
تروریسم پدیده شومی است که امنیت نوع بشر در دنیای معاصر را بهطورجدی به خطر افکنده و در این راستا تلاشهای گسترده و فراوانی در راه مبارزه با آن انجام شده است. در راستای مبارزه با تروریسم نهادهای مختلف سازمان ملل نظیر شورای امنیت، مجمع عمومی، کمیسیون حقوق بشر، شورای اقتصادی، اجتماعی و دیگر نهادهای منطقهای و بینالمللی مانند آسهآن، سازمان کشورهای آمریکایی، سازمان کنفرانس اسلامی، اتحادیه عرب، اتحادیه آفریقا و... اقدام به صدور قطعنامههای متعدد نموده و از این رهگذر تلاش فراوان بیش از 19کنوانسیون بینالمللی در راستای مبارزه با تروریسم تدوین شده است.
در یک چارچوب کلی واکنش علیه تروریسم را میتوان به دو دسته پیشگیرانه یا واکنش پیشینی و مقابله با تروریسم یا واکنش پسینی تقسیم نمود. در زمینه واکنش پیشینی با تلاش در راستای شناخت صحیح و منطقی ریشهها و عوامل بروز تروریسم که بسیار متعدد و متنوع اند سعی در ریشهکن سازی عوامل بسترساز برای تروریسم میشود. دسته دوم واکنش در برابر تروریسم مبارزه عملیاتی است. در مبارزه عملیاتی بر رعایت چارچوبهای خاصی در روند این مبارزه اشاره و تأکید شده؛ به عنوان مثال در مبارزه با گروههای تروریستی نظیر القاعده و داعش بر الزام دولتها به رعایت چارچوب های حقوق بشری و حقوق بشردوستانه تأکید میشود.
متعاقب وقایع 11 سپتامبر 2001 تغییراتی در رویکرد مبارزه عملیاتی با تروریسم و برداشتی موسع از دفاع مشروع و اقدامات مسلحانه علیه آن را شاهد هستیم؛ در 7 اکتبر آمریکا و انگلستان حملات هوایی را علیه نیروهای القاعده که در خاک افغانستان مستقر بودند آغاز نمودند. در این حملات گروه طالبان که بخشهای وسیعی از قلمرو افغانستان را در دست داشت نیز مورد حمله قرار گرفت. پس از این حملات، دیگر کشورها نیز به این عملیات ضد- تروریسم ملحق شده و حسب مورد با اعزام نیروی نظامی و یا اعطاء مجوز برای دسترسی به قلمرو و یا تجهیزاتشان مساعدت و یاری رساندند. در واقع تأکید بر واکنش از نوع سرکوب و مبارزه مسلحانه و قهری علیه تروریسم که در قطعنامه 1368 شورای امنیت از آن سخن گفته شد بسرعت به رویکرد اصلی کشورهای قدرتمند در راستای مبارزه با تروریسم بدل شد؛ که نه تنها رویکردی موفق نبود بلکه خود به عامل گسترش و تعمیق هیجانی تروریسم به شکل بنیادگرایی و سازماندهی پیچیده آن در پرتو توانمندی دنیای ارتباطی جدید تبدیل شد؛ در واقع آنچه در ابتدا هدف اصلی به شمار میرفت جنگ و مقابلهای تمام عیار با سازمانهای تروریستی و در رأس آن القاعده بود اما خطا در انتخاب شیوهی صحیح مبارزه، در نهایت نه تنها موجودیت مذکور را از میان برنداشت بلکه موجودیتهای کوچک و بزرگ دیگری همچون داعش، بوکو حرام، جبههالنصره و ... بسان بازوهای مخوف یک اختاپوس سر بلند کرده و چنگ بر گریبان جامعه بینالمللی زدهاند.
آمار و شاخصهای بدست آمده از حملات و تعداد قربانیان نیز مؤیّد این ادعاست که علیرغم تلاشهای فراوان در راستای مبارزه با تروریسم نتیجه بدست آمده نتیجهی مطلوب و مورد انتظار نبوده است. حملات تروریستی در جهان در سال 2014 با 32685 قربانی افزایشی 80 درصدی نسبت به سال قبل را نشان میدهد؛ این در حالیاستکه در سال قبل (2013) آمار کشتهها رقم 18111 نفر را نشان میدهد ، همچنین تعداد کشورهایی که شاهد حملات تروریستی بودهاند از 88 کشور در سال 2013 به 93 کشور در سال 2014 افزایش یافته است. که مسئولیت کشته شدن نیمی از قربانیان این حملات بر عهدهی دو گروه تروریستی نسبتاً جدید داعش و بوکوحرام قرار دارد که هر دو گروه پس از حوادث 11 سپتامبر و اقدامات مقابله با تروریسم متعاقب آن، پای به عرصه وجود نهادهاند.
بنابراین این پرسش مطرح میگردد که در راستای مبارزه مؤثّرتر با تروریسم چه باید کرد و کدام چارچوب مؤثّرتر خواهد بود؟
بطور خلاصه باید گفت مقابله موثر با تروریسم از رهگذر توجه به ریشهها و عوامل بسترساز تروریسم می گذرد. تروریسم معلول عوامل متعدد فرهنگی، سیاسی، مذهبی، اقتصادی، اجتماعی و ایدئولوژیکی است؛ رنجی که مردمان از فقر، فقدان سازوکارهای مطلوب برای دادخواهی، تعصبهای قومی، مذهبی، نژادی، سیاست نفرتزایی میان اقوام و برعلیه اقلیتها، فقدان راهکارهای مقتضی برای رفع اختلافات سیاسی، نابردباری مذهبی، افراطگرایی، نقض حقوق بشر و ... میبرند سبب بروز خشونت میشود.
توجه به ریشه و خاستگاه شکلگیری گروههای تروریستی مانند القاعده (که روزگاری با آرمان آزاد کردن افغانستان از استیلای شوروی بر این کشور و بیرون راندن دولت اشغالگر بوجود آمد) نشان میدهد که هرجا خفقان و سرکوب مردم، دخالت بیگانگان، دستدرازی قدرتهای بزرگ و اشغال سرزمین ملتهای ضعیفتر، نقض فاحش حقوق بشر، ترویج تعصبات قومی، مذهبی، نژادی، ناآرامی و آشوبهای داخلی وجود داشته باشد بزودی شاهد شکلگیری گروههایی خواهیم بود که راه حل فایق آمدن بر این مشکلات و رسیدن به اهداف و چه بسا آرمانهای بزرگ خویش را در توسل به خشونت جستجو میکنند .هرچند که خشونت در هر مقامی مردود است چرا که با به راه انداختن چرخهای معیوب و تمامنشدنی از خشونت لطمات و صدمات جدی بر پیکرهی جامعهی بینالمللی وارد خواهد ساخت.
ذکر این نکته ضروری مینماید که هرچند مطلوبترین و مؤثّرترین روش برخورد با هر پدیده شوم و مذمومی برطرف کردن بسترها و عوامل بوجود آورنده آن و در یک کلام مقابلهی پیشینی است، اما از یاد نباید برد که این رویکرد با توجه به پیچیدگیهای تروریسم هرگز نمیتواند بطور کامل با موفقیت روبرو شود؛ نتیجه آنکه حتی جوامع دموکراتیک نیز از خطر پیدایش موجودیتهای تروریستی در درون خود در امان نیستند کما اینکه تاریخ سرشار از نمونههای بروز خشونت و درگیری در جوامع دموکراتیک است. در عین حال باید توجه نمود که ایجاد سازوکارهای مقتضی برای رفع تعارضات سیاسی، ترویج روحیه تساهل و مدارا در جوامع، برقراری دموکراسی، پیوستن و متعهد شدن دولت به کنوانسیونهای کنترل تسلیحات و تجارت اسلحه، رعایت حقوق بشر و ... که راه حلهای پایدار و با ثبات مبارزه با تروریسم به شمار میروند در طولانی مدت جوابگو خواهد بود فلذا در این چارچوب نباید از توجه به مقابله و مبارزه عملیاتی (اما به عنوان آخرین حلقه این زنجیره و با تاکید بر رعایت موازین حقوق بشر) غافل ماند.
بنابراین در چارچوب مقابله عملیاتی، راهکارهایی نظیر خنثیسازی اقدامات، فشار افکار عمومی، تبلیغات، آگاهسازی افراد، استفاده از رسانه، توجه به مباحث جرم شناسی و بزهدیده شناسی، درک روانشناختی و توجه به علل قدرت یافتن و افول گروههای تروریستی و زمینهسازی برای فروپاشی درونی گروههای تروریستی، جلوگیری از تأمین مالی و مسدود نمودن طرق جذب نیرو و سربازگیری، نظارت جدی بر تجارت تسلیحات(بویژه تسلیحات سبک و کوچک)، کنترل مرزها، اسناد مسافرتی و جابجایی جنگجویان خارجی و ... مطلوب مینماید.