دستاویزی به نام مبارزه با تروریسم تکفیری

880x495 343545

فروپاشی شوروی و به تبع آن پایان جنگ سرد در دهه 1990 میلادی بسیاری از معادلات نظام بین المللی را بهم ریخت و نظام جدیدی را جایگزین نمود که بوش پدر از آن به‌عنوان نظم نوین جهانی یاد نمود. این نظم نوین که به تعبیری به‌عنوان ایجاد دنیای تک قطبی از آن یاد می شود عرصه ترکتازی ایالات متحده آمریکا به‌عنوان یگانه ابرقدرت سیاسی، اقتصادی و نظامی جهان گردید. اما یک رویداد مهم در آغاز هزاره سوم سبب گردید زمینه های دست اندازی و حتی در مواردی مشروعیت بخشی به تهاجمات این کشور به نقاط مختلف جهان بیش از پیش فراهم گردد. حادثه تروریستی یازدهم سپتامبر که در حقوق و روابط بین الملل یک نقطه عزیمت و یک رویداد تاثیرگذار شناخته می شود و ملتهای خاورمیانه همچنان متاثر از مصایب آن هستند.

تردیدی نیست که در دنیای امروز، تروریسم تهدیدی جدی علیه صلح و امنیت بین المللی است و حوادث رقت انگیز و کشتار بیرحمانه انسانها به‌ویژه در دو دهه اخیر، جامعه جهانی را به لزوم تدوین یک دستورالعمل منسجم و فراملی در اجماع بر ریشه کنی آن فرا می خواند. اما از یک منظر دیگر ادعای مبارزه با تروریسم دستاویز مناسبی برای دولت آمریکا و همپیمانان آن ایجاد نمود تا تحت دکترین جنگ با ترور حضور نظامی خود را در مناطق استراتژیک جهان تثبیت کنند. در سالهای اخیر و با ظهور یک گروه تروریستی تکفیری تحت عنوان داعش که واژگان در توصیف شقاوت و سبعیت آن عاجز می مانند زمینه و مشروعیت حضور پررنگ تر این دولتها در منطقه خاورمیانه بیش از پیش فراهم گردید.

اینکه به لحاظ پارامترهای جامعه شناختی، روانشناسی اجتماعی و فردی و اصولا مولفه های تحلیل پیشگیرانه، چرا چنین گروههای در این نقطه از جهان تا این حد قابلیت رشد و گسترش می یابند منصرف از بحث است اما تحلیل روابط بین الملل و بررسی رویدادهای تاریخی بخوبی موید این گزاره است که برخلاف آنچه غرب ادعا می کند تروریسم تکفیری یا آنچه خشونت مبتنی بر بنیادگرایی اسلامی در خاورمیانه و جهان نامیده می شود با حمایت غرب و متحدین منطقه ای آن امکان رشد و تداوم حیات یافت.

گرچه آنچه تروریسم تکفیری نامیده می شود پدیده نوینی نیست و از صدر اسلام تاکنون بعضا شاهد برخی تندرویها از سوی برخی گروههای مسلمان بودیم (و البته به گواه تاریخ، خشونت و هراس افکنی با انگیزه های مذهبی منحصر به دین یا آیین خاصی نبوده است) اما در دوران معاصر و به‌ویژه در نیمه دوم قرن نوزدهم، این نوع از تروریسم ابعاد و مختصات جدیدی یافت. آنگاه که در نتیجه رقابت های دو ابرقدرت هسته ای در خلال جنگ سرد، کشورهای دنیا غالبا در دو بلوک غرب و شرق تقسیم شدند. اشغال شوروی توسط افغانستان و تلاش آمریکا برای تبدیل افغانستان به باتلاقی برای شوروی با هدف جلوگیری از تسلط شوروی بر خاورمیانه و دسترسی به آبهای خلیج فارس، ایده حمایت غرب از باصطلاح مجاهدین مسلمان را جذابتر نمود. دلیل آن مشخص بود؛ این گروههای افراطی که ذاتا تصلب فکری و فقدان اغماض و تسامح از ویژگیهای اصلی آن است کمترین سمپاتی و اشتراکات را با تفکر کمونیستی که در ذات خود غیرمذهبی و یا ضدمذهبی است دارد.

در این چارچوب چنانکه هیلاری کلینتون و برخی استراتژیست های آمریکایی برآن اقرار نموده اند آمریکا در همنوایی کامل با پاکستان و عربستان اقدام به تاسیس مدارس دینی در وزیرستان پاکستان با هدف تربیت رادیکالیست های مذهبی برای مقابله با ارتش سرخ را آغاز نمود. مروری بر اسناد و مدارک موجود گواه چگونگی مواجهه غرب با این جنگجویان افراطی است. آنگاه که برژینسکی –مشاور وقت امنیت ملی ریگان- در قامت یک واعظ سلفی خطابه غرایی پیروزی حق بر باطل و وعده بهشت را به جنگجویان الهی! بشارت می دهد.

اما این رویکرد غرب در بهره گیری از این تروریستهای تکفیری در خلال این سالها نیز همچنان تداوم داشته است؛ اهداف و انگیزه های غرب بویژه از منظر ژئوپولیتیکی خود بحث مفصلی می طلبد. اما مروری بر رخدادهای سالیان اخیر بخوبی نشان می دهد غرب از این فرصت تا چه حد در دستیابی به اهداف منطقه ای و فرامنطقه ای خود بهره برده است. اجمالا اهداف و مزایای تشکیل این گروههای ضدبشری مورد اشاره قرار می گیرد؛

- وجود این گروهها، جمود فکری و ساختار متصلب آنها فرصت مغتنمی برای ارائه تصویری مخدوش از اسلام (و مسلمانان) به‌عنوان آیینی خشن، ناسازگار با تمدن و مدرنیته، فاقد تالرانس و تساهل و تسامح نسبت به دیگر ادیان و مذاهب بود. بررسی این رویکرد در راستای دکترین و آثار آکادمیسین های آمریکایی بویژه هانتینگنون (ایده پرداز تئوری برخورد تمدن ها) و تلاش رسانه ای هدفمند و منسجم جریان قدرت برای تقویت آن نتایج جالبی بدست می دهد. به لطف وجود این گروهها و تلاش رسانه ای، شعار الله اکبر اقدامی هراس افکن در سطح جوامع غربی و حتی اسلامی بوده و برخورد مسلحانه را مشروع می نماید.

- درگیر کردن قدرتهای اسلامی منطقه با گروههای تروریستی و با یکدیگر و تحلیل انرژی، اتلاف منابع، نیروی انسانی و فرصتهای چشمگیر شکوفایی با هدف تقویت موضع اسراییل و تامین اهداف نظامی و غیرنظامی خود در منطقه، بی ثبات سازی دول قدرتمند اسلامی و ایجاد دشمنی میان این دولتها و در نتیجه جلوگیری از شکل گیری هرگونه اتحاد منطقه ای موثر که با لحاظ مولفه ژئوپولیتیکی می توانست واجد اثرات خیره کننده ای برای مردم و دولتهای منطقه باشد.

- دستیابی به بهانه های معقول و مشروعیت زا برای حضور در منطقه و دخالت در امور ذاتا داخلی دولتهای منطقه تحت عنوان مبارزه با خشونت و تروریسم تکفیری.

- بهره مندی از مزایای اقتصادی فراوان در نتیجه القای ایران هراسی و اسلام هراسی و مجاب نمودن دولتهای همپیمان عربی برای سفارشات کلان تسلیحاتی میلیارد دلاری، باجگیری از این دولتها و کسب عایدی سرشار از وابسته نمودن هرچه بیشتر این دولتها به خود.       

جالب آنکه غرب و ارتجاع منطقه ای خود را صف مقدم و آوانگارد مبارزه با تروریسم تکفیری می شناسد در شرایطی که به‌دلایل متعدد وجود این گروهها به‌معنای واقعی کلمه نعمتی است برای غرب در تامین منافع خود. کافیست در اثبات ادعای غرب در مبارزه با تروریسم به مداخلات نظامی این کشور در افغانستان و عراق بنگریم تا بر ما ثابت شود که این مداخلات نه تنها رشد تروریسم را متوقف نساخت بلکه طالبانیسم وحشت زای آن روزگار با تفکر داعشی کاملا تحت تاثیر قرار گرفت؛ گروهی که حتی طالبان از شناسایی و تایید اقدامات وحشیانه آن امتناع ورزید و دورنمای زندگی در افغانستان را تیره و تار ساخته است.   

                


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31