اصلىترين حق هر انسان كه پايه حقوق ديگر محسوب مىشود، حق حيات است. به وضوح پيداست كه حق حيات ازجمله حقوق عمومى بوده و بيشتر در برابر قدرت دولتها مورد استناد قرار مىگيرد
|
ب ـ اصل خداجو بودن انسان
انسان اصالتاً خدا را مىطلبد؛، زيرا او را با چشم دل، نه با چشم صورت مىبيند. اين خداخواهى ناآگاهانه نيست؛ همان گونه كه جبرى نيز نمىباشد. نبايد چنين پنداشت كه انسان گمشدهاى ناآشنا دارد و در پى آن است، بلكه خدايى را مىطلبد كه بدو آشنايى دارد و شيفتهاش است. و از طرف ديگر خداوند هم به بندهاش توجه دارد و او را مورد رحمتخويش قرار مىدهد. على(ع) به اين ارتباط دوسويه انسان و خدا اشاره مىكند و مىگويد: «خدايا! تو به دوستانت از همه بىپژمانترى، و براى آنان كه به تو توكل كنند، از هر كسى كاردانتر؛ بر نهانىهاشان بينايى و به درونهايشان آگاه و بر مقدار بينش آنان دانا. رازهاشان نزد تو آشكار است و دلهاشان در حسرت ديدار تو داغدار. اگر غربتشان به وحشتدراندازد، ياد تو آنان را آرام سازد.»14
ذِعْلِب يمانى از حضرت پرسيد: «آيا پروردگار خود را مىبينى؟» در جواب فرمود: «آيا چيزى را كه نبينم، مىپرستم؟» گفت: «چگونه او را مىبينى؟» فرمود: «ديدهها او را آشكارا نتواند ديد؛ امادلهاى با ايمان بدو خواهد رسيد. به همه چيز نزديك است نه بدان پيوسته، و از آنها دور است نه جدا و گسسته.»15
در قسمتى از همين كلام مىفرمايد: «تَعنُو الوجوه لعظمته و تَجِبُ القلوبُ من مَخافَتِه: سرها برابر بزرگى او فرو افتاده وخوار است و دلها از بيم او بىقرار است.»16 اين اشتياق دل به سوى خدا در بيان ديگرى از آن حضرت بيان شده است: «و تَوَلَّهتِ القلوبُ اليه لِتَجرى فى كيفيه صفاته: دلها خود را در راه شناخت صفات او سرگشته و شيدا گرداند.»17بدين ترتيب انسان در ديدگاه على(ع) موجودى بىهدف و سرگردان و حيران نيست، بلكه شيفته و شيداى رسيدنبه خداست.
بدين لحاظ، هر گونه ترتيب و تنظيم حقوقى براى بشر بايد با اين روح خداجويى وى سازگارى كامل داشته باشد. آن دسته از تعاليم حقوقى كه براى انسان استقلال وجودى فرض مىكنند يا اينكه او را به موجودى جز خدا وابسته مىدانند، از منبع حق سرچشمه نمىگيرند. البته كسانى كه اين منبع را نپذيرفتهاند، غالباً گرفتار خطاى تطبيقاند، وگرنه همه افراد مىدانندكه انسان موجودي وابسته است.
ج ـ اصل جاودانه بودن انسان
از ديگر منابع مهم حقوق بشر در اسلام اين است كه انسان هرگز به نابودى و نيستى منتهى نمىشود. اين مطلب هم از رهگذر كند و كاو عقلى دريافت مىگردد و هم از طريق دلايل نقلى. باز هم به سخنان على(ع) بازمىگرديم. حضرت در وصيت به امام حسن(ع) به همين اصل اشاره ميكند و ميفرمايد: «و اعلَم اَنَّكَ انما خُلِقْتَ لِلآخِرَه لا للدنيا، و لِلفَنا، لا لِلبقا و للموت لا للحياه و انك فى منزل قُلْعه و دار بُلغَه و طريقٍ الى الآخِره:18بدان تو براى آن جهان آفريده شدهاى نه براى اين جهان، و براى نيستى نه براى زندگى جاودان، و براى مردن نه زندهبودن، و بدان تو در منزلى هستى كه از آن رخت خواهى بست، و خانهاى كه بيش از روزى چند در آن نتوانى نشست و در راهى هستى كه پايانش آخرت است.»
در همين وصيتنامه، امام على(ع) به داستان كسانى اشاره مىكند كه پى به اين حقيقت بردند و آنان را چون مسافرانى توصيف مىكند كه در منزلى ناسازوار از آب و آبادانى به كنار مسكن گزيده، آهنگ جايى كنند كه پر نعمت و دلخواه و گوشهاى پر آب و گياه است. پس رنج راه را بر خود هموار كنند و بر جدايى از دوست و سختى سفر و ناگوارى خوراك دل نهند كه به خانه فراخ خود رسند و در منزل آسايش خويش بيارمند.19
البته آنان كه به اين حقيقت نرسند، فقط در تطبيق اشتباه مىكنند و فكر مىكنند دنيا جاى ماندن است؛ لذا على(ع) ازآنان تعبير به «مَن اغترَّ بها» كسانى كه به دنيا فريفته گرديدند،20 مىكند. بدين ترتيب على(ع) سفارش مىكند كه اصل آخرتگرايى حاكم بر دنيا شود و در وصيت به فرزندش مىفرمايد: «فاصلح مثواك و لاتبع آخرتك بدنياك:21در نيكو ساختنِ اقامتگاه خويش بكوش، و آخرتت را به دنيا مفروش.»
ترسيم حقوق بشر بايد به اين اصل ركين توجه شود و هر حقوقى براى بشر بايد در راستاى سعادت ابدى وى باشد. اكنونكه اصول و مبانى حقوق بشر را مرور كرديم، بايد به انواع حقوق اشاره كنيم. در ادامه اين نوشتار سه حق مهم را مورد بررسى قرار مىدهيم.
فصل دوم: مهمترين موارد حقوق بشر
1ـ حق حيات
اصلىترين حق هر انسان كه پايه حقوق ديگر محسوب مىشود، حق حيات است. به وضوح پيداست كه حق حيات ازجمله حقوق عمومى بوده و بيشتر در برابر قدرت دولتها مورد استناد قرار مىگيرد، هر چند در روابط خصوصى نيز قابلاجراست؛ يعنى هر كس بايد به حيات ديگران احترام بگذارد. على(ع) در بيانات خويش نه تنها به اين حق مهم اهميت مىدهد، بلكه در مكتب تربيتى خويش افراد را در جهت رعايت آن تربيت مىكند. علاوه بر اينها ايشان در ترسيم نظام حقوقى اسلام قواعد و احكام مبتنى بر آن را بيان كرده است. ايشان در زمامدارى خود بر رعايت آن تأكيد و هنگام قضاوت در به كار گرفتن آن نهايت دقت را مىنمايد. نكته ديگر اينكه على(ع) با ژرفنگرى هر چه تمامتر، آثار وضعى و اجتماعى عدم توجه حق حيات افراد را برمىشمارد.
اهميت اين حق به اندازهاى است كه خود مىفرمايد: «ورَثتُ عن رسول اللهِ كتابين: كتابالله و كتاب فى قراب سيفى: از پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم دو كتاب به ارث بردهام: كتاب خدا و كتابى در كنار شمشيرم.» پرسيدند: «اى اميرالمؤمنين، كتاب در كنار شمشيرت چيست؟» فرمود: «من قتل غير قاتله او ضرب غير ضاربه، فعليه لعنه الله:22هر كس غيرقاتل را بكشد يا غير ضاربش را بزند، لعنت خدا بر او باد.»
على(ع) با اين بيان كاربرد، شمشير را در جايى مجاز مىداند كه منجر به قتل بىگناهى نگردد و همين است كه اميرالمؤمنين(ع) در فرمان مشهور خويش به مالك اشتر (ره) مىفرمايد:«اياك و الدّماء و سفكها بغير حلها، فانه ليس شيىء ادعى لنقمه و لااعظم لتبعه و لا احرى بزوال نعمه و انقطاع مده منسفك الدماء بغير حقها:23بپرهيز از خونها، و ريختن آن به ناروا، كه چيزى چون ريختن خون به ناحق، آدمى را به كيفر نرساند، و گناه را بزرگ نگرداند و نعمت را نَبَرد، و رشته عمر را نَبُرد.»
همين طور كه حضرت على(ع) صرفاً به بيان حرمت نپرداخته است. بلكه آثار وضعى ـ اجتماعى آن را به مالكاشتر گوشزد كرده است، در ادامه همين سخن آن حضرت به كيفر روز قيامت اشاره كرده مىفرمايد: «و الله سبحانه مبتدىء بالحكم بينالعباد فيما تسافكوا من الدّماء يوم القيامه: خداوند سبحان روز رستاخيز نخستين داورى كه ميان بندگان كند، در خونهايى باشد كه از يكديگر ريختهاند.» اين بخش سخن امام(ع) حكايت از اهميت زياد داشتن حق حيات است؛ زيرا اولين مسأله رسيدگى در روز قيامتآن خواهد بود.
در ادامه ايشان به نكته بسيار مهمى اشاره مىكنند و آن اينكه حاكم براى تقويت نهاد حكومت خود دست به خونريزىنزند؛ مسألهاى كه تاريخ بشريت هميشه از آن رنج برده است و شايد به همين دليل نيز اعلاميه جهانى حقوق بشر، حقحيات را در اصول اوليه خود بيان كرده است. على(ع) مىفرمايد: «فلا تقوين سلطانك بسفك دم حرام فان ذلك مما يضعفه بل يزيله و ينقله:24حكومت خود را با ريختن خونى به حرام نيرومند مكن كه خون به حرام ريختن، قدرت را به ناتوانى و سستى كشاند، بلكه دولت را از صاحب آن به ديگرى بگرداند.»
بعد از آن حضرت به فرماندار خويش گوشزد مىكند كه: «در تخلف از اين حكم خدا هيچ عذرى پذيرفته نيست، و لا عذرلك عندالله و لاعندى فى قتل العمد لان فيه القود:25 كشتن به ناحق تو را نزد من و خدا عذرى به كار نيايد؛ چه، در آن قصاص بايد.»
در نهايت و با رعايت تمامي جوانب احتياط، ممكن است حاكم خطا كند. در اين حالت نيز نبايد مسئوليت دولت را در جبران خسارت به فراموشى سپرد و نخوت دولت و بلندمرتبه بودن آن نبايد موجب شود كه به اولياي مقتول توجه نكرد. اين است كه مىفرمايد:
«و ان ابتليت بخطأ و افرط عليك سوطك او سيفك او يدك بعقوبه، فان فى الوكزه فما فوقها مقتله فلا تطمعن بك نخوه سلطانك عن تؤدى الى اولياء المقتول حقهم:26اگر دچار خطا گشتى و تازيانه يا شمشير يا دستت از فرمان برون شد و به ناخواه كسى را كشتى، چه در مشت زدن و بالاتر، بيم كشتن است. مبادا نخوت دولت تو را وادارد كه خود را برتر دانى و خونبهاى كشته را به خاندانش نرسانى!»
على(ع) در حوزه نظام حقوقى اسلام جهت رعايت حق حيات قواعد متعددى را بيان فرموده و يا در قضاوتهاىخويش به كار بسته است؛ از جمله اين قواعد و احكام مىتوان به موارد زير اشاره كرد:
ـ لزوم قصاص مولايى كه عبد خود را امر به كشتن ديگرى كرده است.27 در مورد معاونت در قتل و در صورتى كه معاون شخصى را نگه دارد و ديگرى او را بكشد، حكم به قصاص مىباشد و حبس ابد معاون داد.28
ـ مجنونى كه مرتكب قتل شده بود، قتل وى را خطايى اعلان كرد.29 حكم قصاص را ميان پيروان ساير اديان نافذ دانست.30
ـ ديه كسى را كه در ازدحام جمعيت در روز جمعه كشته شده بود، به عهده بيتالمال قرار داد.31
ـ مسئوليت قتل ناشى از خطاى قضات را به عهده بيتالمال دانست.32
ـ همچنين مسؤوليت ديه كسى كه در صحرا كشته شده يافت شود، به عهده بيتالمال قرار داد خواهد بود33 و مانند اينگونه احكام و قضاوتها كه همه حكايت از آن دارد كه قواعد حقوقى بر اساس احترام به حق حيات تنظيم شده است.
على(ع) امامت خويش را به همراه احترام به حيات بشر شروع مىكند و در اجراى آن نهايتتلاش را مينمايد و سرانجام در آخرين وصيتهاى خويش نيز به رعايت همه جانبه احتياط در دماء اشاره كرده، مىفرمايد: «پسران عبدالمطلب، نبينم در خون مسلمانان فرورفتهايد و گوييد اميرمؤمنان را كشتهاند. بدانيد جز كشندة من نبايد كسىبه خون من كشته شود.»34
2ـ حق آزادى
پيرامون تعريف و ماهيت آزادى اختلاف بسيار است؛ اما در يك بيان اجمالى مىتوان گفت آزادى در تعبير حقوقى آن عبارت از نوعى استقلال و خود سامانى در زمينههاى مختلف زندگى است كه از لحاظ رشد شخصيت انسان ضرورى بوده و در چهارچوب مقررات و ممنوعيتهاى الهى و عقلايى است. البته بايد توجه داشت كه صرف بيان آزادى كافى نيست، بلكه ساختن فرهنگ و جامعهاى كه بتوان از آن استفاده كرد، بسيار با اهميتتر است و اين همان چيزى است كه در زندگى على(ع) بسيار نمودار و آشكار است؛ يعنى آن حضرت فقط به بيان آزادى نپرداخت، بلكه با گفتار و كردار خويش به فرهنگسازى و ايجاد زير ساختهاى اجتماعى جهتاستفاده از آزادى اقدام كرد؛ به طورى كه مردم را به داشتن روحيه شهامت و حاكمان را به آراسته بودن به سعه صدر تشويقكرد و در عمل نيز خود اسوه و الگوى كاملى ارائه داد. علاوه بر اينها در كنار اعمال آزادى، به ارشاد، تبيين حقايق و جلوگيرى از سوءاستفاده از آن پرداخت. در اينجا به طور اجمال به زمينهسازى فضاى آزاد اشاره مىكنيم و سپس به مواردى از توجهات خاص حضرت به آزادى خواهيم پرداخت.
ادامه دارد
پينوشتها:
14. نهجالبلاغه، خطبه 227، ص 261. 15. همان، خ 180، ص 187.
16. همان. 17. همان، خ 91، ص 75.
18. همان، نامه 31، ص 303. 19. پيشين، ص 200.
20. همان. 21. پيشين، ص 296.
22. وسائلالشيعه، ج 19، ص 12. 23. نهجالبلاغه، ص 339.
24. همان. 25. همان. 26. همان.
27. وسائلالشيعه، ج 19، ص 33. 28. همان، ص 35.
29. همان، ص 53. 30. همان، ص 81.
31. همان، ص 109. 32. همان، ص 111.
33. همان، ص 112.
34. يا بنى عبدالمطلب لا الفينكم تخوضون دماء المسلمين خرضاً تقولون قتل اميرالمؤمنين، الا لا تقتلن بى الاّ قاتلى. نهجالبلاغه، ص 321.
حقوق بشراز ديدگاه امام على علیه السلام(1)