سازمان مجاهدین خلق که بعد از انقلاب تبدیل شده است به گروهک منافقین در داخل زندان سازمان داشت، تشکیلات داشت، آدم داشت و آن جوری که شما در کتابتان نوشتید تقریباً فضای زندان را تحت تأثیر قرار دادند.
به گزارش پایگاه خبریتحلیلی هابیلیان (خانوادۀ شهدای ترور کشور) در ادامه گفتارمتن برنامه تلویزیونی گرا با حضور دکتر جواد منصوری، اولین فرمانده سپاه و مجید مرابایان، کارشناس برنامه از نظرتان میگذرد. این برنامه به تشکیلات منافقین در زندانها و فعالیتهای آنها پرداخته است.
مجید مربایان:
آقای دکتر اگر اجازه بدهید در مورد یک گروه، پدیده یا چیز دیگری که میشود اسمش را گذاشت، صحبت بکنیم. آن هم سازمان مجاهدین خلق است که بعد از انقلاب تبدیل شده است به گروهک منافقین. خب این سازمان در داخل زندان سازمان داشت، تشکیلات داشت، آدم داشت؛ و آن جوری که شما در کتابتان نوشتید تقریباً فضای زندان را تحت تأثیر قرار دادند.
این سازمان چه ویژگی داشت که این چنین بسیاری از انقلابیون و بسیاری از مذهبیون را هم تحت تأثیر قرار داده بود و در عین حال شخصیتی مثل حضرت امام هیچ موقع اینها را تأیید نکرد.
حجت احمدیزر:
هیچ وقت شما در کمون مجاهدین رفتید؟
دکتر جواد منصوری:
مدتی بودم. تا سال ۵۰ که این سازمان مخفی و زیرزمینی بود. بنابراین هم تعداد محدود بود و هم این که سر و صدایی در سطح جامعه طبیعتاً نداشت. سال ۵۰ که اینها دستگیر شدند، یک مقداری انعکاس پیدا کرد و چون اینها گروهی بودند که در مقابل رژیم فعالیت میکردند، طبیعتاً خیلی مورد استقبال مردم قرار گرفتند. اما بسیاری از افراد حتی بخش قابل ملاحظهای از روحانیون، اینها توجهی به ماهیت فکری اینها و روند تحولات فکری اینها و آینده اینها نکردند و همین طور تحت تأثیر فضای انقلابی از اینها حمایت کردند و به اینها پیوستند و به اینها کمک کردند.
یک تعداد خیلی کمی بودند که ماهیت اینها را که شناختند، به آنها نپیوستند. از جمله خود من بودم. من در سال ۵۰ در حالی که خیلی سازمان مجاهدین در کشور، به هر حال شهرتی داشت و خیلی از جوانها آرزو داشتند که مثلاً یکی از نشریات اینها را بخوانند! من وقتی نشریات اینها را خواندم، گفتم اینها اولاً تفکراتشان انحرافی است؛ ثانیاً اینها نمیتوانند جامعهی ایران را که یک جامعهی مذهبی هست را اغنا بکنند و بتوانند جذب بکنند. و لذا علیرغم این که دوستان من در حزبالله اکثراً ادغام شدند در مجاهدین خلق، من نپیوستم و از همان زمان اینها من را به عنوان عنصر ضد مجاهد معروف شدم.
مجید مربایان:
چه به شما میگفتند؟
دکتر جواد منصوری:
میگفتند ضد مجاهد.
مجید مربایان:
چون اینها مرتجع داشتند و...
دکتر جواد منصوری:
همه چیز میگفتند، ضد مجاهد اولینش بود...
حجت احمدیزر:
تا سال ۶۰ نتیجه داد...
دکتر جواد منصوری:
حالا همه چیز میگفتند. مارکهای عجیب و قریب میزدند. بعد من سال ۵۲ وارد زندان قصر شدم، خب یک به اصطلاح جمعی بود، کمونی بود، هم مارکسیستها بودند و هم مجاهدین خلق. در واقع همه زندانیها بودند، این خب بحث در حد غذا بود، کار و اینها نبود. به هر حال اینها من همچنان مخالفت فکری خودم را با اینها داشتم.
حجت احمدیزر:
شما اول قصر رفتید و بعد مشهد آمدید؟
دکتر جواد منصوری:
بله. سال ۵۶ من را تبعید کردند به زندان مشهد. در مدتی که در زندان بودم، به هر حال علیه اینها من کار میکردم و به همین دلیل اینها هم در زندان برای من خیلی مشکل درست کردند. هم بعد از زندان هم دو بار من را ترور کردند. یک بار در سال ۵۸ موفق نشدند، زمانی که من فرماندهی سپاه بودم و یکی هم در سال فروردین ۶۱. در فروردین ۶۱ من سیزده تا گلوله خوردم. ولی خب به هر حال تقدیر الهی این بود که زنده بمانیم.
حجت احمدیزر:
مسئولیت تان چه بود آن موقع؟
دکتر جواد منصوری:
معاون وزیر امور خارجه بودم.
مجید مربایان:
جانباز ترور هم هستید.
حجت احمدیزر:
یادم هست در ماشین سیزده تا گلوله به شما زدند.
دکتر جواد منصوری:
بله. با ماشین داشتم میرفتم به محل کارم. به محض این که از طرف شورای انقلاب من در سال ۵۸ به عنوان فرماندهی سپاه معرفی شدم، مجاهدین یک بیانیه خیلی تند و تیز علیه من دادند که «ما فکر میکردیم این انقلاب علیه امپریالیسم خواهد بود، نمیدانستیم که در رأس یک سازمان انقلابی یک مرتجع به نام فلان ...» خیلی تند و تیز.
آن روزها که من را ترور کردند، شب آن روز مسعود رجوی در پاریس اطلاعیه داد که ما زدیم و جواد منصوری را کشتیم. چون هنوز معلوم نبود که من زنده میمانم یا نه. بعد از آن ترور و اینها.
حجت احمدیزر:
حالا واقعهی ترور را یک توضیح مختصر برای ما میدهید؟
دکتر جواد منصوری:
این را حالا داشته باشید. عرض کنم که اطلاعیهی مسعود رجوی مهم بود. گفت: «ما زدیم منصوری را کشتیم، به خاطر این که ضد مجاهد بود و خلق کرد را در کردستان کشتار کرد.» به دلیل کشتار خلق کرد در کردستان!
مجید مربایان:
یعنی به خاطر فرمانده سپاه بودنتان؟
حجت احمدیزر:
منظور از خلق کُرد، کومله و دمکرات بود، دیگر؟
دکتر جواد منصوری:
بله. حالا قضیهی ترور. من صبح زود، ساعت بیست دقیقه به هفت بود که در مسیر رفتم به محل کار در وزارتخارجه، رسیدیم به نزدیک میدان ۷ تیر، آنجا ده دوازده نفر از اینها لباس بسیجی تنشان بود، خیابان را بسته بودند. رانندهی ما فکر کرد که اینها دنبال یک ماشین یا کسی را دارند تعقیب میکنند و بسیجیاند؛ به محض این که ما رسیدیم به اینها، اینها دور تا دور ماشین از سه طرف من را به گلوله بستند.
رانندهی من در جا شهید شد، اما من توانستم خودم را چون در صندلی عقب نشسته بودم، بین دو تا صندلی انداختم، ولی به هر حال هم ترکشها و هم گلولهها به من خورد؛ بردند بیمارستان و خلاصه چند تا عمل و چند روز ...
حجت احمدیزر:
سیزده تا گلوله؟!
دکتر جواد منصوری:
بله سیزده تا گلوله. دوازده تای آن را درآوردند و یکی از آنها هنوز هست به عنوان سند، در بازویم است. البته تا چهل و هشت ساعت خیلی مشخص نبود که من زنده میمانم یا نه، تا این که دو سه تا عمل کردند و بعد دیگر ... اطلاعیهای که مسعود داده بود به خاطر همین بود، چون فکر میکرد من کشته شدم.
واقع این است که سپاه در مبارزه با این سازمان، خیلی خیلی موفق بود. علت هم این است که بیشترین افرادی که در زندان بودند و اینها را میشناختند و در سپاه بودند، اینها به شدت در مقابل آنها ایستادند. تا این که بالاخره به حمدالله توانستند به نتیجه برسند.
در هر حال چالشهای تاریخ شفاهی، یکی از آنها همین است که افراد اگر بخواهند مشاهدات خودشان را، تجربیات خودشان را نقل بکنند، بعضاً ممکن است مورد تردید دیگران قرار بگیرند. مثلاً گاهی وقتها که در مورد سازمان صحبت میشود، من میگویم آقا! من سه سال با مسعود رجوی عیناً زیر یک سقف زندگی کردم. شما دیگر چه میخواهید؟ شما مسعود رجوی از از داخل روزنامه و کتاب ممکن است بشناسید، ولی من با او کلی صحبت کردم، کلی بحث کردم. بنابراین این چیزی نیست که من در موردش بخواهم از کسی چیزی یاد بگیرم یا تردید داشته باشم. یا مثلاً فکر کنم که دارم کم میگویم یا زیاد میگویم. عین کلماتش را من برای شما نقل میکنم.
مجید مربایان:
من یک گریزی میزنم به بعد از انقلاب، تا بعد باز برگردیم به قبل از انقلاب. سازمان سی خرداد سال ۶۰ که اقدام مسلحانه کرد علیه جمهوری اسلامی ادعایش این بود که انقلاب به سرقت رفته! یعنی ما انقلاب کردیم و انقلاب را مذهبیون به سرقت بردند. با توجه به شناختی که شما از اعضای سازمان و سرکردههای سازمان دارید، اصلاً سازمان در پیروزی انقلاب اسلامی نقشی داشت؟
دکتر جواد منصوری:
ببینید اگر واقعیت قضیه را بخواهید، من فکر نمیکنم حتی عدد یک درصد را بتوانیم بگوییم. نه سازمان، تمام گروههای سیاسی را روی هم جمع میکردیم، من فکر نمیکنم به چهار پنج درصد بگوییم نقشی در انقلاب داشتهاند. واقعاً امام، مردم و روحانیونی که شاگرد امام بودند، مطیع امام بودند، پیشتاز مردم بودند، اینها اصل انقلاب بودند. والا ما که همه شکست خورده بودیم و در زندان بودیم. این حرفها چیست؟
حالا بعضی از دوستان میگویند شما انقلاب کردید؟ ما مبارزه کردیم، حرفی نداریم، ولی در انقلاب ما نبودیم، مردم بودند. مردم ما را از زندان آوردند بیرون. من وقتی که روز یازده محرم سال ۵۷ از همین زندان مشهد آزاد شدم، مردم از همین در زندان من را روی کول گرفتند و بردند تا وسط شهر. همین مردم. در حالی که سال ۴۸ هم که من از زندان آزاد شدم، یک نفر دم درب زندان نیامد که هیچ، دور و برمان هم نیامدند.
منتها اینها از سال ۵۰ واقعاً به آنها این توهم دست داده بود که بله! اینها شایستهترین هستند، لایقترین هستند و حتماً باید حکومت دست اینها باشد. اگر سند بیاورم برای این موضوع روز هشتم آبان ۱۳۵۷، در آن روز مرحوم آقای طالقانی، مرحوم آقای مهدوی کنی، مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی و یک عدهی دیگر آزاد شدند از زندان.
بعد محمدرضا سعادتی در زندان اوین به آقای طالقانی میگوید که شما رفتید بیرون به امام پیغام بدهید که مبادا دولت تعیین بکنند! ما دولت تعیین میکنیم. اگر ایشان دولت تعیین بکند، ما انقلاب را با شکست مواجه میکنیم. منظورم این است که اینها خودشان را صاحب انقلاب میدانستند. ولی خب وقتی که آمدند و دیدند، در انتخابات شرکت کردند رأی نیاوردند، رفتن میان مردم تحویلشان نگرفتند. عکس آن مردم بودند که میٰریختند به خانههای اینها و دفاتر اینها و تشکیلات اینها را به هم میزدند. اینها خودشان هم میدانستند، نه این که نمیدانستند. ولی خب بالاخره باید یک باصطلاح مانوری میدادند که خودشان را نشان بدهند.
مجید مربایان:
حالا این طور میتوانیم از صحبتهای شما آقای دکتر، جمعبندی کنیم که چیزی که منجر به انقلاب سال ۵۷ شد، حرکتهای گروهی، حزبی و حالا گروهکی و اینها نبود. چه حالا گروههای اسلامی، چه گروههای چپ و چه گروههای التقاطی؛ آن چیزی که باعث شد انقلاب اسلامی به پیروزی برسد رهبری حضرت امام و حضور مردم بود.
دکتر جواد منصوری:
من در این زمینه هیچ تردیدی ندارم و قطعاً همین است. مردم، امام و اسلام. این نظریهای است که کاملاً به اثبات رسیده من نمیگویم، حتی نظریه پردازان خارجی هم همین را میگویند. حالا اینها بالاخره برای این که مظلوم نمایی بکنند، یا خودی نشان بدهند که نه! ما. اولاً سازمان چند تا عضو داشت؟ در مقابل...
مجید مربایان:
رهبران آنان هم در زندان بودند در زمان انقلاب.
دکتر جواد منصوری:
حالا فرض کن همهشان هم بیرون بودند، همه آنها با اعضاءشان، با سمپاتهایشان، چقدر میشدند؟ به چند نفر میرسیدند؟ شما ببینید آن روزی که امام وارد ایران میشود...
حجت احمدیزر:
آنهایی هم که بیرون بودند در خانههای تیمی مخفی شده بودند که!
دکتر جواد منصوری:
حالا من دست بالا میگویم، میگویم همه بودند و در صحنه هم بودند. آن روزی که امام وارد ایران میشود چند نفر به استقبال امام میروند؟
حجت احمدیزر:
استقبال میلیونی، چندصد هزار نفر.
دکتر جواد منصوری:
حالا شما تمام اعضای سازمانهای مذهبی و غیر مذهبی، همه را با هم جمع میکردید؟ صد هزار نفر بگو. خب در مقایسه با سه چهار میلیون نفر کسی نیستند و قابل مقایسه نیستند.
مجید مربایان:
و جالب این که همین گروههایی که به دنبال سهمخواهی بعد از انقلاب بودند، توسط خود همین مردم از بین رفتند و حذف شدند. مردم حذفشان کردند. یعنی از بین رفتن یک سازمانی مثل سازمان مجاهدین خلق در داخل کشور، گروههای چپ و هر گروه دیگری، حتی گروههای به ظاهر اسلامی که به دنبال سهم خواهی بودند، توسط خود همین مردم بودند که حذف شدند و کنار رفتند.
دکتر جواد منصوری:
یقیناً.
مجید مربایان:
پایان جنگ، زمانی که قرارداد ۵۹۸ پذیرفته شد از سمت دو طرف جنگ، یک ماه بعد یا شاید هم کمتر، عملیاتی اتفاق میافتد از سمت عراق و در اصل با پشتیبانی عراق و با اجرای گروهک منافقین؛ به اسم فروغ جاویدان آنها که ما به آن میگوییم عملیات مرصاد.
هدف عراق از این کار چه بود؟ واقعاً میخواستند قرارداد ۵۹۸ را به هم بزنند؟ ضعف دیده بودند در جمهوری اسلامی؟ چه شد که اینها آمدند پشتیبانی کردند از منافقین و آنها هم به آن شکل از محورهای غربی کشور، به کشور حمله کردند.
دکتر جواد منصوری:
سؤال جالبی بود. عرض کنم که طراحی این عملیات از طرف هر کسی که بوده، قطعاً به این شکل بوده که به نفع صدام باشد. چرا؟ برای این که اگر اینها پیروز میشدند، قطعاً متحد صدام بودند. و اگر شکست میخوردند، صدام از شر اینها راحت شده بود!
حجت احمدیزر:
در هر دو صورت صدام برد میکرد.
دکتر جواد منصوری:
بنابراین این طرحی بود برای این منظور و البته طرح یک جور دیگری شد. یعنی آن طوری که آنها میخواستند نشد. یعنی نه کاملاً شکست خوردند و نه کاملاً پیروز شدند. در نتیجه کاملاً از بین نرفتند و نگهشان داشتند و لذا در قضیهی انتقاضهی شعبانیه از وجود اینها استفاده کردند علیه شیعیان و علیه کردها.
در ادامه میتوانید فیلم کامل این برنامه را مشاهده کنید.