
شغل: کاسب (لبنیاتی)
سن: ۴۱ سال
وضعیت تأهل: متأهل دارای ۳ فرزند
محل شهادت: میدان پالیزی، مغازه
تاریخ شهادت:
تاریخ شهادت: ۲۷بهمن۱۳۶۰
زندگینامه
شهید محمود گل نبی در سال ۱۳۱۹ در خانوادهای کشاورز، در روستای اسماعیل آباد از توابع شهر ری به دنیا آمد. علیرغم مشکلات فراوان تحصیلات ابتدایی را تا سال ششم ادامه داد، لیکن به سبب فوت مادر و فقدان امکانات نتوانست به تحصیلاتش ادامه دهد و لذا در کنار پدر به کار کشاورزی پرداخت.
به هنگام اجرای دسیسه آمریکایی «رفرم ارضی» به فتوای حضرت امام به مخالفت با آن پرداخت و اعلام کرد که این مضحکه هدفی مگر نابودی کشاورزی ایران و تشدید وابستگی به استکبار جهانی ندارد و از همین رو توسط عمال ساواک و خوانین محلی تحت فشارهای شدید قرار گرفت و مجبور شد به اتفاق پدر و خانوادهاش به تهران مهاجرت نماید. در تهران با مشارکت برادرش مغازه لبنیاتی کوچکی در خیابان سهروردی شمالی دایر نمود و پس از مدتی نیز مراسم ازدواجش را به سادگی برگزار نمود.
از سال ۱۳۵۵ فعالانه در نهضت توفنده اسلامی شرکت داشت و اعلامیهها و نوارهای سخنرانی حضرت امام را جمع آوری و پخش مینمود و در راهپیماییها و تظاهرات پرشکوه امت شهید پرور حضوری مداوم داشت. به روحانیت ارادتی خاص داشت و از محضر آیت الله شهید مفتح بهرههای فراوانی کسب میکرد و در اکثر مجالس سخنرانی حاضر بود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی بر فعالیتهایش افزود و ضمن پیوستن به واحد بسیج مستضعفین مسجد حجت ابن الحسن (عج) به فراگیری تعلیمات نظامی پرداخت و خود را آماده مقابله با دسایس رنگارنگ آمریکا و استکبار جهانی نمود. شبها را به پاسداری از اسلام عزیز میگذراند و از خادمین صادق درگاه اباعبدالله الحسین (ع) بود. پس از شروع جنگ تحمیلی علاوه بر جمع آوری کمکهای نقدی و کالایی و ارسال آنها به جبهه، مدتی را نیز به عنوان راننده در نقل و انتقال مجروحین و همچنین خدمت به جنگ زدگان در رامهرمز تلاش نمود.
مؤمنی وارسته و امین بود و از همین رو نیز به عضویت هیئت امناء مسجد حجت ابن الحسن (عج) انتخاب گردید و همچنین در کلیه انتخابات جزء هیئت نظارت صندوقهای انتخاباتی بود. به شعائر مذهبی سخت پایبند بود و همواره به فرزندانش سفارش میکرد تا اوامر خدا را بجا آورند و خود نیز نمونه یک مسلمان واقعی و شیفته شهادت بود.
شهادتنامه
ایمان راسخ و تعهد شهید گل نبی باعث شد تا توسط منافقین، این مزدوران خود فروخته استکبار جهانی مورد شناسایی قرار گیرد. نخست کوشیدند با توسل به تهدید و ارعاب وی را از ادامه راه مقدسش باز دارند و آنگاه که این تهدیدات مؤثر نیفتاد، قصد جان پاکش را کردند. شب قبل از به شهادت رساندنش به منزل او تلفن زدند و به همسرش گفتند: «او خیلی مسجدی است، ما او را میکشیم.»
شهید در برابر این تهدیدات گفت: «مسجد رفتن جرم نیست و من حالا که مسجدی نشدهام، بلکه از اول به مسجد میرفتم و اگر ما به خاطر این تهدیدات در خانه بمانیم برای انقلاب هیچ ارزشی نخواهیم داشت، خون ما رنگینتر از خون مسئولان کشور نیست.»
صبح روز ۲۷ بهمن ۱۳۶۰ دو تن از تروریستهای منافق که از قبل محل کار شهید را شناسایی کرده بودند وی را به خارج از مغازه میکشانند و ناجوانمردانه آماج گلولههای خود میگردانند.
مزار شهید: بهشت زهرا، قطعه ۲۴، ردیف ۱۰۵، شماره ۳۳
