فقيهي كه لباس رزم پوشيد

در آن فتنه موسوم به فتنه خلق مسلمان كه آميخته نفاق آميزي از احساسات قومي و ضد اسلامي و در واقع مخالف نظام جمهوري اسلامي بود، چنين جرياني را درست كرده بودند و از نقاط مختلف، مردم را براي ايجاد آشوب و فتنه به تبريز ريختند و اين مرد، مثل كوه ايستاد

Madani

مرحوم شهيد مدني نمونه برجسته اي از يك روحاني فعال و حايز جهات گوناگون هستند. چون روحانيت را برخلاف مشاغل و هيئت هاي ديگري كه درجامعه وجود دارد، نمي شود دريك بعد خلاصه كرد و مثلا بگوييم كه يك روحاني يعني كسي كه فقط امور مربوط به امر دين را وارد است، يا روحاني يعني كسي كه فقط مشغول تبليغ دين است، يا روحاني يعني آن كسي كه فقط در ارتباط با مردم است و يا روحاني يعني كسي كه به امور ديني و مسائل روحي و خودسازي خيلي توجه مي كند. اينها هركدام به تنهايي معناي روحاني مطلوب نيست. روحانيت داراي همه اين جوانب است و يكي روحاني خوب و روحاني واقعي آن كسي است كه انسان بتواند درهمه اين جوانب يا عمده اين جوانب، دراو يك حركت و فعاليتي مشاهده كند.

ايشان حقيقتا مصداق بارزي از يك روحاني كامل بود. اولا ايشان ملا بود، عالم بود، فقيه بود، درقم و نجف تحصيلات عاليه فقه و اصول و همچنين معقول كرده بود. مرد عالمي بود كه آگاهانه و از روي معرفت عمل مي كرد. خاصيت علم در انسان همين است كه حركات و سكنات او عالمانه است و اين خصوصيت در ايشان بود، در روايات داريم كه «عالم ناطق مستعمل علمه» اهل بيان و تبيين بود. ايشان مي توانست با اقشار مختلف و با مخاطب جوان كاملاً ارتباط برقرار كند.

من در اوايل يا اواسط امامت جمعه ايشان در تبريز، رفتم و ديدم آن چنان با جوان هاي كم سال 20، 21ساله گرم و صميمي است كه واقعا مثل اينكه آنها با پدرشان يا برادر بزرگ تر شان حرف مي زنند. آن هيمنه علمي، در رابطه ايشان با جوان اصلا محسوس بود. با جوانان اين چنين بود، با عامه مردم و قشرهاي خيلي عمومي مردم نيز چنين بود.

در يكي از دفعاتي كه سوسنگرد آزاد شده بود- بعد البته مجدداً اشغال شد- بنده در اهواز بودم و مي خواستم به سوسنگرد بروم، لباس نظامي تنم بود. دراين بين ديدم كه آقاي مدني از تهران به دنبال ما به اهواز آمده اند. گفتند: كجا مي رويد؟ گفتم: مي رويم سوسنگرد، گفتند: من هم مي آيم، ايشان را هم برديم، در آنجا ظهر نماز خوانديم و من قدري با مردم صحبت كردم. طبعا من فارسي حرف مي زدم و نمي توانستم از حفظ عربي نطق كنم، به خصوص با لهجه بومي و مردمي. ايشان گفتند:«من با مردم حرف مي زنم.» و منتظر نشدند. بعد از اينكه من صحبت كردم، جمعيت مسجد تقريباً متفرق شد. ايشان رفتند توي مردم و يك وقت ديديم جماعت عظيمي از زن و مرد را دور خودشان جمع كرده اند و با لهجه حرف مي زنند. يك سخنراني حسابي گرم كه مردم را به هيجان آورد. خاطره اي كه من مكرر نقل مي كنم در همان جماعت آنجا بود كه مردم يك زني را نشان دادند و گفتند اين، هفت هشت تا از مهاجمين عراقي را با چوب كشته است.

يعني حرف آقاي مدني و آن شور و هيجاني كه ايجاد كرده بود، همه را به شور و هيجان آورد. اين چنين مي توانست با آن قشر مردم ارتباط برقرار كند.

دراولين سمينار ائمه جمعه كه ما در قم تشكيل داديم همه علماي ائمه جمعه سراسر كشور و علماي بزرگ و همه شهداي معروف همه درآنجا بودند. چند نفر از علماي سني و شيعه سخنراني كردند و بعد آقاي مدني در كنجي ايستاد. من يادم نمي رود آن منظره كه ايشان شروع كردند به صحبت كردن واشك از چشمانشان مي چكيد. در روايات داريم كه حضرت دعا مي خواندند اشك مثل قطراتي كه از لب مشك جاري مي شود، مشكي را كه مي بندند، همين طور مرتب چك چك مي كند. من در چهره آقاي مدني ديدم كه اين جريان اشك از دو چشم ايشان روي محاسن شريفش سرازير بود، همين طور جاري بود و حرف مي زد. آن روز ايشان تمام مجلس را منقلب كرد و ارتباط داد.

ايشان داراي ديد سياسي و نسبت به مسائل كشور آگاه و اهل علم و اقدام بودند. مطلقاً دچار وحشت نمي شدند. مردي شجاع، صريح و آماده خطر پذيري بودند. ايشان زماني هم كه درنجف بودند، شجاعتشان را ثابت كردند، يعني ايستادند و صريحاً مرجعيت يا اعلميت امام رابيان و تصريح كردند. خيلي ها در آنجا بودند كه قلباً به اين موضوع معتقد بودند، اما حاضر نبودند. اعلام كنند؛ ايشان از معدود افرادي بود كه به مرجعيت و اعلميت امام شهادت داد. ما آن وقت در مشهد بوديم و خبرش از نجف به مشهد رسيد و چقدر در قشرهاي اهل علم و اهل معرفت تاثير گذاشت كه شخصي مثل آقاي مدني چنين ترويجي از امام كرده بود.

ايشان هم درآنجا با اين اعلام صريح شجاعت نشان دادند و هم وقتي كه به ايران آمدند، درمقابل دستگاه شجاعت نشان دادند. بالاتر از همه در تبريز، دراوايل رفتن ايشان، در آن فتنه موسوم به فتنه خلق مسلمان كه آميخته نفاق آميزي از احساسات قومي و ضد اسلامي و در واقع مخالف نظام جمهوري اسلامي بود، چنين جرياني را درست كرده بودند و از نقاط مختلف، مردم را براي ايجاد آشوب و فتنه به تبريز ريختند و اين مرد، مثل كوه ايستاد و حتي جانش در خطر افتاد و در آن جمعيت و درآن ميدان نزديك بود ايشان را به شهادت برسانند. بعد جوان هاي حزب اللهي و مردم مؤمن تبريز خودشان آمدند و غائله را ختم كردند. اگر ايستادگي ايشان نبود،معلوم نبود چه مي شد.

ما آن روزها در شوراي انقلاب بوديم و لحظه به لحظه مسائل تبريز را دنبال مي كرديم و درجريان بوديم.

افراد مي رفتند و مي آمدند و با علما و با مردم تماس مي گرفتند. نقش آقاي مدني در آن قضايا حقيقتاً مؤثر و تعيين كننده بود. اين هم شجاعت و ورود ايشان در ميدان سياسي.

به نظر من بالاتر از همه ابعاد و پشتوانه همه اين ابعاد، خودسازي و كاري بود كه ايشان با خود و با دل خود كرده بود. انسان تا خودش را درمعرض نصح الهي قرار ندهد، به آن بهجت روحي، به آن معنويت نائل نمي شود؛ آن فتوح لازم را پيدا نمي كند تا بتواند درهمه اين ميدان ها چنين با اخلاص وارد شود. اخلاص ايشان پشتوانه اين حرف ها بود و آن اخلاص نتيجه كاري بود كه با خود كرده بود. انسان پيش از آنكه روي ديگران كار كند، اول بايستي روي خودش كاركند و نفسش را مقهور عقل و ايمان خود كند تا نفس نتواند سركشي كند، نتواند هواهاي خود را بر اعمال و رفتار و افكار انسان حاكم و غالب كند.

البته تبريز دربين شهداي محراب اين امتياز را تبريز دارد كه دو شهيد محراب دارد، يعني واقعاً مرحوم آيت الله قاضي «رضوان الله عليه» را هم فراموش نكنيم و از ياد نبريم. او مردي بزرگ، روشن فكر، اهل قلم و اهل مبارزه بود و ايشان هم بايستي هميشه در يادها زنده بماند. او اولين كسي بود كه اين جور در تبريز، در موضوع منبر انقلاب ايستاد و حقيقتا كاري را كه بايد بكند، با آقاي قاضي هم خيلي مقابله و معارضه شده بود. بنده قبل از انقلاب تبريز رفته بودم و مي دانستم كه اوضاع تبريز چگونه است. آقاي قاضي هم خيلي رنج كشيدند. شهيد اول محراب آقاي قاضي است در تبريز و شهيد دوم هم آقاي مدني است. هر كدام واقعاً برجستگي هايي دارند. البته شهيد مدني به نظر من جزو آن چهره هاي روحاني است كه نظيرش را خيلي كم مي توان ديد، يعني همه اين ابعاد گوناگون دراين مرد بزرگ بود.

ان شاء الله خداوند به همه كمك كند، واقعا شهادت حق ايشان بود و اين جايگاه مهم الهي، پاداش خدا براي اين مرد بود. حيف بود كه او در بستر بميرد. خداي متعال تفضل كند و بلكه با عدم قابليتمان، راه شهادت را براي ما هم ان شاءالله مقدر كند.

حضرت آيت الله العظمي خامنه اي

20/6/1382

 

 

 


دی 1402
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
5
6
7
8
9
10
11
12
14
15
16
17
18
19
21
22
23
28
29