اعلام نبرد مسلحانه علیه انقلاب توسط منافقین در 30خرداد1360 بزرگترین اشتباه محاسباتی سازمان مجاهدین خلق(منافقین) بود؛ زیرا با این اتفاق مرگ سیاسی خود را رقم زدند. 30خرداد نهتنها تأثیر مستقیم بر اعضا، هواداران و خانوادههای این گروهک گذاشت، بلکه باعث شد فضای سیاسی جامعه متأثر از این واقعه دچار گسستهایی شود.
مسعود رجوی نتوانست درک کند انقلابی که هنوز نوزادی دو سال و چهار ماهه است و از دل مبارزاتی سخت بیرون آمده است، آنقدر برای صاحبانش- مردم- عزیز است که در انقلاب مسلحانه موهوم وی شرکت نکنند. منافقین در حالی اعلام نبرد مسلحانه کردند که پیش از آن، جامعه را با اقدامات خود ملتهب ساخته و افکار عمومی جامعه بهشدت علیه آنان شکل گرفته بود. این به اصطلاح اعلام فاز مسلحانه تنها باعث از بین رفتن حداقل هواداران این گروهک و اعضای آن شد؛ بهنظرمیرسد با توجه به اقدامات بعدی منافقین که خود متأثر از واقعه 30خرداد بود، این تاریخ را باید سرآغازی بر جنایات منافقین تاکنون دانست.
با پیروزی انقلاب اسلامی، گروهکهای متعددی در کشور با سوء استفاده از پدیدآمدن هرج و مرج در شرایط گذار به دولت انقلابی، اسلحههای فراوانی جمعآوری کردند. به همین منظور در سال 1359 دادستانی انقلاب اطلاعیهای10 مادهای منتشر کرد. فحوای این اطلاعیه برای روشنکردن مواضع گروهکها در قبال انقلاب بود تا بدینگونه گروههاي سياسي وضعیت خود را با انقلاب مشخص کنند و میان مبارزه مسلحانه علیه نظام و خلع سلاح یکی را انتخاب کنند و در صورت انتخاب دومی، بتوانند به مخالفت خود در چارچوب قانون ادامه دهند. در میان گروهکهایی که با این اطلاعیه بهشدت مخالفت کردند، منافقین بیشتر از همه نمود داشت. در پیشگرفتن مشی مسلحانه از سوی منافقین حتی پس از انقلاب و بهدستآوردن اسلحه از پادگانهای کشور، باعث ایجاد اعتماد بهنفس کاذب در نزد سران این گروهک شد؛ بهطوری که خود را قدرتمند فرض میکردند. همین اعتماد به نفس کاذب بود که آنها را برآن داشت تا در مقابل مردم بایستند و بخواهند با زور اسلحه بهمنویات خود دست یابند؛ اما حضور گسترده مردمی علیه منافقین در 30 و 31خرداد، آنها را ناامید کرد.
یأس از حضور و حمایت مردمی که خود متأثر از نداشتن پایگاه اجتماعی بود، منجر به شکست منافقین در چندین عرصه حضور مردم از جمله در همه پرسی جمهوری اسلامی، انتخابات نخستین دوره ریاست جمهوری، انتخابات نخستین دوره مجلس شورای اسلامی، انتخابات خبرگان قانون اساسی و همهپرسی قانون اساسی جمهوری اسلامی شد. این عدم حمایت البته در نگاه منافقین تبدیل به کینهای ماندگار شد و زمینه و پایهای برای آغازی از سرفصلهای جنایات تروریستی علیه مردم گردید.
بهنظر میرسد از همان مقطعی که منافقین احساس کردند فاقد پشتوانه مردمی و بهتبع آن قانونی، برای کسب قدرت از مجاری منطقی و قانونی آن (انتخابات) میباشند، درصدد تصاحب مسلحانه قدرت برآمدند.1 سازمان با اقداماتی در راستای مظلومنمایی و تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی، تلاش میکرد بهتدريج افكار عمومي را قانع كند كه چون از طرف نظام و نيروهاي حزباللهي به سازمان و اعضاي آن حمله ميشود، اعضا و كادرها و هواداران سازمان همه به رهبري آن فشار ميآورند كه بايد يك كار جدي كرد؛ يك حركت مسلحانه! مسعود رجوي خودش ميگفت كه ما چكار كنيم؟ داريم در مقابل بچههاي سازمان در ميمانيم و تا حالا در مقابل آنها مقاومت كرديم. در واقع حركت سازمان به سوي درگيريهاي تند و قهرآميز را به گردن بدنه سازمان ميانداخت.2 افزون بر این سخنان همچنین باید به فضایی که سران منافقین برای نیروهای هوادار خود در بهار 1360 ساخته بودند توجه کرد، آنها این تفکر را کاملا پذیرفته بودند که انقلاب از بین خواهد رفت. پس از تصویب عدم کفایت سیاسی بنیصدر، منافقین پنداشتند بهانه و فرصت مناسبی برای اعلام شورش علیه امام و نظام جمهوری اسلامی به دست آمده است؛ لذا حرکت مسلحانة گستردهای را در 30خرداد تدارک دیدند3 و میپنداشتند با این حرکت آنها، موجی سیاسی پیش خواهد آمد و با سوارشدن بر این موج و حمایت مردمی میتوانند به سرمنزل مقصود برسند.
آنها برای این حرکت خود دلایلی نیز داشتند؛ از جمله: 1. حضور نیروهای انقلابی در جنگ؛ 2. رشدیافتن نفوذیهای منافقین در نهادهای انقلابی؛ 3. اقناع و آمادگی تشکیلاتی نیروها.
توجه آنها به این عوامل تمام فضای ذهنیشان را پر کرده بود و فضای جامعه را آماده شورش مسلحانه به کمک نیروهای پیشتاز - منافقین- میدانستند. تصور جامعی که آنها بهزعم خود از شرایط و اتفاقات حاکم بر انقلاب داشتند اینگونه بود که کشور مدام در حال دفاع از حملات عراق است و توان مقابله با یک نیروی داخلی که دست به اسلحه برده است را ندارد. آنها در این تفکر خود نکته دیگری نیز جای داده بودند و آن اینکه بهخاطر تبلیغاتشان در بهار 1360 مردم از بدنه انقلاب جدا شده و با آنها همراهی خواهند کرد. شرایط اقتصادی اول انقلاب و همکاری دول خارجی با منافقین نیز از عوامل دیگری بود که توهم پیروزی و یافتن پایگاه مردمی را در ذهن آنها قدرتمند ساخته بود؛ چنانچه در رهنمودهای درونگروهی به اعضا و هواداران تشکیلاتی خود در آن زمان اینگونه اعلام موضع شد: «كارهاي پراكنده کافی است و آمادگي لازم در مردم بهوجود آمده است، راهپيمايي مقطعي اثر خود را كرده و مرحله گذر كمّي به كيفي رسيده است، زمينه عيني انقلاب آماده است و ما اگر زمينه ذهني را آماده كنيم، انقلاب انجام ميشود، اين قابل پيشبيني است كه پس از قيام 30خرداد تمامي امكانات سرخ [غیرقابل استفاده] ما سفيد بشود».4
مسعود رجوی در «جمعبندی یکساله» معتقد بود که سرانجام شکست در 30خرداد میباشد؛ اما بلافاصله عنوان میکند: «ما حقاً به یک اتمام حجت تاریخی، به نقطة پایانی و نقطة آغاز احتیاج داشتیم»5 وی حتی اشاره میکند که به 30 خرداد با نگاهی آزمایشی نگریسته تا بتواند الگوی سقوط شاه را بازسازی کند.6
شورش 30خرداد با حضور میلیشیا، راهپیمایی طرفداران و با حضور مسلحانه منافقین از ساعت 16 آغاز شد. مکانهای تظاهرات نیز در تهران، خيابان انقلاب، ميدان فردوسي، خيابان طالقاني، منيريه، خيابان وليعصر، ميدان وليعصر، بلوار كشاورز، ميدان فلسطين، خيابان نظام آباد و پل سيدخندان بود.7 هواداران منافقین با اسلحه سرد و در گروههای 3 تا 5 نفری بودند و مسئولان نیز با سلاح گرم تحت نظر محمد ضابطی مسئول بخش اجتماعی تشکیلات منافقین به تظاهرات پرداختند. آنها درنظر داشتند عملیات سرنگونی نظام را به کمک نیروهای مسلح خویش به سرانجام برسانند. به هرحال شورش 30 خرداد منافقین با حضور گسترده مردم که عمدتا از جنوب و شرق تهران عازم مناطق تظاهرات شده بودند پایان یافت. در این درگیریها 24نفر کشته و دهها تن زخمی شدند. شهر تهران وضعیت بسیار ملتهبی پیدا کرده بود و مغازهها و ماشینها و اتوبوسها به آتش کشیده شده بودند. حرکت کور منافقین اینگونه بود؛ هرکس که تیپی حزباللهی داشت را میزدند و با سلاح سرد آنها را مورد اصابت قرار میدادند.8 تمام این اتفاقات در مدت سهساعت بهطول انجامید. از ساعت 19 بود که منافقین با دیدن حضور گسترده مردم و همراهینکردن آنها مجبور به فرار شدند.9
با توجه به اسناد و شواهد دیگر میتوان چنین نتیجهگیری کرد که 30خرداد مقدمه عملیات تروریستی انفجار حزب جمهوری اسلامی و نخستوزیری و اقداماتی شبیه به آن بوده است؛ بهعبارتدیگر یک عملیات تکمیلی در کنار خط اصلی بود؛ که به آن براندازیِ ضربهای اطلاق میشد و طی آن میبایست مسئولان ارشد انقلاب کشته میشدند. طبق تحلیل موسی خیابانی ادعا شده که 30خرداد یک زورآزمایی و عکسالعملی از فشارها بوده است، ولی مطابق تحلیل رجوی، 30خرداد یک حادثه طبیعی در روند تکمیل جنبش نوین به رهبری سازمان برای براندازی حاکمیت و یک حلقه در زنجیره حوادث سیاسی و فاز نظامی بود.10 اما در یک تحلیل که از خانه تیمی محمد ضابطی (مسئول بخش اجتماعی و مسئول هدایت شورش 30خرداد) بهدست آمده است، اینگونه برداشت میشود که بهزعم منافقین، انقلاب برای بقا و ادامه جنگ نیاز به جناح لیبرال دارد و با حذف این جناح، انقلاب با امپریالیسم سازش میکند. همچنین 30خرداد را دریچهای میداند که فاز نظامی از سوی منافقین آغاز شده و ترور و قتل رهبران انقلاب، راه براندازی است.
بهنظر میرسد که تحلیل رجوی بسیار به واقعیت نزدیک است و روند طبیعی حرکت منافقین از ابتدای انقلاب رو به مقابله مسلحانه با نظام پیش میرفت. اما تحلیل خانه تیمی محمد ضابطی، کاملا مشی آنها را در ادامه نمایان میکند و نشان میدهد که آنها 30خرداد را زمان صفری برای آغاز ترورهای خود قرار داده بودند و برنامهریزی آنها خیلی پیش از اینها ریخته شده بود. رجوی در «جمعبندی یکساله» درباره آغاز شورشگری مسلحانه بعد از 30خرداد اینگونه میگوید: «مرحله اول فاز نظامي از 30خرداد1360 شروع شد و تا تابستان 1361 طول كشيد. اين مرحله نوبت سران سياسي بود. قبل از هر چيز شاه مهرهها هدف بودند. در اين مرحله قرار بود كه رژيم بيآينده شود و ثباتش را از دست بدهد و در عوض سازمان تثبيت شده و بهعنوان جانشين رژيم اسلامي معرفي شود. مرحله دوم از تابستان 1361 تا پايان سال 1362 ادامه يافت. در اين مرحله نوبت به تنه سركوبگر نظام رسيد؛ يعني زدن سر انگشتان رژيم (مقصود رجوي از سرانگشتان رژيم نيروهاي سپاه، بسيج، حزباللهي و تمامی افرادي كه بهنحوي با جمهوري اسلامي ارتباطي داشتند، بوده است) و اينجاست كه قطع دست و پاي اجرايي رژيم اسلامي اهميت پيدا ميكند.»11
درگیریهای پراکنده مسلحانه و اقدام به بمبگذاری و آمادگی برای ترورهای گسترده توسط سازمان از فردای 30 خرداد آغاز شد. منافقین سرخورده از شکست، روز دوم تیرماه بمبی را در سالن راهآهن قم منفجر کردند که منجر به شهادت هفتنفر و زخمی شدن 50 نفر گردید. این حادثه را باید سرآغاز انتقامگیری آنها از مردم بخاطر حضور گسترده آن ها در 30خرداد60 دانست. در سوم تیر نیز بمبی در جنب یک هنرستان دخترانه در تهران کشف شد.12 آنها به سرعت با تحلیلهای سران خود به سمت ترور شخصیتهای بزرگ نظام گام برداشتند؛ چون حاکمیت را نوعی دیکتاتوری میپنداشتند که با زدن سران آن از بین خواهد رفت؛ مانند رژیم شاه. رجوی در مصاحبهای که با نشریه اونیته ایتالیا انجام داده این نظر را اعلام کرد وگفت: «ما نمونه داریم که حکومت به فرد وابسته است، همکاران هستند؛ ولی دیکتاتور که میرود، همه چیز متلاشی میشود، مثل رژیم شاه».13 اینگونه بود که یک هفته پس از 30خرداد فاجعه هفت تیر و انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی رخ داد و در ادامه در هشت شهریور نیز انفجار دفتر نخست وزیری بهدست عوامل منافقین بهوقوع پیوست. موج ترورهای گسترده منافقین نقاط مختلف کشور را در سال 60 آماج خود قرار داد. ترورهای کوری که اقشار مختلف مردم از کاسب و کارگر و سپاهی گرفته تا بسیجی و کودک و جوان و پیر را در بر میگرفت. شکنجه و بهشهادترساندن سه پاسدار، آتشکشیدن اتوبوس حامل مردم عادی در شیراز، آتشزدن نوزادی شیرخواره، اقدامات تروریستی در سیستان و بلوچستان، ترور ائمه جمعه تبریز، شیراز، رشت، یزد و کرمانشاه تنها قسمت کوچکی از کشتار 12000 نفر از مردم کشورمان به دست این گروهک به خاطر انتقام از نرسیدن به قدرت میباشد.
ارجاعات:
- کوشکی، محمد صادق، تبار ترور، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1387، ص213.
- مجله چشم انداز ايران، مصاحبه با عزتالله سحابي، شماره 27، شهريور و مهر 1384، ص 10.
- زمینهها و بسترهای شورش مسلحانه منافقین در سی خرداد 1360؛ پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس.
- تروریسم ضد مردمی، دفتر سیاسی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، دیماه 61، ص 39.
- جمعبندی یکساله، مسعود رجوی، ص77تا78.
- همان، ص70.
- سازمان مجاهدین خلق؛ پیدایی تا فرجام، ج2، تهران: دفتر مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1385، ص585.
- غائله چهاردهم اسفند، ص 704 تا 705.
- روزنامه کیهان 60/3/31 .
- سازمان مجاهدین خلق؛ پیدایی تا فرجام، ، ج2، تهران: دفتر مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1385، ص585.
- مسعود رجوي، جمع بندي يكسالهي مقاومت، انتشارات سازمان مجاهدين خلق، ص 109.
- منافقین خلق رودرروی خلق، تهران: انتشارات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، 1360، ص 87.
- روزنامه مجاهد، 63/3/17 .