ستیز شهید مفتح با خودباختگی فرهنگی و باورهای خرافی

مفتح تأکید می کرد خطر جمود و خشک مغزی را نباید دست کم گرفت، کسی که سطحی فکر می کند نمی تواند از عقیده اش به درستی دفاع کند و به مخالفان خود به نحوی غیر اصولی و خلاف تعالیم دینی حمله می کند

Mofatteh

مروّج فرهنگ استقلال

 

شهید آیت اللّه مفتح از حوزه علمیه برخاسته و در کوی دانشگاه صادقانه اقامت گزیده بود و به این دو کانون تولید کننده علم و معرفت عشق می ورزید. به باور او استقلال راستین و آزادی واقعی یک ملّت معتقد و مسلمان موقعی بدست می آید که فارغ از قید و بند فرهنگ غربی و رسته از سلطه های فکری استکبار در مسیر ترقی و تعالی گام بردارد و برای رسیدن این منظور باید به هویت اصیل ارزشی و فرهنگ خلّاق دینی روی آورد، این چشمه ناب می تواند کشتزارهای تشنه حقیقت را به رویش و شکوفایی وادارد و مسافران متحیّر در بیابان بی ایمانی را به سرمنزل مقصود برساند.

 

مفتح به همان میزان که تجدد و افسون زدگی فرهنگ غربی را برنمی تابید، اعتقاد داشت در هنگام ارائه معارف مذهبی به مردم، باید تلاش شود این فرهنگ، ناب و خالص و بدون پیرایه های موهوم به آنان عرضه گردد، او بر این باور بود که فاصله گرفتن از معارف قرآن و عترت جامعه را به سوی مسایلی سوق می دهد که برای آنان چیزی جز جمود، ایستایی و رکود به ارمغان نمی آورد، وانگهی دین اسلام آنقدر پویایی، زایش و قدرت معنوی دارد که احتیاجی به افزودن بافته های ذهنی از نوع بیگانه و یا خرافات عامیانه بدان نیست و این آفت ها مجال رشد و تحوّل را از مردم گرفته و جرأت و همت و مقاومت های آنان را در برابر موانع سیاسی و اجتماعی رو به زوال می برد، به همین دلیل از یک طرف در برابر یورش های مروّجان کفر، الحاد و نفاق ایستاد و از سوی دیگر از موضع منطقی قوی و استوار نسل جوان را با فرهنگ اصیل اسلامی آشنا نمود و کوشید باورهای شیعی به دور از عقاید خرافی به جویندگان معنویت، معرفی شود.

Mofatteh2

دام های استکبار جهانی

 

شهید مفتح از این که ملل مسلمان دچار عقب افتادگی و اسارت های فکری و سیاسی بود به شدت رنج می برد، او می گفت متأسفانه غارتگران قرن بیستم با نقاب های فریبنده تمدن، صلح و برادری و مانند آن خودنمایی کرده و سرمایه های معنوی مسلمین را به یغما می برند:

 

«پیش از هر چیز، دچار تعجب می شویم که ببینیم پاره ای از ملل استعمارزده دارای کیش اسلام و کتاب آسمانی قرآن اند، آن کیش و کتابی که در گذشته پیروانش را از بند رهانید و بر بزرگترین کشورهای روز پیروز نمود.»(1)

 

مفتح در بیانات و نوشته های خویش از دام های گوناگونی که استکبار برای مسلمانان تدارک دیده است، پرده بر می دارد و به این حقیقت اشاره می کند که وقتی امپریالیست ها احساس کردند روند سلطه بر مسلمین قابل دوام نخواهد بود و ممکن است این مردم هویت دینی خویش را بازیابند و زنجیرهای اسارت را پاره کنند، کوشیدند حسّ دینی مردم را ضعیف کرده، تردید و دودلی را درباورهای آنان بوجود آورند و با رسیدن به این هدف شوم با آسودگی خاطر به غارت منابع مادی و فرهنگی آنان بپردازند.

 

به اعتقاد مفتح ازحیله های مهم استعمار این است که در لباس مذهب و تبلیغ آیین مسیح مقاصد خطرناک خود را پی می گیرد، در متن زیر که مفتح در ایام اختناق طاغوت بر یکی از کتاب ها نوشته چنین می خوانیم: «مبشرین مسیحی حتی به نقاط دور دست رفته و همه جا به نشر جزوه ها و کتاب ها می پردازند و مردم را به آیین مسیح می خوانند تا آنجا که در کشورهای اسلامی اقدام به انتشار مجله و تأسیس دستگاههای فرستنده نمودند...تا آنجا دامنه این تبلیغات گسترش یافته که حتی دفترهای کوچک که فرزندان ما از بازار می خرند در صفحه اولش عکس حضرت مسیح(ع) و مریم(س) است و نیز بعضی مسلمانان مجسّمه مریم را برای زینت در اتاق خود نصب کرده اند. ما و شما خوب می دانیم که این دولت ها نه اعتقاد به خدا دارند و نه بستگی به آیین و دین مخصوص،این غارتگران برای انتشار دین عیسی دلشان نسوخته است بلکه دعوت مردم به مسیحیت خود دامی است برای سُست کردن اعتقاد مردم نسبت به مبانی اسلام و ادامه اسارت ملل ضعیف...»(2)

 

مفتح از نقشه های نویسندگان غربی پرده برمی دارد و می گوید دسته ای از آنان، در واقع مبشّرین مسیحی هستند که برای حفظ موقعیت دینی و حرفه ای خود ناچارند چهره واقعی اسلام را آن چنان که هست و احیاناً خود به آن اعتقاد دارند نشان ندهند زیرا بیم آن دارند راه تأمین درآمدشان مسدود گردد، سپس مفتح به نمونه هایی از دروغ ها و تهمت های آنان اشاره می کند.

 

آن شهید یادآور می شود: «مبشرین مسیحی برای نگاهداری بنای پوسیده و کهنه و لرزان استعمار که خود در سنگر حمایت آن قرار گرفته اند می کوشند تا نگذارند ندای آزادی بخش اسلام که سرسخت ترین دشمن استعمار و آزاد کننده ملت ها از یوغ بندگی است به گوش دنیا و ملت های زیردست برسد. استعمار و صهیونیسم و تبشیر مسیحی اتحادی نا مقدس برای مبارزه با اسلام و مسلمین بوجود آورده اند ولی تلاش آنان در این راه بی ثمر است و کم کم پرده ها بالا می رود و قیافه درخشان اسلام، جهان را به خود متوجه می کند.» مفتح دسته دوم از این نویسندگان را همان بازیگران سیاسی می داند که از دین چون پلی برای رسیدن به هدف های سیاسی و کوبیدن تزهای مخالف خود استفاده می کنند. او می افزاید: این دسته اگر درباره اسلام کتابی بنویسند و یا سخن و خطابه ای ایراد کنند، ارزش نوشته هایی را که فقط روی واقع بینی تألیف گردیده است، ندارد.

 

مفتح دسته سومی از این نویسندگان را معرفی می کند که بدون هیچ گونه غرض و با هدف حق جویی از واقعیت اسلام سخن گفته و حقایقی را در این راستا به رشته تألیف درآورده اند اما اشکال کارشان در این است که منابع مطمئن و دست اول در اختیار ندارند زیرا غالب آگاهی های آنان درباره اسلام مربوط به کتاب هایی است که به زبان های اروپایی ترجمه شده است و به همین دلیل در آثارشان خطاها و اشتباهاتی دیده می شود که قابل اغماض نخواهد بود.(3)

 

چرا خودباختگی در برابر تمدن غربی؟!

 

مفتح یادآور شده است نهضت علمی اروپا در آغاز چشم جهان را خیره ساخت، مردم جهان فکر کردند زندگی ایده آل خود را در سایه این تحولات صنعتی و فنآوری های غربی بدست آورده اند، پندار محرومان این بود که دیگر ایام فقر و فلاکت آنان خاتمه یافته و از این پس باید منتظر سعادت و خوشبختی باشند، دورنمای آینده بشر برای همه شیرین بود اما مدتی سپری نشد که مردمان جهان دیدند اگرچه از ناگواری های قبلی آنان کاسته شده امّا بدبختی های جدید و خطرناک تری جلوه گر شده است و کم کم حتی متفکران غربی اعتراف کردند این جنبش مشکلات بشر را نه تنها ریشه کن نساخت بلکه به مقدار قابل ملاحظه ای بر آن ها افزود و از این رو گفتند باید بشر به زندگی طبیعی و سنتی خود باز گردد و این تمدن دست از سر انسان ها بردارد، البته آنقدر تبلیغات شدید بود و این روند شکلی اغوا کننده داشت که کسی جرأت مخالفت صریح با آن را نداشت ولی به تدریج عدّه ای از مخالفان موفق شدند دلایل اعتراض خود را بر تمدن غربی اعلام کنند آنگاه مفتح این محورها را بر می شمارد، از آن جمله این که اختراعات کنونی آنقدر نیازهای بشر را فزونی داده که مردم لحظات ارزشمند زندگی خود را برای بدست آوردن وسایل مقدماتی راحتی و آسایش صرف می کنند و به تصور رسیدن به آن شب و روز در ناراحتی و فشارهای روانی هستند، همچنین به دلیل آن که افراد دنبال تأمین امکانات مدرن هستند رشته های عواطف خانوادگی را از هم گسسته اند و شیرازه کانون های پرمهر و محبت خانواده ها از هم پاشیده و برخی برای رهایی از رنج ها و آلام خود به مفاسد، ابتذال، اعتیاد، مشروبات الکلی پناه آورده و به دلیل معاشرت های نامعقول در چنگال رذالت های خطرناک فرو غلطیده اند.

 

به علاوه اختراع ماشین های بزرگ مراکز تولیدات سنتی، دستی و صنایع بومی را مورد تهدید جدی قرار داده و در مقابل صاحبان کارخانه های مهم روز بروز بر سرمایه های خود افزوده اند این روند تضادهای اجتماعی، شکاف اقتصادی و بی عدالتی ها را تشدید ساخته است. مفتح می گوید:

 

«از نظر ما افکار مخالفین تمدن و دلیل های آنان صددرصد قابل قبول نیست بلکه معتقدیم باید از وسایل مدرن در راه تأمین زندگی بهتر استفاده کرد. ما معتقدیم باید به کشف علل این ناراحتی ها و فلسفه بدبختی های بعد از تمدن پرداخت. به نظر ما علت اصلی این بدبختی ها سبک شدن کفه معنویات از کفه مادیات و از بین رفتن تعادل بین این دو جنبه است. دنیای غرب به آن نسبت که در صنعت جلو رفت به همان نسبت در مذهب و اخلاق عقب ماند یا عقب تر رفت برخی از کوته فکران دیدند که این ابتکارات از مسجد و مذهب بدست نیامد، معتقد شدند اساساً مذهب جز این که سدّ راه پیشرفت باشد اثر دیگری نداشته و باید به کلّی آن ها را نابود ساخت. در حالی که این مراکز برای تقویت معنویات انسان و تکمیل اخلاق و پاکی و تقویت وجدان پاک بشری بنا شده است. همان طور که ماشین احتیاج به کسی دارد که آن را به کار اندازد و مواظب همه خصوصیاتش باشد، چرخ عظیم صنایع هم وقتی به حرکت افتاد باید اخلاق و معنویات، آن را در مسیر و منافع اجتماع، صلح عمومی و خدمت به خلق به راه اندازد.»

 

مفتح از این که ملل کشورهای در حال توسعه و یا عقب افتاده که هنوز از تمدن جدید و صنایع و اختراعات غربی بهره ای کامل نگرفته اند، برای رسیدن به این پیشرفت صنعتی، آداب و رسوم دینی و هویت بومی و ملی را از دست می دهند اظهار تأسف می کند و اضافه می نماید این جوامع قبل از برخورداری از آن مزایای علمی و فنآوری به دلیل فسادها و بی بند و باری های اخلاقی به سوی مرداب انحراف و باتلاق بدبختی ها سقوط می کنند، مفتح دردمندانه می گوید با این جنایات و فسادها و ضلالت ها مخالفیم نه با تمدن و توسعه و ترقی علمی و بعد خاطرنشان می نماید برخی مغرضان یا خود باختگان وقتی این اعتراض ها و انتقاد را می شنوند فریاد می زنند این ها مرتجع و کهنه پرستند، مفتح در جوابشان با صراحت می گوید:«اگر این پای بندی به عفت و سلامتی معنوی و توجه به ارزش های اخلاقی ارتجاع است، پس باید گفت زنده باد ارتجاع».(4)

 

شهید مفتح در جای دیگر متذکر گشته است برخی چنان شیفته غربی ها شده اند که حتی به خود اجازه فکر کردن در درست بودن عقاید و اخلاق را نداده و مقلّد چشم و گوش بسته آنان شدند، آنگاه می نویسد:

 

«استعمارگران تا توانستند صنعت و تمدن خود را به رخ ما کشیدند ولی ما را از جنبه های مثبت آن برخوردار نکردند، در مقابل تا توانستند جنبه های منفی تمدن و قسمت های خانمان برانداز آن را مانند بی بند و باری، آزادی شهوت، کشتن عفّت و غیرت را در بین ما رواج دادند.»(5)

 

مفتح در بیاناتی گفته است عدّه ای متوجه دنیای غرب شدند اما خوشبختانه طولی نکشید که دیدند دنیای غرب با همه زرق و برق هایش یک دنیای استکباری است، زالووار می مکد، صنایع کشورهای توسعه نیافته را از بین می برد،وی ادامه می دهد، گروهی از جوانان که از این وضع نفرت پیدا کردند به نظام های شرقی و سوسیالیستی رویکرد نشان دادند اما این نظام ها هم چنان رسوایی نشان دادند که دیدیم و شنیدیم و در تقسیم دنیا و افزایش استثمار مردمان جهان با امپریالیست ها و قدرت های جهان خوار سرمایه داری سازش کردند و تبانی نمودند، مفتح در مقابل این خودباختگی نکته ای ناب را مطرح می کند:

 

«عجب! ما خودمان یک سرمایه ای داریم و خبر نداریم! آن هم اسلام است، عدل می خواهیم، مساوات می خواهیم، ضد تبعیض و استثمار می خواهیم در قرآن و اسلام وجود دارد، چرا ما از این سرمایه های ارزنده که داریم فاصله گرفتیم؟

 

بعد مفتح به تلاش های اندیشمندانی چون شهید آیت اللّه مطهری اشاره دارد که کوشیدند جوانان را به سوی دیانت و معنویت راغب سازند و مطلب خود را چنین ادامه می دهد:

 

«لذا دیدیم آرام آرام جوانانی که از مسجد دور شده بودند، دو مرتبه به مسجد آمدند این بار جوان ها آمدند مسجد، با آن جمعیت های عظیمی که داشتیم، قشر جوان تحصیل کرده که مکتب های مختلف دنیا را با اسلام مقایسه کرده بودند فهمیدند اسلام مکتب زنده است، جوان ما در مقایسه مکتب های شرقی و غربی به اسلام معتقد می شود. اسلام را به عنوان یک مکتب قابل اجرا و قابل عمل مطالعه می کند اگر این جان بازی ها و فداکاری ها را در نسل جوان تحصیل کرده، در جریان مبارزه دیدیم بر این اساس بود که این اسلام را به عنوان یک مکتب پذیرفتند...»

Dr Mofateh5

بر نتابیدن عقاید خرافی

 

شهید آیت اللّه مفتح در پی آن بود که مذهب راستین، عقاید درست و بدون بدعت و انحرافات و تحریفات به مردم ارائه گردد:

 

«نمی خواهم دفاع کنم از آن چه که به نام مذهب گفته می شود و شکل غلط دارد لکن مذهب به شکل واقعی هم عامل پاکی، تقوا، درستی، نظام در جامعه است.»(6)

 

او قدرت مذهب را بسیار تأثیر گذار می داند و می گوید:

 

«عاملی که همه قشرها را بسیج کرده عامل مذهب بود، چه طور ما بیائیم این عامل را کنار بگذاریم، چه جور ما در پیشبردها و هدف های مقدس اجتماعی و مبارزاتمان این را نادیده بگیریم.»(7)

 

مفتح معتقد است از عوامل مهم که مانع پیشرفت اسلام در دنیای امروز است پاره ای موهومات و خرافات می باشد که چون ابرهای تیره و تاری جلو درخشندگی نور اسلام را گرفته است، او می افزاید یک مسلمان وظیفه شناس و علاقه مند در دو جبهه مبارزه می کند، یکی در برابر دشمنان مستقیم اسلام و دیگر در مقابل خرافه و اعتقادات موهوم که هر دو مبارزه نیازمند روح قداکاری است مفتح دعا را سرمایه ای ارزنده و از حقایق مسلّم اسلام و قرآن می داند که استفاده صحیح و درست از آن، روح و جسم انسان ها را به سوی حق تعالی پرورش می دهد، وی یادآور می شود دعا عامل رشد، تکامل، وسیله عظمت و سربلندی است امّا به دلیل برخی موهومات از این نیروی محرکه در مسیری نادرست استفاده می شود و در نتیجه آن سرمایه معنوی از عوامل سقوط و انحطاط تلقی می گردد. او می نویسد:

 

«در یک ملت که روح مبارزه با گناه و فساد و نهی از منکر نبوده و هر فردی خود را مسؤول فساد محیط ندانست و با عناوین و بهانه های موهوم و غلط شانه از زیر بار این مسؤولیت خطیر تهی کرد و حالت بی تفاوتی در او پدید آمد طبعاً این چنین اجتماعی لجن زار گناه و انحراف و محیط فقر، بدبختی، گرسنگی و بیماری خواهد شد که دعای نیکان کوچک ترین تأثیری در تغییر و بهبود آن نخواهد داشت و طبیعی است که بر این مردم، عناصر ناصالح و پلید حکومت خواهند کرد...»(8)

 

مفتح در بحثی دیگر، این دیدگاه را مطرح می کند که وجود خرافات و برخی باورهای غیر منطقی حربه ای به دست دشمنان و فرقه های مخالف شیعه که سرمایه های معنوی مسلمین را مورد یورش قرار داده اند، می دهد. یکی از این مسایل زیارت است که مفتح درباره اش می نویسد:

 

«زیارت و رفتن کنار قبور بزرگان دین و توسّل (بسیار) مقدّس و محترم است و ما تصور می کنیم با کمال دقت فلسفه آن روشن می گردد زیرا همان طوری که در دنیای امروز برای اتحاد و روح شهامت و فداکاری در سربازان و پاسداران استقلال و امنیّت قبر سرباز گمنام مورد احترام قرار می گیرد و در روز معین بزرگان کشور و سران ارتش در برابر آن قبر می ایستند و عرض ادب می کنند و نیز آرامگاه رهبران انقلاب ها و نهضت ها مورد احترام همگان می باشد در اسلام نیز به حفظ خاطره ها اهمیت فراوان داده(شده است). بیشتر روایات ما درباره زیارت (بارگاه) امام حسین(ع) است و بدیهی است که رفتن کنار قبر آن انسان فداکار، خاطره و قیام و انقلاب و شجاعت آن حضرت را در دل ها زنده می دارد و درس قیام و فداکاری در برابر اسارت و ستم می آموزد، در اینجا باید اعتراف کرد موهوماتی مثل شمع روشن کردن، جیغ کشیدن،بند بستن، قفل گرفتن روی این حقیقت را پوشانیده است ما اگر می بینیم که بنی عباس قبر امام حسین(ع) را خراب می کردند و از رفتن به زیارت (مرقد آن حضرت) جلوگیری می کردند مسلّم برای آن بود که آن جا محل اجتماع جان بازان و فداکاران بود نه برای شمع روشن کردن وگریه و...»(9)

 

مفتح در ریشه یابی و علل پیدایش خرافات در جوامع بشری می نویسد بشر کنجکاو از گذشته در جستجوی و بررسی عامل حوادث بوده است و چون در برخی ادوار نمی توانسته پاسخ هایی بر اساس اصول صحیح و علمی تهیه کند، ناچار به قوه تصوّر، خیالات و رؤیاهای موهوم روی آورده است، احتیاجات بشر در امور زندگی عادی و گرفتاری های روانی، رهایی از دشمنان خطرناک طبیعی، قحطی و گرسنگی نیز انسان ها را به طلسم و جادوها سوق داد، آن گاه مفتح می نویسد :

 

اگر چه بسیاری از فلاسفه تا آن امکانات محیطی اجازه می داد در راه مبارزه با خرافات ناشی از جهل بشر قدم های برجسته ای برداشتند ولی با شهادت و قطعیت تاریخ، نقش پیامبران در این مبارزه بسیار مهم است. فرستادگان خدا که با عصمت فکری وارد این میدان می شدند خود مصون از گرایش به این پندارها بودند و با ایمان و یقین راسخ و افکار منظم اصولی، خود را برای این جهاد مقدس که بزرگترین هدف آنان بود، مهیا می نمودند سپس آن متفکر شهید به خرافه زدایی رسول اکرم(ص) اشاره دارد:

 

«آخرین فرستاده حق تعالی تلاشی پی گیر برضد شرک و بت پرستی و سایر مظاهر خرافات از خود نشان داد تا موفق شد بشریت را از چنگال اوهام خلاص کند و انسانیت نیمه مرده در حال احتضار را روحی تازه بخشد. آری او بود که بارهای سنگین خرافات را از دوش بشر برداشت و بندهای پندار و اوهام را پاره کرد.

 

مفتح در ادامه وظیفه انسان های دلسوز و مصلحان اجتماعی را چنین روشن می کند:

 

«رنج و ناراحتی ما تنها از این جهت نیست که این اوهام فکر و عقل انسان ها را در بند کرده و سدّ راه پیشرفت فردی و اجتماعی آنان گشته است، بلکه بیشتر از این جهت است که بسیاری از پندارهای نابجا را مردم ساده لوح به حساب دین گذارده اند و در نتیجه لایه هایی از گرد و غبار این اعتقادات پوچ روی چهره تابناک مسایل واقعی و حقایق دین نشسته و قیافه جذاب و دل نشین آن را مخفی نموده است. بطوری که هر که به ظاهر بعضی از این روش و اعمال می نگرد گریزان می گردد و نیز حربه ای بُرنده به دست مخالفان دین و خداپرستی داده و فرصتی برای بیگانگان بدست آمده است تا دین را مظهر و سبب این انحرافات فکری معرفی کنند، به عقیده من امروز بر هر فرد مسلمان لازم است تا آن جا که می تواند در راه مبازره با خرافات و زدودن پندارهای غلط از واقعیات دینی، کوشش کند.»(10)

 

مفتح از این که برخی دینداران نادان و بی اطلاع با پندار خود خرافاتی را وارد دین کردند و چهره درخشان حقایق دینی را در زیر غبارهای موهومات پنهان ساختند به شدت ناراحتی خود را ابراز می دارد و می گوید:

 

وقتی هر کس دین را مطابق میل خود تغییر دهد و خدا را آن چنان که می خواهد معرفی کند بدیهی است صاحبان افکار بلند و روشن نمی توانند خود را در جرگه چنین دین داری داخل کنند چون بیشتر سؤال متوجه دانشمندان و متفکران غرب است که با تمام عظمت علمی چرا تمایلات دینی آنان ضعیف بوده است باید از خرافات روحانیت مسیح نامی برد و آن را عامل بزرگ رمیدگی فلاسفه بعد از قرن هفدهم و هیجدهم از دین شمرد.

 

شما وقتی تاریخ را ورق بزنید می بینید قبل از نهضت علمی اروپا، کلیساهای سرگرم به خرافات، چه کارشکنی ها و مخالفت ها با رجال علم و نوابغ نمودند، چه روشنفکرانی محکوم دستگاه دینداران شدند و هلاک گردیدند. این رفتار وحشیانه و ضد انسانی با دانشمندان، شکاف عمیقی بین دینداران و تحصیل کرده ها پدید آورد که شعاع آن نقاط مختلف جهان و از جمله ایران را نیز گرفت. ما اگر بتوانیم حقایق عالی اسلام را که خود بر ضد خرافات است به دنیای تشنه امروز عرضه بداریم، بی شک از نفوذ بی دینی و مادی گری کاسته و بر عده مسلمانان افزوده ایم.»(11)

Dr Mofateh6

بیزاری از ظاهرگرایی

 

یکی از آفت هایی که شهید مفتّح را نگران ساخته بود، سطحی نگری و برداشت های ظاهری است، افرادی بودند که در عرصه اخلاق، رفتار و اعمال صالح خیلی جدّی و با همت به نظر می رسیدند امّا فکر و درکی ضعیف داشتند، سوگمندانه باید گفت افرادی هستند که شعار تشیع دارند ولی در روح و روانشان یک نوع تیرگی، جمود و ایستایی دیده می شود، متأسفانه از این که چنین تنگ نظری ها و کوتاه فکری ها تبدیل به یک تفکر مذهبی و باوری دینی گردد احساس خطر می کرد.البته بدیهی است وقتی اشخاصی نظیر این اندیشمند بخواهند از موضع بصیرت و ژرفایی دیده بان اعتقادات مردم باشند و از سنگرهای ایدئولوژ یک پاسداری کنند طبعاً با چنین موانعی مواجه می گردند.

 

مفتح تأکید می کرد خطر جمود و خشک مغزی را نباید دست کم گرفت، کسی که سطحی فکر می کند نمی تواند از عقیده اش به درستی دفاع کند و به مخالفان خود به نحوی غیر اصولی و خلاف تعالیم دینی حمله می کند که این شیوه برای فرهنگ اسلامی و رشد و بالندگی پیروانش آسیب زاست و امواج نفرت و بدبینی را پدید می آورد. گذشته گرایی و بر نتابیدن نوآوری و پویایی انعطاف ناپذیری، بی اعتنایی به افکار دیگران، به رسمیّت نشناختن تفاوت های فکری اقشار جامعه، عدم پذیرش انتقادها، ظاهر بینی و بسنده کردن به کارهای قالبی و شعاری، اعراض از دستاوردهای علمی و رشد معرفتی جامعه، راحت طلبی فکری در داوری ها، متهم نمودن بی جا و قضاوت های کلیشه ای و عوام زدگی، مغالطه گرایی و افراط ورزی از مشخصات این تنگ نظران تُنُک مایه است.

 

مفتح فریاد می زد باید با یک هوشیاری افزون تری خطرهایی را که متوجه عقاید، ارزش ها و احکام اسلامی است شناسایی کنیم، او نمی توانست ظاهر گرایی، غوغا سالاری و اکتفا نمودن به یک سری برنامه های شعاری بی خاصیت را تحمل کند، از این که محافل و مراسمی ترویج می یابد که در آن ها از تقویت معرفت و بنیان های فکری مردم خبری نیست، آزرده خاطر بود نوحه گران غوغا گری را که در این مجالس فریاد می زدند و برای ایجاد جلوه های ظاهری و زودگذر به تحریفات، خرافات، بدعت ها و مسایل متضاد با سیره و سخن ائمه روی می آوردند مصداق کسانی می دانست که قرآن در سوره حجرات به مذمتشان پرداخته است .

 

مفتح در بررسی های اجتماعی بر این موضوع تاکید بسیار داشت که حقایق دین مقدس و متعالی اسلام فدای ظواهر بی خاصیت شدند، او عقیده داشت انحرافاتی که از این امر در بین جوامع اسلامی به وجود آمده، آنان را از حقایق اسلامی دور کرده است.(12)

 

«وقتی مسلمانان به جای دقت در حقایق قرآن و این کتاب راهنمای زندگی فقط به قرائت و تجوید آن عنایت نمودند و تمام سعی خود را در طرز خواندن مصروف داشتند و ساعت ها عمر خود را برای یاد گرفتن مخارج حروف می گذراندند که باید با قیافه ای مخصوص حروف را از مخرج ادا کرد، از حقایق و روح آن، فرسنگ ها دور شدند، در تاریخ می بینیم در عصر مأمون مباحثات فراوان می شد درباره ی این که آیا قرآن مخلوق است یا ازلی، محکمه ها تشکیل شد و افراد را محاکمه می کردند و عده ای از مردم را تا زیانه می زدند و زندان می انداختند که اقرار کنند قرآن مخلوق است و از این قبیل امور در بین آنان زیاد است. ضعف و شکست مسلمین از آن روزی شروع شد که فقط به ظواهر دین چسبیدند واز واقعیت های آن صرف نظر کردند.

 

می گویند بعد از جریان کربلا و شهادت حضرت حسین بن علی(ع) جمعی از مردم کوفه به مدینه آمدند و نزد عبدالله بن عمر رفتند و سؤال کردند اگر خون پشه بر لباس بنشیند آیا نماز درست است یا خیر و آیا باید از آن خون اجتناب کرد یا نه؟ عبدالله خشمگین شد و گفت: شما خون پسر پیغمبر را می ریزید و باکی ندارید امّا از این که خون پشه نماز شما را باطل می کند یا نه از من سراغ می گیرید؟»(13)

 

آنگاه مفتح این ظاهر گرایی ها را ریشه یابی کرده و نوشته است:

 

«دشمنان شکست خورده اسلام و مزدوران آنان که خود می دانند روح اسلام چگونه مردم را غیور و شجاع بار می آورد و عامل مهم پیشرفت و بیداری مسلمانان است سعی می کنند که مسلمانان سرگرم ظواهر و گاهی موهومات نموده و آنان را از حقیقت باز دارند آنها اگر چه دشمن اسلامند اما اسلام واقعی ،یا نه اسلامی که وسیله خفقان مردم و تریاک اجتماع است و حتی در راه منافع جاه طلبی و استعمارگری آنان استخدام می شود. اسلام نیمه جان که در سایه اش استفاده کنند و از خطراتش مصون باشند.

 

مفتح می افزاید :

دشمنان اسلام و استقلال با دین نیمه جان سرسازش و تسلیم دارند، این سکوت و گوشه گیری به حال آنان خطری ندارد بلکه پایه های قدرت جابرانه آنان را محکم تر می نماید و اگر روزی احساس کنند که دین می خواهد جنبشی در مردم بوجود آورد نیش خود را چنان وارد می کنند که برای یک مدت باز به حالت بی رمقی در آید.بزرگترین شعارهای سیاسی اسلام و برنامه های نهضت را به صورت تشریفات ساده، خشک و بی خاصیت در می آورند.»

 

آنگاه مفتح خواننده را به درسی تاریخی توجه می دهد:

 

«شما در تاریخ اسلام می بینید متوکل و بعضی از خلفای جور از اجتماع مردم دور مرقد حضرت حسین بن (ع) و یا اقامه مجالس عزا برای آن پیشوای شهید جلوگیری می کردند ولی در تاریخ جنایتکاران دوره های بعد می خوانیم که خود به زیارت می رفته و یا در مجالس عزا شرکت می کردند. شاید شما تعجب کنید که مگر هر دو دسته در خیانت و ستمگری مثل هم نبوده اند؟ چرا یکی جلو می گیرد و دیگری آزاد می گذارد؟... تا وقتی اجتماع در کنار قبر سیدالشهداء و مجالس آن حضرت به صورت مجمعی برای بیداری و یاد گرفتن درس فداکاری و قیام در برابر بی دینی و گناه باشد باید با تمام نیرو جلو آن را گرفت. اما اگر فقط به صورت نشستن و گریه کردن و یا قمه زدن درآید به حال آنان کوچک ترین صدمه ندارد و نه فقط آزاد می گذارند بلکه خود آنها نیز کمک و مساعدت می کنند.

 

امروز وظیفه همه ما است که برای تجدید عظمت اسلام، به حقایق این آئین آشنا شویم و اسلام را خوب بشناسیم و خوب بشناسانیم».(14)

 

مفتح بر این باور اصرار داشت که رژیم های استبدادی برای جلوگیری از اثر بیدارگری مذهب، فرهنگی را رواج می دهند که با این روند در تضاد باشد. به عنوان نمونه در زمان استبداد حاکمان پهلوی به سنت های اسلامی یورش می بردند و در عوض فرهنگ باستان گرایی، اساطیری و ملی گرایی را ترویج می کردند تا اسوه های وارسته مسلمان در مقابل این حرکت کم رنگ جلوه داده شوند: «در ایران الآن (زمان رژیم شاه) سر و صدای زیادی به راه انداخته اند آوا و ندا و صداهای بیشتری به وسیله بعضی از برنامه های رادیو و تلویزیون و کتاب ها گفته می شود. یک قهرمان هایی را ملی و ایرانی برای ما معرفی می کنند. بابک خرمدین، المقفع ها و امثال آن، این قهرمانان به اصطلاح ملی ایرانی برای این است که جای قهرمانان اسلامی، علی بن ابی طالب(ع) و حسین بن علی(ع) و دیگر قهرمانان اسلامی را بگیرند، احساسات اسلامی و روح اسلامی خاموش شود و عواطف اسلامی ذلیل شود تا استعمار بتواند درست در این ممالک مشرق زمین به جنایاتش ادامه دهد، هدف تأمین مطامع استعماری آنهاست والّا این همه اصرار به رسوم ایرانی گری نبود.»(15)

 

پی نوشت ها:

 

1. ازمقدمه کتاب ره آوردهای استعمار به قلم شهید مفتح.

 

2. مقدمه مفتح بر کتاب بسوی اسلام یا آیین کلیسا، نوشته مصطفی زمانی، ص 15.

 

3. از مقدمه مفتح بر کتاب اسلام بر سر دوراهی، تألیف محمد اسد اتریش، ترجمه علی اکبر حسنی و عبدالرحیم عقیقی بخشایشی.

 

4. اقتباس و مأخوذ از مقاله «ارتجاع یا تمدن» مندرج در هفتمین سالانه نشریه مکتب تشیع.

 

5. افکار استاد شهید مفتح،به کوشش ناصر باقری بیدهندی،ص 23 ـ 22.

 

6. از سخنرانی شهید دکتر محمد مفتح در مسجد صاحب الزمان(عج) تهران، در اول شهریور، 1358، تحت عنوان حکومت اسلامی.

 

7. زندگی و مبارزات شهید مفتح، ص 79.

 

8. از مقدمه مفتح بر کتاب دعا عامل پیشرفت یا رکود، نوشته مصطفوی کرمانی.

 

9. از مقدمه شهید دکتر مفتح بر کتاب زیارت خرافه یا حقیقت؟ نوشته غلامحسین رحیمی اصفهانی، مفتح تکبیر وحدت، از نگارنده، ص 50.

 

10. از مقدمه شهید مفتح بر کتاب «مصاحبه ای درباره ی خرافه و نیرنگ»،به قلم سید کاظم ارفع.

 

11. از مقاله شهید مفتح در ششمین سالانه مکتب تشیع (قم)، مفتح تکبیر وحدت، از نگارنده، ص51.

 

12. زندگی و مبارزات شهید دکتر مفتح، ص72.

 

13. افکار مفتح، به کوشش باقری بیدهندی، ص 77.

 

14. از مقدمه شهید مفتح بر کتاب اسلام پیشرو نهضت ها، نوشته محمد مصطفوی کرمانی و غلامحسین حقّانی تهرانی.

 

15. شهید مفتح تکبیر وحدت، از نگارنده، ص 98، ویژگی های زعامت و رهبری، شهید مفتح، ص 35.

 

 


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31