کتاب «ریشهیابی گفتمانهای تروریسم» در ژانویه 2014 توسط انتشارات «پالگریو مکمیلان» انگلستان در 216 صفحه به چاپ رسید. نویسنده این کتاب دکتر آندره دیتریچ، محقق اهل جمهوری چک و استاد دانشگاه چارلز پراگ در رشته روابط بینالملل است. وی صاحب تألیفات متعددی در زمینه مطالعات تروریسم، روابط خارجی اروپا، امنیت و ... است.
به گزارش پایگاه خبریتحلیلی هابیلیان (خانواده شهدای ترور کشور) این کتاب، یکی از کتابهای مرجع در زمینه مفاهیم پایهای تروریسم است. گفتمان تروریسم، تمامی مفاهیم تروریسم را در بر میگیرد. این گفتمان شرایط و قواعد خاص خود را دارد. کتاب حاضر به نقد این شرایط و قواعد میپردازد. طی دهه گذشته، هزاران کتاب و مقاله در رابطه با موضوع تروریسم در عرصه بینالمللی به چاپ رسیده است؛ اما این کتاب دیدگاه متفاوتی را نسبت به اغلب آثار به چاپ رسیده در زمینه تروریسم مطرح مینماید. در کتاب پیشِرو به مطالعه تاریخی بیانات و مواضع کشورها از دهه 30 میلادی تا کنون پرداخته شده است. از دیگر مسائلی که در کتاب بررسی شدهاند میتوان به موضوع زیر اشاره کرد:
«شرایطی که تحت آنها کشورها به موضعگیری درباره تروریسم پرداختهاند و تاثیر گفتمانهای نشئتگرفته از این مواضع بر سیاستهای جهانی، از جمله نقش سازنده گفتمان کنونی در آنچه که بعدا بهعنوان سرانجامی بر تروریسم جهانی مطرح خواهد شد.»
تاریخچه تروریسم در این کتاب از منظر متفاوتی بررسی شده است. این تاریخچه، تاریخچهای انتقادی است؛ مفهومی شبیه «تاریخچهای از زمان حال» که توسط فردریش نیچه و سپس میشل فوکو مطرح شد. بهعبارتِدیگر میتوان آن را نقدی تبارشناختی از مفهوم تروریسم دانست.
چنین تاریخچهای بهدنبال مشخصکردن خاستگاه اصلی و تحول خطی تروریسم از گذشته تا زمان حال نیست. نویسنده در واقع، چنین فرض میکند که پدیده تروریسم خاستگاه و منشئی ندارد. این اثر با تمرکز بر چگونگی اظهارات کشورها درباره تروریسم در طول زمان و پیوستگی و گسستگی گفتمانهای آن کشورها، به موضوع امکان درک و شناخت از تروریسم میپردازد و در عین حال نشان میدهد که چگونه هر بار تروریسم بهعنوان یک تهدید استثنایی که مستلزم واکنشهای فوقالعاده بوده، مطرح گردیده است. نگاهی به بازتاب تئوریک نظام بینالمللی که توسط کارل اشمیت مطرح شد نشان میدهد که وی با آگاهی از بافت خاص و محدودیتهای ایدئولوژیک آن، چند شرط اساسی را برای پیدایش و تحول گفتمان کشورها درباره تروریسم از دهه 30 میلادی تا کنون پیشنهاد میکند. این کتاب در شش فصل نگاشته شده که در ادامه به تبیین این فصول پرداخته می شود.
در فصل نخست، اصول روششناختی و روش تحلیلی با ترکیبی از روش تحلیل ساختاری و تحلیل قدرت تبارشناختی فوکو معرفی میگردد. در فصل دوم «پیشگفتار: یک دنیا و چندین تروریسم»، برای آمادهسازی زمینه جهت طرح این مسئله که از زمان ظهور واژه تروریسم در گفتمان کشورها در دهه 30 میلادی، وحدت برخی از مفاهیم کاملاً تصادفی بوده، تعدد معانی این اصطلاح آنگونه که قبلاً بهکار میرفته، مورد بررسی قرار میگیرد. سپس، موضوع نحوه بیان این گفتمان مطرح میگردد. در بخش «پیدایش (دهه 1930)»، نشان داده میشود که شرط پیدایش اولیه این گفتمان، بحران نظام بینالملل بوده است و این موضوع را میتوان بهعنوان یک واکنش استراتژیک نسبت به این پیدایش بهمنظور حفظ جوامع از طریق یک اقدام عادیسازی جمعی تفسیر نمود. در این فصل همچنین مطرح میشود تروریسم بینالمللی در دوره مذکور بهصورت عملی پنهانی (توطئهای بین تروریستها و یک کشور (تجدید نظر طلب) که در مبارزه خود برای تغییر وضع موجود متحد شدهاند) مطرح گردیده است. بنابراین، تروریسم عملاً به ابزار سیاسی آن کشورها جهت نیل به اهداف خود تبدیل شده است. در فصل بعد، «تقسیم بندی (دهه 1970)»، این بحث مطرح میشود که پیدایش (ظهور مجدد) گفتمان تروریسم در اوایل دهه 1970 تلاش استراتژیک دیگری بود در جهت جلوگیری از فرسایش مداوم وضع موجود. همچنین در این فصل بیان میشود مبارزات سیاسی ناموفق به بقای فضاهای تروریستی انجامیده است. اما، در این زمان، بر خلاف دهه 1930، بهدلیل اعاده مشی سیاسی در چارچوب قوانین مشروط، جدال بر سر این گفتمان بین جهان اول و جهان سوم استقلالیافته به دوگانگی شیوههای گفتمانی در تروریسم انجامیده است.
در فصل بعد تحت عنوان «ضمیمه (دهه 2000)»، با استناد به یافتههای موجود در فصلهای تاریخی کتاب، «تاریخچه کنونی مفاهیم و دستهبندیهای مورد استفاده در گفتمان امروزی تروریسم» به پایان میرسد. در این فصل همچنین مطرح میشود علیرغم فقدان فعلی اجماعی حقوقی در مورد تعریف تروریسم، اکنون یک نظم هژمونیک واحد را میتوان در گفتمان کشورها در رابطه با تروریسم مشاهده نمود.
در فصل «قدرت و شناخت»، ضمن ارائه تحلیلی از سه موضوع گفتمانی، تمرکز بر روابط قدرت و شناخت مطرح میگردد. لذا، در این فصل بررسی رابطه ساختاری بین گفتمان قدرت در این سه موضوع گفتمان، مانند گذشته است و شناخت بهعنوان شکلگیری گفتمانی ضرورت دارد.
در مجموع میتوان اظهار کرد هدف کتاب معرفی شده این است که افقهای «فضای فکری» پیرامون خشونت مشروع در سیاست جهانی و مشارکت در رهایی از تنگنایی که این مکانیسم بر امکانات سیاسی تحمیل میکند، گسترش یابد. سهم این کتاب در این پروژه انتقادی، نخست در دیدگاه تبارشناسی بهکار رفته در آرشیوهای گسترده مطالعات تجربی (شیوهای مثمر ثمر اما نامناسب در بررسی انتقادی) نهفته است. دوم، این کتاب با استفاده از ابزار فوکو جهت تسهیل در ارائه یک تحلیل گفتمان پساساختاری منظم و هوشمندانه، طرحی تحقیقاتی بهدست میدهد که میتواند در آینده الهامبخش باشد. با فرض اینکه علم بر پایه علت و معلول، چیزی جز یک گفتمان خاص از شناخت نیست و با توجه به مزیتی که نوع تحلیل ارائه شده میتواند تحت شرایط خاص تاریخی و سیاسی داشته باشد، این نوع تحلیل میتواند معیارهای لازم را حتی برای جریان اصلی روابط بینالملل فراهم کند تا جایی که «مسائل مهم سیاست جهانی را آشکار سازد» حتی اگر این کار را با اتکا بر چارچوبهای خاص خود انجام دهد.