
« فصل سوم »
مبانی اسلامی حقوق بشر دوستانه :
اصولاً هر گاه در حوزه حقوق بین الملل بشر دوستانه از اسلام سخن می گوییم ، ناگزیر وارد مباحث مربوط به مبانی حقوق بشر دوستانه می شویم . زیرا همان طور که گفتیم حقوق بشر دوستانه بین المللی در طول دوران معاصر دارای منابع ارادی مانند معاهده ، عرف ، رویه قضایی و اصول حقوقی مورد قبول ملل متمدن است .
این منابع مجموعه ای از اصول و قواعد حقوقی را در خود دارند که اعتبار آنها ناشی از ساز و کارهای حقوق بین الملل است ، ناگفته پیداست که در عرصه حقوق بین الملل عمومی چه در تألیفات حقوقی و چه در سازمان ها و دادگاههای بین المللی نمی توان مستقیماً به مبانی حقوق بشر دوستانه و از جمله اصول اسلامی و آیات و روایات اسلامی ارجاع نمود .
بنابراین حلقه اتصال اسلام و حقوق بشر دوستانه بیشتر در مطالعات فلسفی و مبنایی است ، در این مطالعات دو گونه می توان طرح مسئله نمود :
• مطلب اول این است که آیا اسلام حقوق بین الملل بشر دوستانه مدون فعلی را تا چه اندازه می پذیرد و آیا این اصول و قواعد با اسلام قابل انطباق هستند یا خیر ؟
• مطلب دوم این است که اسلام تا چه اندازه می تواند در غنا بخشیدن به حقوق بین الملل بشر دوستانه مؤثر باشد ؟ به عبارت دیگر اندیشه های اسلامی تا چه حد در بارور کردن و شکوفایی حقوق بشر دوستانه مؤثرند ؟
در این رابطه مباحثی چند قابل بررسی است ، قبل از ورود در مباحث خاص فقهی لازم است اصول کلی تری را که اسلام در خصوص حقوق اساسی بشر اعم از مسلمانان و غیر مسلمانان و نیز اصول عقلی و بنای عقلا دارد و این که این اصول تا چه اندازه می تواند مباحث عقلی حقوقی را پوشش دهند ، با تکیه بر مبحث حقوق مخاصمات مسلحانه بررسی نماییم .
مبحث اول ) کرامت ذاتی انسان :
مکتب اسلام بر خلاف اندیشه های سوسیالیستی که برای فرد اصالت قائل نشده اند و تئوری حق را به طور کلی نمی پذیرند ، فقه اسلامی تئوری حق و حقوقی ذاتی بشر مانند حق حیات ، حق مالکیت و حق اختیار و آزادی را پذیرفته است .
در زمینه حق حیات اسلام به طور اصولی سفک دماء و ریختن خون بی گناهان را جزو مفاسد و گناهان بزرگی می داند که حتی قبل از خلقت انسان هم مورد نکوهش بوده است ، قرآن کریم در داستان خلقت حضرت آدم ، فرشتگان آسمانی را نگران آفرینش موجودی می داند که در زمین فساد خواهد کرد و خونریزی و کشتار می کند ، ولی خداوند به آنان می فرماید من در زمین جانشینی قرار می دهم و چیزهایی می دانم که شما نمی دانید .
بنابراین کشتن انسان ها و سلب حق حیات از آنها یک جرم ذاتی و طبیعی و بر خلاف حقوق فطری است ، همچنین خداوند در قرآن کریم می فرماید : « هر کس انسانی را به ناحق بکشد گویی همه انسان ها را کشته است ... »
این آیه قتل نفس را به طور مطلق آورده و تفاوتی بین مسلمان و غیر مسلمان ننهاده است ، در حالی که در آیات دیگر برای قتل مسلمان حکم دیگری آورده و می فرماید : « هر کس مؤمنی را عمداً بکشد ، مجازاتش جاودانگی آتش است » ، آیات دیگر قتل در قرآن عام و مطلق هستند مانند هر کس مظلومی را بکشد : « من قتل مظلوماً جعلنا لولیه سلطاناً » و آیه شریفه : « النفس بالنفس » که تأکید بر نفس انسان دارد .
در طول تاریخ انسان های با ایمان همواره مظلوم و قربانی دشمنان خدا بوده اند ، در داستان هابیل و قابیل قرآن کریم می فرماید وقتی قابیل اراده کشتن هابیل انسان مؤمن را نمود ، هابیل گفت : « لئن بسطت الی بدک أن تقتلنی ما انا بباسط یدی لأقتلک إنی اخاف الله رب العالمین ، یعنی اگر تو به کشتن من دست بیازی من هیچگاه دست خود را در کشتن تو باز نمی بینم زیرا من از پروردگار جهانیان می ترسم .» (مائده/28)
در تاریخ اسلام نیز همه امامان معصوم خود کشته شمشیر و زهر مشرکان و معاندان بوده اند، حدیث معروف « ما منا الا مقتول أو مسموم » فقهای امامیه و عامه نیز در تعریف قتل آورده اند « ازهاق نفس المعصومه ، یعنی کشتن هر انسانی که خونش محترم باشد .»
نکته ای که در این رابطه قابل بحث می نماید این است که ملاک محترم بودن و معصوم الدم بودن چیست ؟ آیا حق الدماء در اسلام بر پایه ایمان است ؟ آیا ایمان مقدم بر حق است ؟ و بنابراین آیا کافران مهدور الدم هستند ؟
با ملاحظات آیات قرآن کریم کرامت ذاتی انسان بما هو انسان به عنوان جانشین و خلیفه خدا بر روی زمین به طور مکرر ذکر شده است . آیا شریفه « و لقد کرمنا بنی آدم ...» و نیز آیات دیگر قرآن در رابطه با مقام خلیفه خدا بودن مطلق در کرامت ذاتی انسان است .
اما در خصوص آیات دیگر قرآن در خصوص مبارزه با مشرکان ناظر بر حالت مخاصمه و جنگ است و در شرایط صلح کشتن انسان ها جایز نمی باشد ، قرآن کریم می فرماید : « أقتلوا هم حیث وجدتموهم و أخرجوهم حیث أخرجوکم ، یعنی تعلیل کشتار کافران پیش دستی آنها در کشتار مسلمانان و آواره کردن آنها از دیارشان بوده است .»
کافر حربی واجب است ولی مصداق کافر حربی بسیار مضیق است در درجه اول اهل کتاب از شمول کافر حربی خارج هستند ، شهیدین در کتاب اللمعه و الروضه می فرمایند : " فالکتابی لا یطلق علیه اسم الحربی و کذا فرق المسلمین " قرآن کریم نیز می فرماید : « ولا تجادلوا اهل الکتاب الا بالتی هی احسن » و نیز می فرماید : « قل یا اهل الکتاب تعالوا إلی کلمه سواء بیننا و بینکم »
در مورد کافران غیر اهل کتاب نیز قرآن کریم همه انسان ها را به طور کلی دارای خلقت واحد و مساوی در برابر قانون خداوند می داند و می فرماید : « یا ایها الناس إنا خلقناکم من ذکر و انثی »
بنابراین اصل واحد و اشتراک در معنای انسانیت و این که همه انسان ها از یک مرد و زن آفریده شده اند و از ابتدای خلقت همه خواهران و برادران همدیگر بوده اند ، یک اصل مقبول بوده و در داستان آدم و حوا نیز تأکید شده است .
حال باید ببینیم پس کافر حربی مورد نظر اسلام که مهدور الدم بوده و اموالش در جنگ مباح می شود چه کسی است ؟ بر مبنای تاریخی و فقه اسلامی در بادی امر لازم است دعوت اسلام به همه مخاطبانش برسد و اظهار دعوت شامل اظهار اسلام و معجزات نبوت است . زیرا پیامبر (ص) در بادی امر بدون معجزات الهی و احتجاج و اظهار دعوت کسی را مجبور به پذیرش اسلام نکردند .
اکنون نیز در غرب و شرق جهان بیشتر مردم از اسلام و کلمه حقه توحید آگاهی ندارند و دلایل اسلام و حکمه و موعظه حسنه به آنها نرسیده و نیز معجزات پیامبر (ص) و امامان (ع) را درک نکرده اند و قرآن نیز می فرماید : « أدع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن »
در گام اول دعوت به اسلام بر اساس منطق و حکمت و موعظه است ، نه شمشیر و زور بدون منطق . پیامبر پیش از اظهار دعوت و ابراز معجزات و اتمام حجت ، مشرکان را کافر حربی ندانستند و با آنها با مهربانی رفتار می کردند و حتی کسی که هر روز خاکروبه بر سر مبارکش می ریخت پس از بیماری به عیادتش رفتند .
به همین خاطر عقیده برخی از فقهاء این است که کافر حربی فقط مشرکان جزیرة العرب بودند که پس از گرویدن مردم به اسلام عده ای مردم را به شرک و الحاد می کشاندند و قرآن کریم می فرماید : « و قاتلوا ائمه الکفر ، یعنی سران و رهبران کفر »
پس از رحلت پیامبر ، ما مسلمانان که خود فقیر و محتاج هدایت هستیم چگونه می توانیم با معجزات نبوی و هدایت آسمانی دیگران را با برهان قاطع به اسلام بخوانیم ، اگر خود بتوانیم پس فلسفه امامت و هدایت تکوینی و تشریعی در فقه شیعه چه می شود ؟
به همین خاطر در فقه شیعه علاوه بر پیامبر ، امام معصوم نیز می تواند چنین هدایتی را انجام دهد ، زیرا هم به علم لدنی و منطق برهان و هم به الهام و کرامات و معجزات مجهز است . در نتیجه اصطلاح کافر حربی صرفاً ناظر به زمان پیامبر (ص) و امامان معصوم است و در این زمینه در فقه امامیه بدون خلاف ، عموم فقیهان چنین عقیده ای دارند و اجماع محصل و منقول بر عدم جواز جهاد در زمان غیبت است .
اما در مورد کافرانی که با مسلمانان نجنگیده و آنها را آواره نکرده اند ، خداوند متعال رفتار انسان دوستانه و عدالت را تجویز می کند : « لاینها کم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم أن تبروهم و تقسطوا الیهم إن الله یحب المقسطین .»
در مورد حدود مهدور الدم بودن فقهای اسلامی خاتمه نبرد را ملاک پایان مهدور الدم بودن دانسته اند ، مثلاً در گرفتن اسیران جنگی صاحب کنزالعرفان از اهل بیت روایت کرده که در حین نبرد کشتن اسیران واجب است و قرآن کریم می فرماید : « ما کان لنبی أن یکون له اسری حتی یثخن فی الارض ، یعنی تا زمین گیر شدن دشمن در حین عملیات نظامی گرفتن اسیر جایز نمی باشد »
همچنین در آیه دیگری می فرماید : « فإذا لقیتم الذین کفروا فضرب الرقاب حتی إذا أثخنتموهم فشدوا الوثاق فإمامنا و اما فداء حتی تضع الحرب أوزارها » در این آیه شریفه گردن زدن دشمنان و کشتن آنها تا زمان شکست دشمن است ، ولی گرفتن اسیران تا زمانی است که جنگ سختی خود را فرو می گذارد و در این فاصله اسیران جنگی را باید محکم بست و پس از جنگ اگر مسلمان شدند که ادامه اسارت آنها به هیچ وجه جایز نخواهد بود .
ولی اگر کماکان مشرک باشند در درجه اول باید بر آنها منت نهاد و بلاقید آزاد کرد و در درجه دوم مسلمانان می توانند در مقابل آزادی آنها فدیه بگیرند ، حالت سوم یعنی برده سازی اسیران در قرآن کریم تجویز نشده است و در سنت پیامبر (ص) و امیرالمؤمنین (ع) حتی کی مورد هم برده سازی اسیران در تاریخ نیامده است .
عقیده فقهی که در شیعه در مورد استرقاق آمده اکنون با توجه به بلاموضوع شدن آن جنبه تاریخی یافته ، فقط دو گزینه من و فداء باقیمانده است ، در فقه شافعی چهار حالت قتل ، آزادی ، فدیه و برده سازی ذکر شده است .
در فقه حنفی دو حالت کشتن و برده سازی آمده است ، ولی ظاهراً آیه شریفه برده سازی را اجازه نداده است ، آیه « ما کان لبنی أن یکون له اسری » منع پیامبران است از گرفتن اسیر قبل از خاتمه جنگ .
در مورد اسلام آوردن اسیر از صاحب تذکره و المنتهی نقل اجماع شده است که اسلام موجب حقن الدم می شود و اسیران اگر قبل از اسارت اسلام آوردند استرقاق و قتل آنها هر دو ممنوع است ، لیکن اگر پس از اسارت اسلام آوردند ، خون آنها محفوظ است ، ولی فی مسلمین هستند و در بردگی می مانند .
این تفصیلات همگی بر اساس سنت تاریخ هستند که در احادیث آمده است « إن الاسر مقتض للاسترقاق ، یعنی حتی اسلام آوردن پس از اسارت نیز مانع استرقاق آنها نمی شود . این احادیث و سنت برده سازی توسط معصومین (ع) هیچگاه وجود نداشته است و با مراجعه مستقیم به سنت معصومین (ع) به ویژه پیامبر اکرم (ص) ، حتی یک مورد برده سازی اسیران وجود ندارد .
به هر حال از مجموع اقوال فقها مشخص است که پس از خاتمه جنگ کشتن افراد انسانی ممنوع است و این مشهور بین فقها است ، علامه در تذکره از برخی علما نقل اجماع کرده و این اجماع با آیه قرآن من و فداء نیز مورد تأیید است .
فرض استرقاق نیز بیشتر جنبه تاریخی دارد و در سیره مستقیم معصومین (ع) وجود نداشته است ، به طور کلی دلایل شیعه در مقابل عقیده اهل سنت که عقیده بر قتل اسیران دارند عبارت از اجماع و سوره محمد (ص) آیه 6 و این که ادعای نسخ آیه مذکور محتاج دلیل است و بنابراین فقه شیعه آسان ترین و بهترین راه را برای حفظ حقوق اسیران جنگی برگزیده است .
از مجموع این مباحث مشخص است که در اسلام جان انسان ها محترم و کشتن افراد انسانی ممنوع می باشد . مهدور الدم بودن کافر حربی نیز محدود به شرایط مخاصمه مسلحانه است و با پایان جنگ جواز ضرب الرقاب پایان می یابد و کشتن کافران و حتی اسیران هم ممنوع است .
در جمع بندی مطالب فوق و با توجه به اجماع فقها مبنی بر صدق مفهوم جهاد در زمان امام معصوم (ع) سؤال دیگری مطرح می شود که آیا سایر جنگ ها تابع نظم حقوقی هستند ؟ به نظر می رسد سایر جنگ ها و از جمله دفاع مشروع چون مشروعیت و وجوب آنها از جهاد نمی باشد و جهاد بدون امام مفروض الطاعه همانند مردار و گوشت خوک حرام است ، پس احکام غنیمت و اسارت در آنها جاری نمی شود .
این جنگ ها شامل حوزه فراغ فقهی است و ناگزیر باید بر اساس عقل ، منبع چهارم اجتهاد در مورد قوانین حاکم بر آنها تعیین تکلیف نمود .