رجوی به هیچکدام از اسراء اعتماد ندارد

* آقای بهروز نظریان ،مجاهدین در تبلیغاتشان اعلام می کنند که بین خودشان با اسرایی که در تشکیلات آنها هستند فرقی نمی گذراند ،اما نسبت به اسراء یک حالت بی اعتمادی و در حاشیه نگاه داشتن آنها را همیشه داشتند .این وضعیت از نظر شما چگونه بود ؟

 

Nazaryan

 

_ « آر دی » کلمه ای بود که به رزمنده اردوگاهی عراقی می گفتند که اینها سال 60 پیوستند و « آر پی » یعنی رزمنده پیوسته آنهایی بودند که اسیرهای خود منافقین بودند و به اصطلاح در عملیات های خود منافقین دستگیر شده بودند و آنهایی که در اردوگاه عراقی بودند می گفتند « آر دی » . یعنی رزمنده اردوگاهی و رزمنده پیوسته .

از همان بدو ورود که ما وارد شدیم ، این موضوع کاملاً واضح بود. اینها را بعداً ما فهمیدیم که برای ما بپا می گذاشتند از همان روزهای اول ، چون ما خبر نداشتیم ، ولی واقعیت این است که اینها خودشان خبر داشتند که کلاه سر نفر گذاشتند و این نفر نمی خواهد بماند، او مجبور شده و از ترسش نمی رود ، به دلیل فضایی که من درست کردم نمی رود ایران ، پس ممکن است هر لحظه فرار کند .

ما که رزمنده آر پی بودیم که خبر نداشتیم این آش را اینها برای ما پخته اند ، واقعاً فکر می کردیم که رژیم می کشد ، می سوزاند ، داغان می کند ، پس نمی شود رفت ایران و واقعاً هم رفته بودیم از دل و جان بمانیم .

اینها برای ما بپا می گذاشتند ، مثلاً من یادم هست ما را برده بودند میدان تیر ، روزهای اول اصلاً کلاش را دست مان نمی دادند ، بعد یواش یواش سلاح ها را به ما دادند ، بعد کم کم وارد مناسبات شدیم .

بعد یک حالتی در درون ما بود و بعد از این که پروسه ای را گذراندیم ، بحث بی اعتمادی را مطرح کردیم ، مثلاً کلاً اینهایی که از اردوگاه های مجاهدین آمده بودند ، یعنی آر پی و بعدها هم که آنها آمدند یعنی آر دی ها ، اینها همیشه تا همین سال 83 که من جدا شدم ، مسئله روی میز داشتند که چرا به ما اعتماد ندارید ، همین بچه های اردوگاه همیشه می گفتند که به ما اعتماد ندارید .

حرف آخر را خود مسعود رجوی در نشست های طعمه گفت ، آنهایی که بودند دیدند ، حرف آخر را آنجا زد ، گفت اردوگاهی یعنی بی ناموس ، یعنی لمپن ، یعنی بالای اش می شود سرهنگ ارتش و پایین اش می شود سرباز در گاراژی که به لاستیک جیپ هم فحش می دهد ، خلاصه شروع کرد به یک بد دهنی و فحاشی و اینها .

این را رجوی در رابطه با علی باقرزاده که معروف به غلام رضا شکری است و این فرد سوژه بود ، می گفت که اردوگاهی لمپن نمی دانم فلان فلان شده و به فحش می کشید .

می خواهم بگویم که بحث از همان روز اول بود ، مثلاً می گفتند امروز می خواهیم برویم فلان جا ،اردوگاهی ها را جدا می کردند. یعنی یک اردوگاهی در کنار یک رزمنده اصلی ، همیشه این مارک تا قیامت روی پیشانی اش بود .

من یادم هست در نشست ها اردوگاهی ها بلند می شدند و به رجوی می گفتند ما پیش خودمان همیشه احساس می کنیم که اگر ما برویم و بزرگترین عملیات و قیمتی ترین عملیات را در تهران انجام دهیم و آنجا انتحاری هم بکنیم و کشته هم که بشویم ، سازمان وقتی جمع بندی می کند ، می گوید که واقعاً چه بچه خوبی بود ، چه عملیات قشنگی کرد ، ولی اردوگاهی بود .

می گفتند یعنی حتی ما اگر این کار را هم بکنیم ، آخرش شما این اردوگاهی را می گویید ، اردوگاهی یک لکه ننگی است بر پیشانی ما که نمی دانیم کی پاک می شود ، بعد رجوی هم آنجا توجیه می کرد که از روز اول صفر صفر بوده و دیگر ما با شما حرفی نداریم و اصلاً بحثی به نام اردوگاهی نداریم .

خلاصه این اردوگاهی و رزمنده همیشه می زد توی ذوق ، در هر پروژه خوانی ، در هر سر فصلی ، این در گزارش مسئولین هم می زد بیرون ، مثلاً طرف MO بود ، نمی دانم FA بود می آمد و پروژه اش را در نشست عمومی می خواند و می گفت وقتی دیدم که این برخورد را می کنند با خودم گفتم نفر ضعیفی که نیستم ، اردوگاهی هم که نبودم که این حرف را روی من دارند ، پس چرا به من شک می کنند ؟!!

دم خروس شان اینطوری بیرون می زد .یعنی اینها در نشست ها همیشه این را می گفتند ، بعد این کلمه که می زد بیرون یک مرتبه پچ پچ در این جماعتی که نشسته بودند شروع می شد .

طرف خطاب به سازمان می گفت من که اردوگاهی نبودم ، من که انتخاب آگاهانه داشتم ، ببینید این جمله خیلی مهم است ، من که انتخاب آگاهانه داشتم ، من که زندان را تحمل کردم ، من که در خارج آن زندگی زیبا را گذاشتم زیر پا و آمدم اینجا ، در جبر اردوگاه که مبارزه را انتخاب نکردم .

در جبر اردوگاه مبارزه را انتخاب نکردم یعنی چه ؟ خب یعنی این که این نفر را به زور آورده ای و این انگیزه مبارزه ندارد ، اینها مرتب این مطلب را در تمام گزارش هایشان ، در دیالوگ هایشان ، در همه صحبت هایشان می زد بیرون و خیلی واضح بود .

* این نگاه دوگانه در رده بندی ها هم وجود داشت؟

_ بله ، اصلاً شما هیچ اردوگاهی نمی توانید در تاریخچه سازمان در این هفده سال پیدا کنید که فرمانده شده باشد. شما بروید بپرسید یا هر چه قدر افرادی که آمدند یا کسانی که به هر حال در آن مناسبات یک هفته ، یک ماه ، یک سال بودند ،بپرسید ،می دانند که سنگین ترین بار ، کار ، عملیات ، هر چیزی را که شما حساب کنید روی لایه اسراء سوار است .

یعنی به طور واقعی بدبخت ترین لایه در سازمان لایه ام جدید است که بدنه اصلی ام جدید را همین اردوگاهی ها و یا آر دی و آر پی هستند .

چرا ؟ چون هر چه بدبختی هست روی اینها سوار است ، از زیر هم می خورند ، از بالا هم می خورند ، این وسط یک حالت پرس شده هستند.شما نمی توانید یک نفر اردوگاهی را برای نمونه در این پروسه هفده سال پیدا کنید که فرمانده واحد حتی چهار نفره عملیاتی شده باشد .

در حالی که بیشترین بار عملیات ، بیشترین بار راهگشایی ، بیشترین بار پاکسازی میادین مین ، بیشترین و خطرناک ترین مأموریت ها و واقعاً هر چیزی که شما فکر کنید تماماً روی این لایه سوار است .

من با خودم مرور می کردم ، چه کسانی بودند که واقعاً رفتند تهران عملیات کردند ، رفتند و خیلی هایشان هم برگشتند و همین الان هم در قرارگاه هستند ، چه کسانی بودند ، همه از همین لایه بودند ، علی العموم این لایه .

* مسئولین سازمان سال ها هست که دیگر نتوانستند یک عمل درست و حسابی انجام بدهند ، شعار و ادعا زیاد دارند ولی در عمل هیچ وقت هیچ کاری نتوانستند بکنند ، به خاطر همین بارها را روی دوش اینها قرار می دهند .

_ این البته به نظر من یک علت پایه ای هم دارد . من فکر می کنم این یک ریل منطقی است ، که آن فرمانده ها نتوانند عملیات کنند ، من می گویم کسی که از مرز رد می شود و می آید داخل و می خواهد عملیات بکند در تهران یا شیراز یا تبریز یا هر جا ، گذشته از هر حرفی که ما بخواهیم الان راجع به آن بزنیم ، باید یک واقعیتی را قبول کنیم که این آدم باید به یکسری چیزها معتقد باشد.

یعنی با اعتقاد باید نفر بیاید ،یکبار به ما گفتند که می خواستند ما را بفرستند عملیات ، می گفتند در قرارگاه اشرف باید از لحظه کشیدن نارنجک عبور کنید ، آره من واقعاً در اشرف باید از لحظه کشیدن نارنجک در تهران ، در ذهنم یک بار عبور کنم ، و گرنه زنده دستگیر می شوم .

منی که باید به طور واقعی ، نه حقه بازی در خلوت خودم از لحظه کشیدن نارنجک عبور کنم ،مستلزم این است که من واقعاً باید به یک چیزی معتقد باشم ، خب کدام لایه است که واقعاً معتقد است ، اگر لایه ای هم هست و معتقد است همین لایه های پایین است.

لایه بالایی که MO است خودش در جریان است ، امامزاده ای که اسمش رجوی است ، می گویند امامزاده ای که خودمان ساختیم که می دانیم که معجزه اش کمر کسی را نمی شکند ، خب این خیلی واضح است ، مثلاً کدام MO هست که نداند رجوی کیست .

به اسراء هرگز امتیاز نمی دادند ، به آنها رده نمی دادند و به قول خودشان در کنایه و لفافه یک جوری می گفتند که نهایتاً نمی شود روی اینها هیچ وقت پا سفت کرد ، یعنی من حتی یادم هست که بعضاً این اسرا در نشست ها بلند می شدند به مسعود رجوی می گفتند ، واقعاً ما باید چه کار بکنیم و چه روزی می رسد که دیگر شما بگویید با ما تمام .

بعد رجوی می گفت که والا ما از روز اول با شما تمام بودیم ، شما خودتان این ذهنیت را دارید ، ولی باز سر یک سر فصلی که می شد این موضوع بیرون می زد و دوباره شروع می کرد به اسراء بد و بیراه گفتن.

 


دی 1402
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
5
6
7
8
9
10
11
12
14
15
16
17
18
19
21
22
23
28
29