منافقين زمان ، تاب تحمل حضورش را در وادي محبت و معرفت نياوردند و بارها او را تهديد به كشتن كردند اما داود همچنان با عزمي راسخ و عقيده اي استوار دست از فعاليت هاي خود بر نداشت و هر چند بيشتر اوقات لباس مبدل مي پوشيد اما مي دانست كه تحت نظر است
|
تاریخ شهادت: 5/7/1360
محل شهادت: تهران-خیابان شکوفه
در سال 1327 در سه راه ژاله ي قديم و ميدان شهداي امروز متولد شد . مادري دلسوز و متدين داشت كه هيچ گاه فرزندش را بدون وضو شير نمي داد .
داوود تحصيلات ابتدايي و راهنمايي را با موفقيت به اتمام رساند و بعد از چند سال در نيروي هوايي تهران مشغول به كار شد .
او پيوسته خدا را ناظر بر اعمال خود مي دانست و بسيار به اين مهم تاكيد مي ورزيد . خويشتن دار بود ، صبور و پر حوصله . با سعه صدر رفتار مي كرد . بيشتر شنونده بود تا گوينده . به نظم و انضباط بسيار اهميت مي داد . از غيبت و دروغ به شدت پرهيز مي كرد و نسبت به حلال و حرام بي نهايت حساس بود و تا جايي كه مي توانست به ديگران كمك مي كرد . داود با اين خصوصيات اخلاقي بسيار مورد توجه ديگران قرار مي گرفت و جايگاهي ويژه در دل اطرافيان خود داشت .
در 22 سالگي زندگي مشترك را در فضايي آكنده از مهر و صفا ، ساده اما صادقانه آغاز نمود . او عاشق ساده زيستن بود و از تجمّل بيزار . 4 فرزند حاصل اين پيوند كه رونق گلستان مصفاي زندگيشان گرديد و آرزويش اينكه فرزندانش در راه قرآن و اسلام گام بردارند و پيروان راستين دين مبين اسلام باشند .
اعتقاداتي عميق و ريشه دار داشت و نسبت به انجام واجبات و ترك محرمات بسيار مقيد بود . قبل از انقلاب زماني كه امام خميني (ره) فرمودند كار كردن براي شاه و ارتش حرام است از كار استعفا داد . شيفته ي امام بود و ارادتش به آن بزرگوار خالصانه و عاشقانه بود در آستانه ي پيروزي انقلاب در تظاهرات و راه پيمايي ها عليه رژيم شاه حضوري پر شور داشت و در توزيع اعلاميه ها و نوارهاي سخنراني روشنگرانه امام (ره) فعالانه شركت مي جست .
با شروع جنگ تحميلي چندين بار داوطلبانه براي دفاع از مرز و بوم و آيين ناب محمدي (ص) به جبهه هاي حق عليه باطل شتافت .
منافقين زمان ، تاب تحمل حضورش را در وادي محبت و معرفت نياوردند و بارها او را تهديد به كشتن كردند اما داود همچنان با عزمي راسخ و عقيده اي استوار دست از فعاليت هاي خود بر نداشت و هر چند بيشتر اوقات لباس مبدل مي پوشيد اما مي دانست كه تحت نظر است منافقين سرانجام طي نقشه اي از پيش تعيين شده او را در مغازه ي پدرش به شهادت رساندند و گلوله اي را به قلبش نشانه گرفتن و گلوله ي ديگر در سينه اش جاي گرفت ، سينه اي كه لبريز از عشق به خدا بود و سرشار از كلام گهربار نهج البلاغه . رفت تا با شهادتش در گوش خفتگان خاكي بيداري را فرياد كند .