ریشه‌های ادعای مبارزه آمریکا با تروریسم

Terorism  Amrikaآسیب شناسی تک ابرقدرت

ناتو و فراتر از آن مادلین آلبرایت، وزیر خارجه وقت آمریکا در سال 1988، از حملات موشکی به سودان و افغانستان که به اتهام ارتباط با بمب‌گذاری در سفارت آمریکا در آفریقا انجام شد، با اظهار تأسف  به عنوان «جنگ آینده»یاد می‌کند. از منظری می‌توان گفت او از احتمال انتقام نیروهای پرتعداد اسلام‌گرا و اقدام علیه شهروندان آمریکایی اظهار تاسف می‌کند.

اما همان‌گونه که آلبرایت هم می‌داند، این جنگ‌ها روی دیگری هم دارند. روی دیگری که فراتر از موشک‌هایی است که از هزاران مایل آن‌طرف‌تر پرتاب شده‌اند و خطری برای نیروهای آمریکایی ندارند. «استراتژی نظامی آمریکا استفاده از قدرتمندترین امکانات جهت کاهش تلفات نیروهای آمریکایی را ایجاب می‌کند.» اما قضیه به همین سادگی نیست. رابرت گیتس رئیس سابق سیا؛ دقیق‌تر مسئله را بیان می کند:

«مردم و دولت ما باید واقعیت دیگری را بپذیرند؛ با سخت شدن دستیابی به اهداف رسمی آمریکایی، تروریست‌ها به راحتی به اهداف غیر رسمی روی خواهند آورد؛ مکان‌های تجاری، مدارس، توریست‌ها و... . ما شاید بتوانیم تهدید را از دولت آمریکا دور کنیم، اما این کار را در مورد شهروندان آمریکایی نمی‌توانیم انجام دهیم.»

چه طرح بزرگی در کار است که این جنگ‌های «ناخوشایند» را به ضرر مردم عادی و به خاک آمریکا باز می‌گرداند؟ استراتژی اخیر آمریکا که همان اجرای نقش خودساخته دولت این کشور به عنوان پلیس جهان است، در حال حاضر با قدرت‌نمایی نظامی آن در داخل و خارج از کشور تعریف می‌شود.

آسیب‌شناسی تک ابرقدرت

با پایان جنگ سرد و تجزیه اتحاد شوروی، آمریکا در نهایت هدف خود جهت تبدیل شدن به تنها ابرقدرت جهان را تحقق بخشید. گرچه واشنگتن به عنوان پایتخت سیاسی آمریکا و وال‌استریت به عنوان پایتخت اقتصادی آمریکا، همیشه به گونه‌ای جاه‌طلبانه در پی کنترل اقتصاد دنیا بوده‌اند، یعنی همان هدفی که با عنوان «جهانی سازی» مطرح می‌شود، اما اکنون در گوشه و کنار، این عقیده وجود دارد که آمریکا برای دستیابی به این هدف در حال گسترش قدرت نظامی متناسب با آن است. ویتن پیترز، فرمانده نیروی هوایی ایالات متحده این توسعه نظامی را این‌گونه توصیف کرده است: «آموزش نوع جدیدی از عملیات‌های نظامی در دنیایی تازه.»

حذف تمام دولت‌های ناسازگار با این هدف در سراسر دنیا، غیر واقع‌گرایانه به نظر می‌رسد؛ در ضمن برخی از آنان بسیار قدرتمند هستند و این استراتژی برای آنان کارساز نخواهد بود. بنابراین ایالات متحده نقشه‌ای جامع‌تر طراحی نمود و اکنون پس از حدود 20 سال به هدف هزاره خود نزدیک شده است. یکی از عناصر اصلی این طرح، ارائه تعریف مجدد از واژه «دشمن» است تا بدین‌وسیله طمع خود در گسترش «دموکراسی» غربی را پنهان نماید. مکمل این عنصر نیز ایجاد راهبردی نظامی جهت به کارگیری آن تعریف برای جهانی کردن قدرت آمریکاست.

دشمن جدید

می‌توان گفت تروریسم به عنوان دشمن جدید دموکراسی غربی جایگزین کمونیسم شده است. اما این جایگزینی با توجه به اهداف هژمونی جهانی آمریکا و با اختیار صورت گرفته است. تعریف آمریکا از یک دولت خارجی می‌تواند بدون ایجاد کوچک‌ترین تغییری در آن کشور به شدت تغییر کند. درخواست کابینه بوش برای افزایش چندین میلیارد دلار به بودجه دفاعی آمریکا همزمان با این موضوع بود که پنتاگون وضعیت سه کشور ایران، کره شمالی و عراق را به عنوان سه کشور به اصطلاح «چموش» به گزینه‌های احتمالی حمله اتمی به آمریکا تغییر داد.

البته وقتی چنین اتفاقی می‌افتد باید تعجب شهروندان هم برانگیخته شود. ولی این‌که چرا چنین اتفاقی نمی‌افتد، اغلب به حافظه کوتاه سیاسی مردم آمریکا نسبت داده می‌شود.  اما در حقیقت دلیل این موضوع، توانایی بسیار خوب رسانه‌ها در پذیرش سیاست‌های جدید، «دشمنان» جدید و «تهدیدات» جدید؛ حتی بدون در نظر گرفتن تعاریف قبلی خود از این عبارات است.

دشمنان نیز می‌توانند یک شبه به دوست تبدیل شوند. رویدادهای اخیر کوزوو نشان می‌دهد که دولت آمریکا چقدر سریع و منافقانه زمانی که نیازهایش ایجاب کند، تعریف خود از یک موقعیت را تغییر می‌دهد. دراوایل  سال 1988 ارتش آزادی‌بخش کوزوو به عنوان یک «سازمان تروریستی» شناخته می‌شد اما در اواسط همان سال مقامات آمریکایی از جمله ریچارد هالبروک در حالی‌که مدعی بودند طرفدار جدایی‌طلبان کوزوو نیستند، با رهبران آن ملاقات می‌کردند. البته هالبروک در این مورد بسیار بی‌پرده و رک بود: «من فکر می‌کنم صرب‌ها باید از اینجا خارج شوند.»

اتفاقاً، پس از اینکه سیا «دوستان» اسلام‌گرا را در افغانستان آموزش داد و اسلحه و بودجه مالی آن‌ها را تأمین کرد، اکنون رئیس جمهور‌کلینتون معتقد است خطری که از جانب آن‌ها آمریکا را تهدید می‌کند، می‌تواند برای توجیه فرمان نظامی جدید جهت مبارزه با تروریسم کافی باشد. با رجوع به رسانه‌ها می‌توان دریافت؛ او اکنون در حال بررسی پیشنهاد پنتاگون جهت تأسیس یک فرماندهی جدید برای دفاع از آمریکایی است که حضور آن بین قاره‌ای شده است. که این عمل برای اولین بار در زمان صلح در حال رخ دادن است.

سلاح‌های کشتار جمعی و ناتو

دولت و وابسته‌های آن در رسانه، وحشت غربی‌ها را با تکرار پی‌درپی عبارت «سلاح‌های کشتار‌جمعی» و نسبت دادن آن به کشورهایی مانند عراق، بر انگیخته‌اند. بخشی از جایگاه جدید ناتو که در ادامه راجع به آن بحث خواهد شد، تمرکز بر «سلاح‌های کشتار جمعی» به عنوان توجیهی برای حمله نظامی به محل‌های مورد نظر است. جنبشی که حول «سلاح‌های کشتار جمعی» به راه افتاده است، به عنوان «عالم صغیر ناتوی جدید شناخته می‌شود.» با این وجود، هیچ یک از تحلیل‌های ارائه شده، اشاره‌ای به این موضوع نمی‌کنند که آمریکا تنها ملتی است که از تمامی سلاح‌های شیمیایی، بیولوژیکی و اتمی استفاده کرده است.

آمریکا به مدت 200 سال تسلیحات بیولوژیکی را به کار گرفته است. از رواج آبله در میان بومیان آمریکایی تا گسترش طاعون در کوبا؛ از تسلیحات شیمایی مانند گاز خردل و کشتار در جنگ جهانی اول تا عامل نارنجی و نابودی ویتنام و تولید نسلی از کودکان ناقص. آمریکا تنها کشوری است که از بمب اتم استفاده کرده است.  آمریکا کشوری است که هم اکنون نیز سلاح‌هایی را که در آن‌ها اورانیوم ضعیف شده به کار می‌رود، ساخته، آن‌ها را می‌فروشد و از آن‌ها استفاده نیز می‌کند.

متهم کردن عراق به داشتن تسلیحات شیمیایی مملو از طنز است. زمانی عراق با ایران در جنگ بود، و آمریکا که ایران را دشمن بزرگتر خود می‌دید، فروش سلاح‌های شیمیایی به عراق را تسهیل می‌ساخت. ناظران تسلیحاتی مدعی‌اند اطلاعات آن‌ها راجع به تسلیحات شیمیایی عراق از جعبه‌هایی که درون مزرعه‌ای در نزدیکی بغداد مخفی شده بود به دست آمده است. اما روش‌های ساده‌تری نیز برای بدست آوردن این اطلاعات وجود داشت. مانند بررسی معامله مخفیانه تسلیحاتی که سازمان سیا در دهه 80 میلادی نقش میانجی‌گری آن را بر عهد داشت.

اعمال سلطه

برای آمریکا، سازمان ملل مانند یک شمشیر دو لبه بوده است. ایالات متحده با حق وتوی خود در شورای امنیت می‌تواند اقداماتی را که با آنان مخالف است از دستور کار خارج کند اما همیشه نمی‌تواند اقدامات مورد نظر خود را تحمیل کند.

با وجود اینکه آمریکا دادگاه‌های بین‌المللی را رشد داده و از آن‌ها حمایت مالی کرده تا جنایات جنگی رخ داده در بوسنی و رواندا را محکوم و مجازات کند، اما هرگز اجازه نخواهد داد چنین دادگاه‌هایی جنایات علیه بشریت را در کشورهایی مانند اندونزی که تحت فرمان آمریکا هستند مورد بررسی قرار دهند.

در مکان‌هایی که از نظر جغرافیایی امکان پذیر باشد، برنامه‌های نظامی معطوف به نیروهای ناتو بوده‌اند. به گفته یک تحلیلگر مسائل راهبردی ناتو محدود به قطعنامه‌های سازمان ملل نیست. به گفته یکی از مقامات آمریکایی معنای جدید ناتو شامل احتمال اقدام بدون فرمان سازمان ملل نیز می‌باشد.

بارزترین و غیرقانونی‌ترین اقدام ناتو دخالت آن در کوزوو بوده است.

بالکانی سازی جدید

قدرت‌های غربی که با موفقیت توانسته‌اند بالکان را مجدداً بالکانی‌سازی کنند، این تاکتیک متعلق به قرن 19 را مورد علاقه خود یافته‌اند. علائم حاکی از آن است که تلاش گسترده‌ای برای بالکانی‌سازی آفریقا نیز آغاز شده است که در نتیجه آن مرزهای این قاره تغییر خواهد کرد. سه مورد از بزرگترین کشورهای این قاره یعنی کونگو، سودان و آنگولا، با درگیری‌های خشونت باری رو به رو هستند که هدف از آن ها تجزیه آن کشورهاست.  در آنگولا و سودان که شورشیان تحت حمایت آمریکا هستند، درگیری‌ها سال‌هاست ادامه دارد. تجزیه کنگو زمانی آغاز شد که «موبوتو سسه سکو» دیکتاتور بی‌رحم آن کشور که توسط آمریکا بر سر کار آمده بود و به مدت سی سال در منصب خود نگه داشته شده بود سقوط کرد.

آمریکا که از تجربه تجزیه شوروی و یوگسلاوی بهره می‌برد، به خوبی می‌داند که تسلط بر یک منطقه با دولت‌های محلی کوچک بسیار آسان‌تر است.

در برخی موارد نیز راهبرد آمریکا از پیچیدگی و جنبه ماکیاولیستی بیشتری بر خوردار است.  برای مثال در سودان واضح است آمریکا می‌خواهد شورشیان نه آن‌قدر قدرت پیدا کنند که حکومت را سرنگون کنند و نه آن قدر ضعیف شوند که نتوانند شورشی ایجاد کنند. به گفته یکی از مقامات؛ «یک سودان بی‌ثبات، معادل یک مصر دارای ثبات است.»

پی نوشت

نسخه آنلاین این مقاله برای اولین بار در سال 2002 انتشار یافته است.


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31