بازجویی شده است – دفعهی اول بازجویی با مشت و لگد او را زدند، ولی ما آثاری در بدن او ندیدیم و البته معلوم نبود، چون قضیه به ۴۵ روز پیش مربوط بود و اگر هم بوده، از بین رفته است.»
نهضت آزادی نیز در بیانیهای نقل قول منتسب به عزتالله سحابی را به شدت تکذیب کرد، اما این اعتراض مورد توجه قرار نگرفت. نهضت آزادی در تکذیبیهی خود پیشنهاد داده بود لازم است خود مجاهدین از نظر سازمانی وارد تحقیقات شوند. این پیشنهاد در حالی مطرح شد که در اطلاعیههای سازمان، آن بخش از بازجوییهای سعادتی که او در همان روز اول گفته بود، این عمل او عملی سازمانی بوده است، تأیید شده بود.
به هر روی گرچه ادعای شکنجهی سعادتی در روزهای اولیهی دستگیری دائماً تکرار میشد، اما در نهایت به اصرار کاظم سامی، وزیر وقت بهداری و احمد صدر حاج سید جوادی وزیر دادگستری که هر دو نسبت به سازمان مجاهدین خلق سمپاتی داشتند، پزشکی قانون به معاینهی محمدرضا سعادتی پرداخت؛ اما اعمال هرگونه شکنجه را رد کرد.
در ادامهی جوسازیها در مسیر رسیدگی به این پرونده، در تیر ماه ۱۳۵۸ اطلاعیهای با امضای ۴۲ تن از شاعران و نویسندگان چپگرا از جمله احمد شاملو، سیمین بهبهانی، باقر پرهام، نسیم خاکسار، غلامحسین ساعدی، محمدعلی سپانلو، گلی ترقی و ... منتشر شد و در حالی که خود سعادتی و سازمان ارتباط او با شوروی را پذیرفته بودند، او را «گروگان آزادی در چنبر تهمتها و افتراهای مرموز» خواندند و از این «عضو سازمان مترقی مجاهدین خلق» به «سالک طریق عشق» یاد کردند و خواهان آزادی او شدند.
هم زمان جمعیت حقوقدانان نیز که در کنترل نیروهای مارکسیست مشرب بود، با ارسال نامهای به وزیر دادگستری نسبت به شکنجه سعادتی گلایه و در سناریوی جدیدی او را «نه خائن، بلکه نگهدارندهی اسرار و اسنادی از روابط پشت پردهی سازمانهای جاسوسی غرب» برای سازمان معرفی کرد.
- ردپای اکبر طریقی و نادر رفیعینژاد
یکی از پشت پردههای پروندهی محمدرضا سعادتی نحوهی دستیابی او به پروندهی سری سرلشکر احمد مقربی است. این پرونده از سوی اکبر طریقی از اعضای نفوذی سازمان مجاهدین خلق در دادستانی انقلاب اسلامی به دست سعادتی رسیده بود. اکبر طریقی از زندانیان پیش از انقلاب بود که از فروردین ۱۳۵۶ تا آبان ۱۳۵۷ در زندان شمارهی ۱ و ۳ قصر تحت مسئولیت محمدرضا سعادتی قرار داشت.
طریقی به شیوهای کاملاً مبتدیانه پرونده را از کمیتهی ادارهی دوم ارتش که زیر نظر محمد رضوی اداره میشد، دریافت کرده بود. اکبر طریقی میگوید که معرفینامهی او به اسم محمد رضوی بوده است:
«سؤال: معرفینامه به اسم چه کسی بود؟ جواب: معرفینامه به اسم آقای رضوی بود.
سؤال: طبعاً آقای رضوی از تحویل این پرونده به شما اطلاع داشته است؟ جواب: واضح است.
سؤال: پروندهها را به چه کسی تحویل دادید؟ جواب: پروندهها را کلاً در زندان قصر به بازپرس نادر (رفیعنژاد) که سرپرست آنها بود، تحویل دادم.
سؤال: پس از عودت پروندهها چه کسی آنها را تحویل گرفت؟ جواب: برادرانی که با آقای رضوی کار میکردند.
سؤال: آیا تمام مدارک مربوط به مقربی را به نادر رفیعنژاد تحویل دادید؟ جواب: بله، پروندهها را به نوبت بردم و آوردم.»
نادر رفیعینژاد از عناصر رده بالای سازمان مجاهدین خلق بود که در بدو پیروزی انقلاب اسلامی به همراه سنابرق زاهدی به دادستانی انقلاب وارد و به سمت بازپرس منصوب شد. او پس از تصفیه و اخراج از دادگاه انقلاب جنجال سیاسی بزرگی را ایجاد کرد. رفیعینژاد که از نزدیکان مسعود رجوی بود، بعدها در پادگان اشرف نیز سربازجوی مخالفین مسعود رجوی و کسانی بود که قصد خروج از این پادگان را داشتند.
خاطرات فجیعی از شکنجههای قرون وسطایی او وجود دارد. حتی گفته میشود او ۱۳۰ اسیر ایرانی را در زندان ابوغریب به شهادت رسانده است. رفیعنژاد در آذر ماه ۱۳۸۸ در بغداد درگذشت. همچنین اکبر طریقی نیز به نوشتهی ضمیمهی شمارهی ۲۶۱ نشریهی مجاهد، ارگان سازمان مجاهدین خلق، در زندان اوین محاکمه و اعدام شد.
- محاکمهی اول: ۱۰ سال حبس به جرم جاسوسی!
با وجود تمام تلاشهایی که برای آزادی سعادتی صورت گرفت و به رغم این که ابتدا قرار بود دادگاه سعادتی در تیر ماه ۱۳۵۸ برگزار شود و حتی کیفر خواستی هم نوشته شد، اما این مسئله تا یک سال مسکوت ماند و سعادتی تا آبان ۱۳۵۹ که اولین جلسهی دادگاهش برگزار شد، همچنان در زندان بود. سعادتی در زمان زندانش از تیر ماه ۱۳۵۸ تا آبان ۱۳۵۹ دیگر بازجویی نشد و در زمان دادستانی شهید اسدالله لاجوردی، آزادی زیادی برای گفتگو با خبرنگاران، دیدار با خانواده و حتی ارتباطات تشکیلاتی داشت.
به هر روی از روزهای آخر شهریور ۱۳۵۹ زمزمههای محاکمه ی محمدرضا سعادتی شنیده شد و تصور مجاهدین بر این بود که «محاکمهی محمدرضا سعادتی، محاکمهی سازمان مجاهدین خلق» است. در حالیکه قرار بود محاکمهی سعادتی در روز اول مهر ۱۳۵۹ اتفاق بیفتد، حملهی رژیم عراق به ایران و آغاز جنگ تحمیلی موجب تأخیر در برگزاری دادگاه شد.
بالاخره روز ۱۳ آبان ۱۳۵۹ برای برگزاری دادگاه تعیین وقت شد. یک روز پیش از آغاز محاکمه، چهرههای باسابقهی سیاسی وابسته به سازمان مجاهدین خلق در بیانیهای خواستار تعویق محاکمه به خاطر شرایط ویژهی جنگی در کشور شدند. طاهر احمدزاده، احمدعلی بابایی، خلیلالله رضایی، محمد اقبال، مهدی ممکن، کاظم متحدین، محمد ملکی و محمد شانهچی این نامه را امضا کرده بودند. همچنین جمعی از حقوقدانان با ابراز همبستگی با محمدرضا سعادتی برای دفاع از سعادتی اعلام آمادگی کردند.
در بیانیهی این حقوقدانان با امضای ابوالقاسم وزیرنیا، محمد بنینجاریان، سنابرق زاهدی، رضا خاکسار، حمید حاتمی، فرخ فقیهزاده، مصطفی درچهای، حسن آخوندزاده، محمد حسن بردبار، نادر رفیعی، ناصر کاتوزیان، مهدی شهسواری، محمد قنادزاده یزدی، عزتالله عراقی، عنایتالله فقیهی، منوچهر صداقتنژاد، حسن یاوری، محمد اصغری، بیژن ایزدی، محمد اسماعیل مهدوی و کرمخدا شیرزادی آمده بود:
«ما معتقدیم این حیثیت سازمانی و ایدئولوژیک مجاهدین و در واقع اسلام ناب مترقی است که مورد هجوم توطئهگران قرار گرفته و طبیعتاً دفاع هم در اینجا دفاع از اسلام و از دستاوردهای انقلابی سازمان مجاهدین خلق است.»
از ۱۳ آبان ۱۳۵۹ به مدت ۹ روز محمدرضا سعادتی، عضو سازمان مجاهدین خلق ایران به اتهام برقراری تماس و داشتن رابطهی سیاسی و اطلاعاتی با دبیر اول سیاسی سفارت دولت سوسیالیستی شوروی جهت تحصیل اخبار و اطلاعات، توسط هیئت قضات دادگاه انقلاب شامل حجتالاسلام والمسلین سید حسین موسوی تبریزی حاکم شرع، اسدالله لاجوردی دادستان انقلاب اسلامی تهران و توسلی و پاکروان محاکمه شد.
دادگاه سعادتی ۹ جلسه به طول انجامید و در این جلسات دادستان و رئیس دادگاه با ارائهی اسناد و مدارک و استناد به بازجوییهای سعادتی که در آن به دیدارهایش با دبیر اول سفارت شوروی و انتقال درخواست سازمان برای دریافت اسلحه اذعان کرده بود؛ او را مستحق مجازات دانستند. سعادتی در دومین جلسهی دادگاه با خواندن آیهای از قرآن مجید به دفاع از خود پرداخت و گفت:
« من در ابتدای دادگاه به یکی دو مورد اشاره میکنم و بعد وارد اصل دفاعیهی خودم میشوم. یکی این که دیروز من با آقای دادستان صحبت کردم که چرا به این سرعت و در حداقل وقت یک دفعه دادگاه را به روز سهشنبه ۱۳/۸/۵۹ موکول کردند که ایشان در جواب گفتند از دادستانی کل به ما تلفن کردند که دادگاه را روز سهشنبه حتماً تشکیل بدهید که فرصت کم است. این روز مصادف با اشغال لانهی جاسوسی آمریکاست و ذکر این تصادف در یکی از مطبوعات صبح امروز با مضمون فتحی جدید آمده بود، یعنی طوری مطرح کردند که انگار فتح جدید کردهاند.
در همین روزها ممنوعالانتشار کردن نشریات مجاهدین هم پیش آمد و باز مصادف است با آغاز فعالیتهایی برای آزادی گروگانها و انتخابات ریاستجمهوری آمریکا. تمام این مسائل برای من که در زندانم و زیاد از مسائل بیرون و خارج اطلاعی ندارم، نگرانیهایی را ایجاد میکند که مبادا غرض خاصی است که این فرصت را غنیمت شمردهاند.
من از همین جا از ریاست جمهوری محترم آقای بنیصدر و ریاست محترم مجلس آقای هاشمی رفسنجانی، از دادستان کل کشور آیتالله موسوی اردبیلی و از تمام شخصیتهای ملی و مذهبی تقاضا میکنم و هشدار میدهم که مبادا بیتفاوت ماندن نسبت به این پرونده و روند این دادگاهت و سرنوشتی که این دادگاه در نهایت میتواند داشته باشد، منجر به سوءاستفادههایی بشود. این بیتفاوت بودن با مسئولیتهای مردمی و اسلامی مغایر است...
من بیش از یک سال و نیم است که به اتهام جاسوسی یعنی وطن فروشی و خیانت به مردم میهن به اسارت کشیده شده و در تمام این مدت بار سنگین این اتهام را در انزوای کامل به تنهایی تحمل کرده و همواره در انتظار بودهام تا شرایطی فراهم شود که من در یک دادگاه صالح و قانونی و مطابق با حقوقی که در قانون اساسی برای من در نظر گرفته شده، از طریق رادیو تلویزیون با هممیهنان عزیز خود روبرو بشوم و با افشای کامل ماجرای دستگیری و اسارتم و آنچه تا کنون بر من گذشته است، مردم قهرمان ایران را در جریان بگذارم؛ چون مطمئنم مردم نه با من خصومت و نه غرض دارند.
برای آنها باور کردنی نبود که مجاهدی بعد از تحمل هفت سال بار شکنجه و زندانهای آریامهری که در سیاهترین دوران دیکتاتوری تحمل کرده بود، در شرایط انقلابی، جاسوس و وطنفروش باشد. آنها باور نمیکردند مجاهدی که در کنار مهدی رضایی، نوگل انقلاب اسلامی ایران علیه رژیم منفور و فاسد پهلوی دست به پیکار زده است و مسئولیت آرمان مقدس مهدی قهرمان را به دوش میکشد، حالا جاسوس بیگانه و خائن به میهنش باشد؛ به هیچ وجه برای هممیهنان عزیزم قابل قبول نیست.»
سعادتی در جریان دادگاه با بیان این که من اکنون دو متن کیفرخواست دارم. گفت:
«یکی کیفرخواست صادره در ۲۰ تیر ۵۸ و کیفرخواست دوم که در شهریور امسال یعنی ۱۳ ماه بعد از صدور کیفرخواست اول به من داده شده است. مورد اختلاف این دو متن تنها مقدمهای است که در چند صفحه متناسب با جو سیاسی موجود به متن سؤالات اضافه شده که از نظر من بهرهبرداری از جو ساختگی سیاسی است... من در شرایط بهار آزادی دستگیر شدم، ولی پروندهام در شرایط جنگی رسیدگی میشود.»
او با شرح مفصلی از چگونگی دستگیری و تشریح مسائأ دوران بازداشت، ضمن رد اتهامات خود، این اتهامات را نه متوجه شخص خود، بلکه متوجه کلیت سازمان متبوعش دانست و گفت:
« کیفرخواست به دادگاه عرضه میکند که سازمان مجاهدین خلق بنا به ماهیتش جاسوس است. پس سعادتی هم که عضو سازمان است مسئولیتی جز انجام عمل جاسوسی نداشته است، بنابراین در این دادگاه در واقع کسی که مورد اتهام است و به محاکمه کشیده میشود، سازمان مجاهدین خلق است.»
این چنین بود که هر چه دادگاه پیش رفت، انگشت اتهام بیش از پیش به سوی دیگر اعضای کادر رهبری مجاهدین خلق نشانه رفت و هم زمان با اعلام وارد شور شدن دادگاه سعادتی، شهید اسدالله لاجوردی، دادستان انقلاب مرکز از صدور دستور بازداشت برخی دیگر از رهبران این سازمان خبر داد:
« به دنبال آغاز شور دادگاه سیدمحمدرضا سعادتی، اسدالله لاجوردی دادستان تهران اعلام کرد که موسی خیابانی، رفیعنژاد، محسن(ابوالقاسم) رضایی و کادر رهبری سازمان مجاهدین خلق ایران به اتهام شرکت در رابطه سعادتی و جاسوسی شوروی از نظر دادگاه محکوماند و دستور دستگیریشان به کمیتهها، مأموران انتظامی و پاسداران انقلاب صادر شده است.»
بالاخره در روز ۲۴ آبان ۱۳۵۹ دادگاه انقلاب حکم دادگاه سعادتی را اعلام و لو را به ده سال حبس محکوم کرد.
هم زمان با برگزاری جلسات دادگاه، اعتراضهای سازماندهی شده از سوی سازمان مجاهدین خلق نسبت به برخورد با سعادتی همچنان ادامه داشت. از آن جمله حادثهای بود که در حاشیهی جلسهی سوم دادگاه او به وقوع پیوست. ماجرا از این قرار بود که گروهی که به محاکمهی سعادتی اعتراض داشتند در مقابل محل دادگاه در مقابل دادسرای انقلاب مستقر در کنار زندان اوین جمع شدند و به برگزاری میتینگ پرداختند. آنان در این برنامه با شعارهایی نسبت به پاسداران، آنان را فالانژ و مرتجع خطاب کردند.
این چنین بود که بعد از ساعتی و در پی بیتوجهی حاضران به تذکر و اخطار پاسداران اوین، مأموران در زندان را باز کردند و گروه کثیری از تجمع کنندگان را که اکثراً وابسته به سازمان مجاهدین بودند، به داخل زندان بردند و بازداشت کردند. در این ماجرا معصومه شادمانی معروف به «مادر کبیری» به همراه دخترش دستگیر، اما پس از یک سؤال و جواب کوتاه آزاد شدند.
او خود را خواهر دینی محمدرضا سعادتی معرفی کرد و اعلام داشت در صورتی که در قانون اساسی همه آزادند، در خیابانها مجاهدین را میزنند و چشم در میآوردند. شادمانی در پاسخ به این سؤال که چشم چه کسی را درآوردهاند میگوید: «چشم خیلیها را درآوردند که اسمشان یادم نیست.»
به هر روی بعدها با برخورد نظام با سازمان مجاهدین خلق و دستیابی دستگاههای امنیتی به تحلیلهای درون سازمانی آن مشخص شد شد که سران سازمان مطمئن بودند که حکم محمدرضا سعادتی اعدام خواهد بود و در این راستا اقدامات پیشدستانه را پیشبینی کرده بودند. در یکی از این تحلیلهای درون سازمانی از قول سیروس لطیفی آمده است:
« میدانیم که سازمان بعد از طرح مسئلهی سعادتی اقداماتی را شروع کرد. اولاً این سؤال مطرح بود که اگر سیستم سعادتی را اعدام کند، سازمان باید چه موضعی بگیرد؛ زیرا خون مجاهد ریخته شده است! آیا سازمان باید مبارزه مسلحانه را شروع کند یا به مبارزهی سیاسی ادامه دهد؟ و در نهایت این نتیجه را گرفت که رژیم فعلاً ضد خلقی نشده و به سازش کامل نرسیده است. بنابراین حتی اگر سعادتی اعدام شود، سازمان نباید دست به مبارزهی مسلحانه بزند، ولی در چارچوب حرکتهای سیاسی بایستی تندترین تاکتیکها را در پیش بگیرد.
بنابراین سازمان علاوه بر تبلیغاتی که در جامعهی ایران و مجامع بینالمللی انجام داد و از تمام نیروهای انقلابی دنیا استمداد طلبید، به تمام نیروهای درونی و هواداران خود آمادهباش کامل داد. (هم در تهران، هم در شهرستانها) که در صورت اعدام سعادتی به خیابانها بریزند و آشوب و بلوا راه بیندازند و از حرکت سیاسی تندی استفاده کنند (فقط نباید دست به سلاح ببرند) و به رژیم ثابت کنند که ریختن خون مجاهد کار سادهای نیست و اگر ما نتوانیم در این زمینه به لحاظ اجتماعی دست سیستم را ببندیم، سیستم با اعدام سعادتی دستش برای ریختن خون مجاهدین بعدی باز خواهد شد. بنابراین باید حرکتهایی را انجام دهیم که سیستم را مات کنیم.
خلاصهی کلام این که سازمان محاکمهی سعادتی را به عنوان یک نقطهی مهم سازش سیستم با آمریکا تلقی کرد و .... بعد از این که سعادتی محاکمه و به ۱۰ سال زندان محکوم شد، چنین تحلیل کرد که اگر اقدامات سازمان نبود، حتماً سید اعدام میشد و علت عدم اعدام ترس سیستم از حرکتهای سازمان و نیز شورش بوده است وگرنه حتماً او را قربانی میکرد.»
- محاکمهی دوم: اعدام به جرم همکاری در ترور
در سال ۱۳۶۰ سازمان مجاهدین خلق به رغم تمام تلاشهای قانونی برای خلع سلاح اعضایش به این امر تن نداد و سرانجام در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ به تصور این که با استقبال عمومی روبرو خواهد شد، اعلام جنگ مسلحانه کرد. برنامهریزی سازمان با انفجار ۷ تیر تکمیل شد که در آن آیتالله دکتر بهشتی و ۷۲ تن از یاران نظام و انقلاب به خاک و خون کشیده شدند.
هم زمان با این اقدام که از سوی رابطین سازمان پیشتر به اطلاع اعضای زندانی رسیده بود؛ برنامهریزی شورش در داخل زندان از جانب سعادتی صورت گرفت. پس از اعلام خبر انفجار حزب جمهوری اسلامی، تعدادی از هواداران و اعضای مجاهدین در زندان با شیندن این خبر شروع به خواندن سرود و پایکوبی کردند و جو زندان را بهم ریختند.
روز ۸ تیر ۱۳۶۰ آیتالله محمدی گیلانی و شهید سیداسدالله لاجوردی، زندانیان شورشی را به محوطهی زندان اوین آوردند و به صحبت و نصیحت آنها پرداختند. در این مرحله کاظم افجه هزاری (معروف به افجهای) نفوذی مجاهدین در میان پاسداران زندان اوین، طبق برنامهریزی قبلی و با هدایت سعادتی از موقعیت خود در میان نگهبانان زندان سوءاستفاده کرد و با اسلحهای که تهیه کرده بود، به سوی محوطه خیز برداشت تا آقایان گیلانی و لاجوردی را ترور کند.
به دنبال خیز افجهای برای ترور، شهید کچویی متوجه رفتار او شد و به سویش رفت و با شلیک افجهای به شهادت رسید. افجهای توسط شخص لاجوردی دستگیر و خلع سلاح شد، اما پس از انتقال به دفتر دادستانی از غفلت مأموران استفاده وپ خود را از پنجره به بیرون پرتاب کرد و در اثر سقوط به شدت مجروح شد و ساعاتی بعد در بیمارستان شهدای تجریش جان داد. بنا به اذعان سایت رسمی سازمان مجاهدین خلق، مأموریت اصلی کاظم افجهای در زندان اوین، فراری دادن محمدرضا سعادتی بود. روایت شهید لاجوردی از شهادت محمد کچویی قابل توجه است:
« ۸ تیر [۱۳۶۰] به دلیل گرمی هوا، دادگاه در محوطهی باز اوین تشکیل شد. در این دادگاه که در کنار استخر اوین تشکیل شد، قرار بود به مسائل گروهکها رسیدگی و تعدادی از منافقین قرار بود محاکمه شوند. یادم میآید که تعدادی از منافقین در زندان آشوب کرده بودند و محمد [کچویی] آنها را از بیرون آورده و در کنار استخر برای محاکمه نشانده بود.
فردی به نام کاظم افجهای از پاسداران زندان اوین بود و محمد هم خودش میدانست که او از هواداران سازمان منافقین است و معتقد بود که با امثال اینها باید کار و اصلاحشان کرد. کاظم افجهای که از هواداران سازمان بود و در زندان پاسداری میداد، با محمد زیاد برخورد داشت. محمد میخواست با او کار و او را ارشاد کند و اعتقادش هم همین بود. ما چندین بار به محمد تذکر داده بودیم که او که یکی از هواداران سازمان است و صلاحیت پاسداری از اینجا را ندارد، اما محمد معتقد بود که من او را اصلاح میکنم.
روز ۸ تیر پس از حادثهی انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی، من و معاون قضاییام، محمد را احضار کردیم و به او گفتیم که مسئلهی دیگر از حد ارشاد گذشته و الان به هیچ وجه صلاح نیست که کاظم افجهای که از هواداران سازمان است و شما خودت هم میدانی، در اوین باقی بماند. همین الان بلند شو و خلع سلاحش کن.
کاظم مسلح به یوزی بود و در دادسرا نگهبانی میداد. بعدها که یک مقدار مسئله را تعقیب کردیم، متوجه شدیم که کاظم افجهای تصمیم داشت در همان روز در لحظهای که من به دادگاه میروم و همهی اعضای دادگاه حضور دارند، همهی ماها را یکجا به رگبار ببندد. از صبح کمین کرده بود و چندین دفعه دنبال من بود؛ ولی آن روز قضا و قدر چنین شد که من جز یک بار به دادگاه نروم و آن یک بار هم او موفق نشد. با این که اعضای دادگاه همه در یک اتاق جمع شده بودند و من هم در خدمتشان بودم، او موفق نشد به دادگاه حمله کند.
بعداً من به اتاقم برگشتم و اتفاقاً آن روز به دلیل تراکم کار بیرون نیامدم که کاظم توفیق ترور مرا پیدا کند. وقتی محمد را احضار کردم و به اتاقم آمد به او گفتم : حتماً باید بروی و کاظم را خلع سلاح کنی. محمد گفت: من اعتقاد به این کار ندارم، ولی به دلیل این که شما گفتهاید، میروم و این کار را میکنم. برادرمان معاون قضایی هم در اتاق تشریف داشتند. محمد از اتاق بیرون رفت و یوزی را از کاظم گرفت. کاظم متوجه شد که لو رفته است و بلافاصله خود را با کلت مسلح کرد.
شاید حدود یک ساعت بعد بود که ما در کنار استخر غذا را صرف کردیم و قرار بود پس از آن دادگاه مجدداً تشکیل شود که کاظم افجهای حمله کرد. او از ۶، ۷ متری پشت سر ما آمد و من یک وقت دیدم یک کسی صدا میزند «به نام خدا و به نام خلق قهرمان ایران»، برگشتم و دیدم کاظم است که کلت به دست دارد. متوجه شدم نیت پلیدی دارد و بلافاصله خودم را به زمین انداختم و به شکل مارپیچ فرار کردم و در پشت درختها قرار گرفتم.
ولی برادرمان محمد برای این که بتواند در برابرش بایستد، از جا برخاست و خواست به او حمله کند که مورد اصابت گلوله ناجوانمردانهی او قرار گرفت. در حقیقت محمد شهید جوانمردیاش شد. من اگر فرار نمیکردم مورد اصابت گلوله قرار میگرفتم. بعداً هم معلوم شد که هدف اصلی ترور، من بودم ولی کاظم موفق نشد و برادرمان محمد هم در حقیقت خود شرا فدا کرد و شهید جوانمردی و بزرگواریاش شد.
چندی پیش از این واقعه، کاظم در تصادفی از یک بلندی پرت و دستش شکسته بود و محمد حدود ۱۵ هزار تومان از پولی را که از فروش دکانش به دست آورده بود، خرج مداوای او و دستش را سالم کرده بود، ولی مورد حملهی ناجوانمردانهی همان شخص قرار گرفت و شهید شد. پس از شهادت محمد اکثر زندانیان میگفتند پدرمان را از دست دادیم. با این که محمد بسیار جوان بود، اما به قدری منش مردانه و بزرگوارانه داشت که زندانیان او را پدر خود میدانستند.»
مرحوم احمد قدیریان، معاون وقت دادستان تهران هم ماجرای تیراندازی در حیاط زنداناوین را اینگونه روایت میکند:
«روز هشتم تیر جلسهای با حضور ۲۴ تن از حکام شرع، آقای لاجوردی، آیتالله قدوسی، آیتالله گیلانی و چند تن دیگر از جمله خودم در دادسرا تشکیل شد. کاظم افجهای که متوجه قضیه شده بود با هماهنگی سعادتی با سلاح کلاشینکف که آن را روی رگبار گذاشته بود، پشت در جلسه قرار گرفت. آقای محمد میرابی مسئول دفتر آقای گیلانی متوجه او شد و از او پرسید: اینجا چه میکنی؟ افجهای در جواب گفت: یک سؤال دارم و میخواهم از آقا گیلانی بپرسم. در واقع او برای قتلعام اعضای آن جلسه آمده بود.
آقای میرابی و آقای غفارپور معاون قضایی او را از آنجا بیرون کردند و با تندی به آقای کچویی گفتند که او برای چه به اینجا آمده است؛ منتها آقای کچویی که انسان دل رحم و دلسوزی بود و به خاطر این که افجهای توبه کرده بود، نمیپذیرفت. ولی دستور داد اسلحه را از او بگیرند. در همان حال افجهای با موتور از اوین بیرون رفت و یک قبضه اسلحهی کمری رولور تهیه کرد و برگشت.
بعد از اتمام جلسه، حکام شرع و دیگران در ضلع شرقی اوین زیر درختان نشسته بودند و پاسخگوی توضیحات و مسائل شرعی زندانیان بودند که افجهای به آنها نزدیک شد و به سمت آنها اسلحه کشیدو آقای لاجوردی متوجه قضیه شد و خود را پشت درختی پنهان کرد. آقای کچویی اسلحه ی خود را بیرون آورد، اما قبل از آن که تیراندازی کند، افجهای تیری به سر او زد. کچویی را به بیمارستان تجریش بردند، ولی در حین عمل جراحی به شهادت رسید.
چند نفر دیگر از حکام شرع مجروح شدند. محافظین آقای لاجوردی، افجهای را دستگیر کردند و به پشت بام دادسرا بردند. هنگامی که آقای لاجوردی از او بازجویی کرد: برای چه این کار را کردی؟ اسلحه را از کجا آوردی؟ اظهار داشت: من تشنهام و درخواست یک لیوان آب کرد. بعد از این که آب را خورد، خود را از پشت بام به پایین پرت کرد. او را به بیمارستان رساندند، ولی بعد از یکی دو ساعت به هلاکت رسید.»
در پی کشته شدن کاظم افجهای، مهدی آسمانتاب نفوذی دیگر مجاهدین در دادستانی انقلاب به برنامهریزی قبلی برای ترور مسئولین دادستانی و طرح آشوب در زندان اقرار کرد. مرحلهی جدید بازجوییهای سعادتی نیز حاوی نکات جالب توجهی بود. اول این که وی چندین مرتبه اذعان داشت نسبت به فاز نظامی سازمان مجاهدین خلق و قیام مسلحانه علیه جمهوری اسلامی اقناع نشده است و آن را عمل اشتباهی میداند؛ مسئلهای که در وصیتنامهی خود نیز صراحتاً به آن اشاره کرد. سعادتی در این خصوص اظهار داشت:
«.... نظزیهی قاطع و صریح دادن به خاطر دور بودن از اوضاع بیرون مشکل است، ولی فکر میکنم که این کار سازمان یک اشتباه سیاسی است. یعنی به طور خلاصه میتوان گفت که صدور اعلامیه ۲۵ سیاسی – نظامی سازمان یک اشتباه سیاسی است.... هر عملی که در کادر یک استراتژی مسلحانه یعنی تهاجم جهت سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی صورت گیرد، از نظر من محکوم است.»
سعادتی حتی یک قدم فراتر میگذارد و میگوید حاضر است این مواضع غلط را به صورت رسمی محکوم کند:
« مواضع منفی سازمان مجاهدین از نظر اینجانب در رابطه با اعلامیهی سیاسی – نظامی ۲۵:
۱.اقدام به ترور شخصیتها و مسئولین کشور
۲. قیام مسلحانه علیه رژیم جمهوری اسلامی ایران
توضیح دو مورد فوق که از مواضع سازمان مجاهدین خلق ایران میباشد از نظر اینجانب محمدرضا سعادتی غیرمنطقی و منفی میباشد و حاضرم رسماً اعلام و محکوم نمایم.»
بازجوییهای مورخ ۱۸ و ۲۳ تیر ماه ۱۳۶۰ نیز موید پافشاری سعادتی بر سیاست غلط قیام مسلحانه است. سرانجام با توجه به اقاریر سعادتی و دیگر اسناد به دست آمده، نقش سعادتی در ترور شهید کچویی از سوی دادگاه قطعیت یافت. سعادتی در مرداد ماه ۱۳۶۰ محاکمه و به اعدام محکوم شد.
ویژهنامه رمزعبور درباره 5 دهه فعالیت تروریستی سازمان مجاهدین خلق؛ منافقین بدون سانسور