بازتاب شکلگیری گروههای دهشتافکن تروریستی، در اسناد رسمی آرشیوهای بریتانیایی را باید به دو مرحله قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تقسیم کرد.
در سالهای قبل از انقلاب، بهدلیل روابط حسنه و راهبردی که بین حکومتهای تهران و لندن وجود داشت، درخصوص وجود گروههای مختلف تروریستی در ایران، با گرایشهای مختلف، حساسیت و مخالفت جدی وجود داشت و آنان «آدمکشان تروریست مسلح» مخالف حکومت قانونی ایران خطاب میشدند. این در حالی بود که پس از پیروزی انقلاب، در گزارشهای رسمی غربی، بهخصوص آمریکایی و بریتانیایی، از همین گروههای مسلح تروریست قبلی و دیگر گروههای تروریست جدیدالتأسیس بهبدی یاد نمیشد و آنها را «نیروهای اپوزیسیون آزادیخواه ضدرژیم اسلامی ایران» نام مینهادند.
این امر هم شامل گروههای مسلح معاند در کردستان، خوزستان و ترکمنصحرا تا گروههای موسوم به سازمان چریکهای فدایی خلق یا سازمان مجاهدین خلق میشد و بعداً به گروههای شبهنظامی مسلح وابسته به شاپور بختیار و غلامعلی اویسی مستقر در عراق نیز میشد. علاوهبراین گروهها، حتی در جریان اشغال و گروگانگیری ششروزه خونین سفارت ایران در لندن در آخر آوریل و اوایل مه1980، توسط مزدوران تجزیهطلب حزب بعث عراق نیز، کمتر نشانی از تروریستخواندن گروگانگیران آدمکش و حامیان آشکار و نهان آنها، توسط مقامات رسمی بریتانیایی بهچشم میخورد.
این روند درپیشگرفتن استاندارد دوگانه توسط لندن تا جایی پیش رفت که در جریان حملات تروریستی هفتم تیر و هشتم شهریور 1360، دولت بریتانیا و شخص مارگارت تاچر نخستوزیر وقت محافظهکار آن کشور، نهتنها از محکومکردن این انفجارهای مرگبار تروریستی و مسببان آنها طفره رفتند، بلکه پس از مباحثات زیاد درونحکومتی، تصمیم گرفتند که برخلاف معمول دیپلماتیک، حفظ ظاهر پروتکلی نیز نکرده و کشتهشدن مقامات ارشد ایرانی را نیز محکوم نکرده و به مقامات ایرانی تسلیت نگویند. مشابه این سیاست را میتوان در برنامههای خبری و تحلیلی رسانههای بریتانیایی، بهخصوص شبکه خبری بیبیسی و بهویژه سرویس جهانی و بخش فارسی آن یافت.
برخورد دولتهای غربی، بهخصوص آمریکا و بریتانیا با جریانات تروریستی در ایران یا علیه ایران را باید به سه گونه مشخص کرد. گونۀ نخست دفاع آشکار و پنهان از برخی از این گروهها، از قبیل جریانهای سلطنتطلب یا سکولار ظاهراً ملیگرا بودند که از پشتیبانی قوی و عمدتاً آشکار و صریح مقامات واشنگتن و لندن برخوردار بودند.
گروه دوم گروههایی مانند سازمان موسوم به مجاهدین خلق بودند که اگرچه ظاهراً تحت حمایت رسمی مقامات غربی نبودند، ولی در عمل از همۀ امکانات بالقوه و بالفعل برای گسترش و تعمیق فعالیت خود در اغلب مناطق اروپا و آمریکا برخوردار بوده و حتی در موارد متعدد از کمکهای مالی، تدارکاتی و حمایتی در پوشش مؤسسات خیریه نیز برخوردار بودند. این کمکها هم توسط نهادهای غربی و هم از طریق دولتهای عربی و اسرائیل تأمین و از کانالهای غربی ارائه میشد.
نوع سوم کمکها نیز تأسیس یا حمایت از تأسیس و گسترش فعالیت نهادهای ظاهراً غیرایرانی پوششی بودند که بهعنوان مؤسسات غیرایرانی لابی سیاسی و در عمل نظامی علیه ایران را برعهده داشتند. تلاش این گروههای ضدایرانی در مراحل مختلف آغاز انقلاب، دوران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و پس از آن، در اشکال مختلف ادامه داشته و دارد، ولی بنمایه همه این تلاشها نهایتاً، تضعیف ایران و منافع ملی ایران و سرنگونی نظام جمهوری اسلامی بوده و هست.
چنانکه از اسناد رسمی غربی، بهخصوص اسناد بریتانیایی بر میآید، بازیکردن با کارت اقلیتهای قومی و دینی، سازمانهای تجزیهطلب و گروههای تروریست، همواره در دستور کار کشورهای رودرروی منافع ملی ایران قرار داشته است. این اقدامات در دوران جنگ تحمیلی هشتساله عراق علیه ایران وجود داشت و پس از یک دوره فراز و نشیب، در سالهای پس از حوادث 11سپتامبر2001 نیز مجدداً وارد مرحلۀ جدیدی شد. این سیاست تا جایی پیش رفت که با وجود مخالفتهای بسیار، بهخصوص از سوی خانوادههای قربانیان نظامی آمریکایی اقدامات تروریستی سازمان مجاهدین خلق در دهه 1970 میلادی(1350 شمسی)، دولتهای بریتانیا و آمریکا با درپیشگرفتن سیاست استاندارد دوگانه، این گروه تروریستی و ضدمردمی را از فهرست سازمانهای تروریستی خارج کردند.
چنانکه مسئولان اروپایی و آمریکایی در پاسخ به این اقدام غیرانسانی عنوان کردند، فلسفه این اقدام، نیاز به داشتن یک گروه وابستۀ مسلح مصمم علیه ایران برای اعمال فشار به تهران در جهت منویات غرب بود. در این مسیر، کمتر توجهی به بیاعتباری و نداشتنِ مشروعیت و محبوبیت این گروه، سازمانهای وابسته و رهبران آن در بین مردم ایران و حتی دیگر گروههای اپوزیسیون میشد.
سازمانهای تروریستی، بهخصوص مجاهدین خلق، مدتها است که تحت حمایت کشورهای غربی، بهخصوص لابی درونحکومتی آنها قرار دارند. گاهی این حمایتها مستقیم و آشکار در پوشش کمک به فعالیتهای آزادیخواهانه یا بشردوستانه اعطا شده، گاهی در پوشش اعمال معافیت مالیاتی به فعالیتهای تجاری این سازمان بهعنوان مؤسسات خیریه صورت گرفته و گاهی نیز بهنام کمک به مؤسسات پوششی ظاهراً اروپایی و آمریکایی و در ظاهر بیارتباط با ایران اعطا شده است.
شماری از کشورهای عربی از آغاز انقلاب، خواهان براندازی انقلاب و جمهوری اسلامی بوده و هستند. دراینمیان، سرآمد این قبیل اقدامات را باید پادشاهی سعودی، رژیم بعث عراق، امارات متحده عربی، بحرین و اردن دانست. این کشورها از طریق کمک به گروههای جداییطلب و معاند در آغاز انقلاب کار خود را علیه ایران آغاز کردند. سپس نوبت به تشجیع و تحریک حکومت بعثی عراق در حمله به ایران رسید. این همراهی بهحدی آشکار بود که در آغاز جنگ، ارتش صدام صریحاً خواستههای خود برای رفع اشغال ایران و پایان جنگ را شامل جدایی خوزستان و ازدستدادن و واگذاری جزایر سهگانه تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی در خلیج فارس توسط ایران اعلام کرد. دولت سعودی در این راه در آغاز جنگ بیش از 50 میلیارد دلار مستقیماً به صدام حسین پرداخت کرد.
در مرحلۀ بعد مسئلۀ حمایت مادی، تسلیحاتی و تدارکاتی از سازمان مجاهدین فرا رسید. بسیاری تصور میکنند که حمایت قدرتهای عربی و حکومت بعثی عراق از گروه رجوی منحصر به کمک مادی بود. ولی بر اساس اسناد تازهآزادشده، اکنون آشکار شده که مجاهدین خلق نقش مهمی در کمک بینالمللی به صدام حسین و شکستن تحریمهای جهانی علیه او را داشتند و ازسویدیگر در یک دورۀ طولانی هم نفت مجانی از عراق میگرفتند و هم فروشنده نفت تحریمشده عراق با عنوان شرکتهای صوری و پوششی غربی در بازارهای جهانی بودند.
این البته سوای کمکهای دیگر کشورهای غربی و عربی به مجاهدین خلق بود که تاکنون نیز ادامه دارد. ازسویدیگر، موضوع کمک مستقیم مجاهدین خلق به سرکوب قیام شیعیان عراقی در جنوب و کردهای عراقی در شمال آن کشور بحثی ناگفته و بسیار مهم است که در حوصله این مختصر نمیگنجد.
تنها نکتۀ باقیمانده این است که بر اساس اسناد اخیراً آزادشدۀ بریتانیایی، ارتباط مستقیم رجوی با حکومت بعثی عراق دستکم از دو سال قبل از عزیمت آنان به عراق آغاز شده بود و داستان اضطرار و اجبار آنان برای عزیمت به عراق بهصورتی ناخواسته افسانهای بیش نیست.
دکتر مجید تفرشی، بنیاد هابیلیان