علیرضا دستباز، جانباز ۷۰ درصد که در درگیری با عناصر گروهک تروریستی منافقین در سال63 دستهایش را از دست داده بود، به دیار باقی شتافت.
این جانباز ترور، درگیری خود با منافقین که منجر به جانبازیش شد را اینگونه روایت کرده است:
سال 63 جمعي از منافقين با حضور در مسجد خزانه و به راه انداختن بحث و جدل و مطرح كردن موضوعات انحرافي و شبههافكني، قصد ايجاد آشوب را در ميان مردم داشتند؛ كه با هوشياري بچههاي مسجدي و هيئتي اين نقشه آنها خنثي شد.
اما منافقين كوتاه نيامدند و بعد از آن، با اجاره يك مغازه سر كوچه مسجد، كتابفروشي راه انداختند؛ مدتي بعد، از همسايهها شنيديم كه دخترها در اين مغازه با مردها دست ميدهند؛ به همين دليل با صاحب اصلي مغازه صحبت كرديم كه منافقين را جواب كند، به اين ترتيب ما هر جا كه ردپايي از آنها ميديديم مقاومت ميكرديم و هر جا ميرفتند، بيرونشان ميكرديم.
مدتی بعد كه بنده را شناسايي كردند، تلفن زدند و گفتند «تو را ميكشيم»؛ روز پنجشنبهاي بود كه شنيدم يك نفر را در خزانه ترور كردند؛ بعد متوجه شدم كه منافقين با عكس من، دنبالم ميگردند؛ چند روز بعد در صحنه ساختگي در خيابان ميرفتم كه موتورسواري يك تير هوايي زد و از داخل كوچه ما عبور كرد و بعد از مدت كوتاهي با ماشيني بازگشت؛ راننده اين ماشين به يك خانم فحاشي كرد كه من او را از ماشين پايين كشيدم و با او درگير شدم؛ در حين درگيري بود كه احساس كردم دنبال چيزي ميگردد؛ با ضربه زانو او را به پشت روي زمين خواباندم و دو دستم را دور كمرش حلقه كردم كه او در اين حين نارنجكي را از جيبش درآورد و ضامنش را كشيد.

به فاصله چشم برهم زدني نارنجك منفجر شد و من ديدم كه هر دو دستم از مچ به باريكه پوستي آويزان است؛ به سختي بلند شدم، دور دستها را با پارچهاي پيچيدم و به بيمارستان رفتم كه ديگر از شدت درد و خونريزي جلوي بيمارستان به زمين افتادم؛ مرا براي عمل جراحي به بيمارستان سينا منتقل كردند؛ عمل دستم 14 ساعت طول كشيد و عليرغم تلاش پزشكي كه مرا عمل ميكرد به درجه جانبازي از ناحيه دو دست مفتخر شدم.
15 روز بعد از این اقدام منافقین، مقام معظم رهبری که در آن زمان رئیس جمهور بودند به منزل ما آمدند و لطف ایشان شامل حال بنده شد.
