در این مقاله به بررسی سیاستهای اعمالی غرب و آمریکا در راستای برنامهریزی و اجرای تحریم ایران و پارادوکس موجود در سیاستهای اعلامی و اعمالی آنها جهت مبارزه با تروریسم و حمایت از حقوقبشر پرداخته میشود.
آنها در پشت پرده تعابیری زیبا، در ظاهر خود را مخالف تروریسم، جنگ، خشونت و مدافع حقوقبشر مینامند، اما سیاستهای اجرایی آنان چیزی جز پرداختن به جنگ و تزریق خشونت و تهدید و مقابله با حقوق اولیه انسانها و تروریسم نوین نیست. آنان مقابله را در قالبهای نوین خود یعنی تحریم دنبال میکنند. تحریم، اهداف و دستاوردهای ناشی از تروریسم را بهدنبال خواهد داشت. تلاش برای محروم ساختن جامعه و دولت ایران برای فردایی متعالیتر، نوعی تروریسم محسوب میشود.
چنانچه بخواهیم مطالعهای علمی درباره روابط بینالملل و نقاط عطف آن داشته باشیم، به چندین مقطع حساس و مهم باید اشاره کرد:
- عقد عهدنامه وستفالیا(1648م) یعنی معاهدهای که منجر به شکلگیری عنصر مهم و حاکم بر روابط بینالملل، دولتملت گردید؛
- وقوع دو جنگ جهانی اول(1914تا1918) و دوم(1939تا1945)و تأُسیس مهمترین نهاد حقوقیسیاسی حاکم بر جامعه بینالملل یعنی جامعه ملل و سازمان ملل؛
- تقسیمبندی جهان به دو بلوک شرق و غرب و آغاز جنگ سرد(1945)؛
- با فاصله بیش از یک دهه پس از آن شکلگیری جنبش عدم تعهد(1961)؛
- شکست نظام سلطه در ایران و پیروزی انقلاب اسلامی ایران(1979)؛
- پایان جنگ سرد و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی(1990)؛
- عملیات تروریستی یازدهم سپتامبر(2001)؛
- بیداری اسلامی و چالشهای جدی سیاسی اقتصادی و فرهنگی نظام لیبرالدموکراسی و غرب.
شاید شما خواننده گرامی بتوانید نقاط عطف دیگری را به این فهرست اضافه کنید، اما گزینش این مقاطع با هدف مشخص میباشد، زیرا پایه و اساس تمامی تحلیلهای ارائه شده این مبحث را همین متغیرها(مستقل و وابسته) تشکیل میدهد.
از آغاز زندگی بشر بر روی کره خاکی و بهویژه پس از عقد معاهده وستفالیا تا همین امروز تمامی دولتها، زمامداران و... بیش از هر زمانی قبل از خود، ادعای محکومیت «جنگ و خشونت» داشته اند. محور تمام تلاشهای آنها استوارساختن زندگی بشریت بر پایه «همزیستی مسالمتآمیز» و «جهانی عاری از جنگ و خشونت» میباشد.
در خلال سالهای پایانی جنگ جهانی دوم پایههای استعمار نوین توسط دول پیروز جنگ طراحی گردید. آنان خود را در مدافعان «حقوقبشر، آزادی، صلح، مبارزان علیه جنگ و تروریسم» نام نهادند. در زیر سایه عناوین و عبارات زیبا به مبارزه با تمامی افکار و عقایدی پرداختند که این شیوه استعماری نوین را به چالش میکشید.
آنان تفکرات و تحرکات اسلامی مخالف با نظام استعماری نوین را با عناوینی چون اسلام رادیکال، تندرو، انقلابی، جنگطلب، خشن، ستیزهجو و حامی تروریسم و... متهم میکردند. یکی از کشورهایی که همواره نوک پیکان این حملات به سمت و سویش هدف گرفته شده، جمهوری اسلامی ایران است.
نظام سلطه پس از آن که نتوانست از طریق انواع توطئهها بهویژه جنگ تحمیلی و ایجاد اختلافات قومی و ترور شخصیتها و نخبگان و مردم عادی به اهداف و مقاصد خود در ایران دست یابند، اقدام به برنامهریزی و اجرای سیاست «مهار» و «انزوای» ایران نمودند. یکی از راهکارهای راهبردی این سیاست، اعمال تحریمهای متنوع و در ابعاد مختلف علیه مردم و دولت جمهوری اسلامی ایران میباشد.
واژگان کلیدی: فروپاشی نظام دو قطبی، سازمان ملل، جنبش عدم تعهد، حقوقبشر، تروریسم نوین، تحریم و جنگ.
در این مقاله سعی شده به این سوال مهم پرداخته شود که آیا تحریم مردم و دولت ایران در ابعاد مختلف و متنوع میتواند نتایجی مانند تروریسمگرایی بهدنبال داشته باشد؟ یا اینکه تحریمها، اجرای تروریسم نوین هستند؟
شیوه گردآوری مطالب، بهره گیری از روش توصیفی و تحلیلی و استفاده از پژوهشهای موفق با ارجاعات معتبر و مستدل میباشد، تا بتوان اثبات کرد رویه راهبردی اعمالی بر مردم و دولت ایران تروریسم نوین است.
تروریسم سنتی و نوین
تروریسم از جمله مفاهیمی است که ریشه در فرهنگ غرب دارد و برگرفته شده از کلمه «Terreur» به معنای قتل سیاسی و بهوسیله اسلحه است و در ادبیات فرانسه به معنای ایجاد و القای خوف و وحشت به شیوههای غیرقانونی جهت تأثیرگذاری بر قدرت سیاسی آمده است.
ترور و تروریسم از جمله واژههایی است که برای تعریف آن اجماع نظر بین اندیشمندان و نظریهپردازان وجود ندارد. لذا قبل از هرگونه تعریف باید ویژگیهای ذیل را برای آن مورد نظر قرار داد:
1. نسبی بودن
ترور و تروریسم بر اساس اینکه برای نشان دادن ماهیت چه موضوع یا چه کسی بهکار گرفته میشود، از دیدگاه طرفین مورد بحث، معنایی متفاوت دارد. یک شخص از دیدگاه عدهای تروریست و از دیدگاه جماعتی دیگر فردی آزاده و جنگجویی شایان ستایش(همراه با بار ارزشی مثبت) معرفی میشود.
برخی این اقدام را فعالیتی سازمانیافته جهت استقرار ارزشهایشان میدانند و برخی فعالیتی مذبوحانه برای دستیابی به مقاصد شوم تعبیر میکنند. بنابراین ترور و تروریسم امر مطلقی نیست و به مفاهیم ارزشی حاکم بر جوامع بستگی دارد. ضمناً این دو واژه به مدلول خاص و ثابتی ارجاع داده نمیشوند و هیچ رابطه ثابت، ذاتی، ماهوی و پایداری بین دال و مدلول وجود ندارد. بلکه ایجاد و تصور هر نوع رابطهای بین این دو و بار ارزشی آن(مثبت یا منفی) قراردادی است.
2. وسعت عرصه و قلمرو
از جمله مفاهیمی که در مسیر تطور و توسعه جوامع انسانی در زمینهها و عرصههای متنوع و متعددی مورد استقبال یا تقبیح قرار گرفته است. سیاستپیشگان آن را به مثابه یک اصطلاح بیانی و برای تحریک افکار و اذهان عمومی بهکار میگیرند و استراتژیستها آن را به منظور توصیف و تبیین فرد یا جماعتی که یک راهبرد، خط مشی و یا ایدئولوژی، خاصی را بهکار گرفتهاند، عنوان میکنند و آن را ترکیبی سازواره از فرآیندها، نقشها، ساختارها، هنجارها و قواعد محیطی و بازیگران تشکیل دهنده آن میدانند.
3. عدم پایداری در مرز هویتی جهت تعریف خودی و دیگری
برای تعریف چنین مفاهیمی نخست باید تعریفی یا پارادایمی از «خودی» و «غیرخودی» و ترسیم مرزهای هویتی بین این دو پرداخت. اینکه چه کسی و چه کشوری حامی ترور و تروریسم و به اصطلاح غیرخودی و چه فرد یا جامعهای خودی پنداشته میشود، محیط سیال روابط بینالملل آن را مشخص میکند.
مبارزان افغان در سالهای تسلط و جنگ اتحاد جماهیر شوروی با افغانستان ستایش میشدند، اما با تغییر محیط بینالملل و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تروریست نامیده میشوند.
4. ذهنی و روانی بودن
ترور و تروریسم از آنجا که ریشهای در خوف و وحشت دارد، ماهیتی اساساً ذهنی و روانی بهدنبال خواهد داشت. به عبارت دیگر بیش از آنکه پدیدهای احساسی و ادراکی باشد بر ذهن تکتک افراد جامعه و افکار عمومی تأثیرگذار و پدیدهای روانی است. توده مردم و دولتمردان و تصمیمگیرندگان جوامع باید فضای روانی جامعه را عاری از پدیده ترور متصور باشند. بهعنوان نمونه ترور یک فرد در جامعه علیرغم اینکه در مقایسه با سقوط یک هواپیما از حیث کمّی ناچیز است، اما آثار ذهنی و روانی وسیعی برای جامعه بههمراه خواهد داشت.
بنابراین ترور و تروریسم بر حسب اینکه چه مفاهیم و ارزشهایی را تحتالشعاع قرار میدهند ، اولویتبندی میشوند و رابطه نزدیک و زیادی با چند متغیر اساسی زیر دارند:
«برای چه کسی؟»، «برای چه جامعه، کشور یا مکانی؟»، «برای چه زمانی؟» مورد بحث قرار میگیرند، متفاوت خواهند بود.
چنانچه واژه ترور و تروریسم از دیدگاهی سنتی مورد بحث قرار گیرد، بلافاصله تصویری از عملیات خرابکاری انتحاری فردی یا گروهی، آن هم با وسایل و تجهیزات نظامی در ذهن نقش میبندد. با پیشرفتهایی که در دهههای اخیر در تمامی عرصههای علم و دانش بشری بهویژه حوزههای علم فناوری اطلاعات و ارتباطات بهوقوع پیوسته است، تأثیر شگرف و عمیقی نیز بر اینگونه مفاهیم (تروریسم) داشته است.
میتوان با بهرهگیری از علوم انفورماتیک و رایانه بهصورت غیرمستقیم و نامحسوس، فرد یا افراد یک جامعه را مورد ترور قرار داد، اما بهعنوان یک تروریسم یا عملیات تروریستی مورد سرزنش و تقبیح واقع نشده و حتی در محاکم قضایی نیز بهعنوان یک تروریست محاکمه نشود.
امروزه چنان زندگی بشریت با علوم و تکنولوژی آمیخته شده است که میتوان با نفوذ به سِرورهای مرکزی خدمات شهری یا کشوری یا لشکری زندگی میلیونها انسان را با اختلال و خطر مواجه کرد. چنانچه یک نفر با رایانه قابلحمل، موبایل و... در هر مکان یا زمانی به سیستمهای هدایتگر هوشمند یک بیمارستان یا خدمات پشتیبانی شهری آن نفوذ کرده و آن را مختل نماید، در واقع «حق حیات» و «حقوقِ بشری و انسانی» تمامی بیماران بستری و مراجعه کننده به بیمارستان را از یک تا صددرصد بهخطر میاندازد. این اقدام در ذات و ماهیت یک عملیات تروریستی است اما، با توجه به اینکه با شیوهای نوین انجام شده است هرگز در رسانهها و محاکم یک عملیات تروریستی نامیده نمیشوند. از طرف دیگر ادارهکنندگان جامعه نیز برای جلوگیری از تشویش افکار عمومی و اینکه خودشان بهعنوان حاکمانی نالایق و اهمالگر مورد محاکمه واقع نشوند از انعکاس و پیگیری جدّی آن خودداری میکنند و درصد کمی از اخبار آن را منتشر مینمایند. پس امروزه اعمال تروریستی در حد وسیعی انجام میشود اما با شیوه و قالبهای نوین به همین دلیل نیاز به بازتعریف ترور و تروریسم بر اساس زمان و مکان بسیار ضروری است.
تروریسم نوین زیر سایه تحریم
استفاده از تحریمهای اقتصادی به منظور دستیابی به مقاصد سیاسی روش جدیدی نیست. دولتها به دلایل مختلف در طول تاریخ به اهرم و حربه تحریم( اقتصادی، سیاسی، تجاری و...) متوسل گردیدهاند. تحریمهای اقتصادی و تجاری در دوران قاجاریه اولین بار توسط روسها علیه ایران بهکار گرفته شده است، یا اینکه در دوران نخست وزیری مصدق و ملی شدن صنعت نفت، دولت انگلستان، ایران را تحریم کرد.
اما آنچه در این زمینه اذهان را به خود معطوف میکند کمیّت و کیفیت این تحریمها پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران است. در واقع پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1979 و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1990 نقطه عطفی برای این موضوع است. ایران ابتدا ده روز پس از تسخیر لانه جاسوسی امریکا 23آبان1358 با مسدود شدن داراییهایش تحریم شد. در ژانویه 1984 آمریکا ایران را «حامی تروریسم» نامید و تحریم کرد. ازآن تاریخ تا کنون روسای جمهور امریکا ریگان، کلینتون، بوش و اوباما و سایردول غربی، همواره به بهانههای مختلف و یکجانبه یا چندجانبه( شورای امنیت، اتحادیه اروپا و...) در زمینهها و موضوعات مختلف ایران را تحریم کردهاند و در هر مرحله دامنه و دایره مشمول آن را گستردهتر مینمایند.
هدف اصلی از این تحریمها، مقابله با جمهوری اسلامی ایران(بیثباتی داخلی) و ایجاد فشار و تنگنا برای مردم ایران(فشار اقتصادی، روانی و...) است. آنان دایره شمول تحریمها را از انتقال سرمایه و تکنولوژی به انتقال کالاهای اساسی و ضروری که بسیاری از آنها مربوط به حقوق انسانی و هنجارهای حقوقبشر میشود، گسترانیدهاند. این در حالیست که با بررسی معیارهای جهانی حقوقبشر مندرج در منشور ملل متحد(1945)، اعلامیه جهانی حقوقبشر(1948)، کنوانسیون حقوق کودک(1989) و سایر اسناد پذیرفته شده بینالمللی میتوان ادعا کرد چنانچه تحریمها منجر به رنج و مشقت انسانها گردد و یا حقوق اساسی بشر که مبتنی بر کرامت، شخصیت و ارزشهای عالی انسانها باشد و زمینه ورود صدمه عمومی به مردم را فراهم سازد، این تحریمها توجیهی از منظر حقوق بینالملل ندارند.
این اقدامات غرب و آمریکا در تحریم ایران ناقض اصول پذیرفته شده مسلّم حقوق بینالملل یعنی «همزیستی مسالمتآمیز، تساوی حقوق دولتها، عدم مداخله در امور داخلی دولتها، احترام به استقلال، حق بر توسعه، حق فعالیتهای اقتصادی و تمامیت ارضی دولتها» میباشد. زمانیکه تحریمها آحاد مردم جامعه و حقوق اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی و ضروریات اولیه بهداشتی، پزشکی، درمانی و... آنها را مورد هدف قرار میدهد، معنایی جز تروریسم، آن هم تروریسم نوین نخواهد داشت.
نتیجه این عملکرد یعنی تروریسم نوین «مسألهای است که زمامداران و دولتمردان ایران باید با تسلط بر مصادیق آن و توسل و ارائه آن در مجامع بینالمللی افکار عمومی جهانیان را بیدار و حقوق ملت ایران را احقاق نمایند.»
نتیجه
با توجه به فروپاشی نظام دو قطبی و تغییرات بنیادین نظام بینالملل، زمامداران آمریکا خود را «پلیس جهانی» یا «کلانتر بیمیل» جهان نامیدند. آنها با شناسایی چالشهای پیش روی این ادعای خود، فرهنگ و تمدن درخشان اسلامی را مهمترین مانع دانستند. در مرکز این کانون، جمهوری اسلامی ایران قرار دارد. یکی از راهبردهای امریکا و غرب برای مقابله با ایران، اقدام به محروم ساختن(تحریم) دولت و مردم ایران است.
امروزه با توجه به پیچیده و وابسته شدن ضروریات زندگی بشری با علوم و تکنولوژی از یک طرف و اشاعه تحریمها به این موضوعات و زمینهها میتوان ادعا کرد که اقدامات آنها یک اقدام تروریستی اما از نوع «تروریسم نوین» میباشد. تروریسم جدید با پوشش تحریم بر دولت و ملت ایران تحمیل میشود.
منبع: نشریه راه نما