تحلیل منافقین از پذیرش قطعنامه 598 توسط ایران

3386منافقین همیشه در تحلیل‌های خود به‌منظور جلب حمایت رژیم بعث عراق و تخریب روحیه رزمندگان ایرانی در جبهه‌ها، همیشه ایران را کشوری جنگ‌طلب معرفی کرده که تداوم حیات خود را تنها در ادامه حالت جنگی می‌بیند. از‌این‌رو هیچ تحلیل و گفت‌وگویی در ارتباط با پذیرش قطعنامه توسط ایران و ایجاد حالت غیر جنگی و صلح بین ایران و عراق، برای سران منافقین متصور نبود. بنابراین قبول آتش‌بس از سوی ایران، علاوه بر اینکه تحلیل‌های سرکرده منافقین را برای اعضا دچار تزلزل می‌کرد، باعث شد تا مسعود رجوی برای گریز از این وضعیت، تحلیل‌ها و تصمیمات نادرست دیگری گرفته و شرایط را برای اعضا و هواداران خود بسیار ناگوار نماید.

 

علی اکبر راستگو از اعضای جداشده منافقین در این ارتباط در کتاب خود می‌نویسد: «پذیرفتن قطعنامه سازمان ملل از طرف [امام] خمینی بالاترین شوک را به سازمان وارد کرد؛ چرا که سازمان اساس و بنیان ارتش خود را بر روی جنگ ایران و عراق سوار کرده بود. تحلیل سازمان به ویژه بعد از سال 1360 این بود که حکومت اسلامی بدون جنگ سقوط خواهد کرد.»

 

عمده تحلیل‌های مسعود رجوی سرکرده منافقین از وضعیت جنگی بین ایران و عراق بر این محور قرار داشت: «جنگ در طول این سال‌ها مهم‌ترین نقطه تنگنای این رژیم و چسب اصلی و اساسی قطعات آن بوده است. [پس] وقتی ناگزیر به خاتمه جنگ شده است که رو به اضمحلال است. ... رژیم در پرتگاه سقوط است، یعنی در حال بی‌وزنی است. جنگ را برای این ادامه می‌داد که بسیاری از مسائل سرباز نکند و حالا آن مسائل و آن بحران‌ها یکی پس از دیگری سر باز می‌کنند. خلاصه می‌کنم که رژیم در موقعیتی بسیار بحرانی است، نقطه اتکا و روحش را که جنگ بوده از دست داده است و در مسیر فروپاشی و سرنگونی محتوم است.»

 

قبول قطعنامه 598 از طرف نظام و شکست عملیات فروغ جاویدان، استراتژی جنگ مسلحانه منافقین را به بن‌بست کشاند یا حداقل این نگرانی را به‌دنبال داشت که پس از آتش‌بس میان تهران و بغداد، تکلیف آن‌ها و مشی مسلحانه چه خواهد شد؟ سرکرده منافقین در یک نشست اختصاصی با اعضا به این مهم پرداخت و با رسم یک مثلث روی تابلو عنوان داشت: «یک ضلع این مثلث صحیح است، یک وجهش جنگ است و ضلع سوم نه جنگ و نه صلح است. ضلع سوم شرایط فعلی است که ما را قفل کرده و اگر این حالت به سمت صلح برود بی‌شک مجاهدین در خاک عراق به پایان خواهند رسید، لذا وظیفه ما این است که زمان را جلو بکشیم ...

 

جامعه‌شناسی و روانشناسی طرف عراقی و رژیم، مبین آن است که هیچ کدام در پی صلح دائم نیستند و قطعاً روزی جنگ دومی آغاز خواهد شد. وظیفه ما این است که ضلع فعلی این مثلث (نه جنگ و نه صلح) را به سمت ضلع دوم یعنی جنگ سوق دهیم. این استراتژی بعدها تحت نام «جرقه و جنگ» جرقه از منافقین، جنگ از آن‌ها معروف شد و همه نیروها روی این استراتژی کوک شدند تا با ایجاد فتنه روابط و مذاکرات دو طرف را مخدوش کنند.»

 

رجوی معتقد بود که استخبارات و مخابرات رژیم بعث عراق زمینه مناسب‌تری نسبت به سیستم سیاسی و اجتماعی عراق دارند تا او بتواند با تحریک آنان استراتژی خود را جلو ببرد . از همین رو بخش عارفی (رابطه با دو سرویس عراقی) بسیار فعال شد تا دائماً برای پیشبرد سیاست خود فضاسازی کنند. اگر چه عمر رژیم صدام به آنجایی نرسید که خواسته منافقین (جنگ دوم) تحقق یابد، ولیکن فضا به‌اندازه‌ای باز شد که آن‌ها توانستند در راستی عینی‌کردن مشی مسلحانه خود و ارتقاء روحیه نفرات پاسیوشده، مسیر جنگ شهری را مجدداً باز کنند و با خمپاره و ترور تاکتیک قدیمی خود را دنبال کنند.

 

بعد از شکست استراتژی جنگ شهری در سال 65، تشکیلات نفاق بر خلاف تبلیغات و شعارهای دروغین خود درباره صلح و دوستی و امضای قرارداد صلح با عراق، در خفا در پی علم‌کردن مسئله جنگ و شعله‌ورترکردن آتش آن بودند. تحلیل منافقین در استراتژی جدید چنین بود که جنگ، طناب دار ایران است و هر دو شق صلح یا شکست برای آن سرنگونی را در پی خواهد داشت و هر شق را جداگانه برای نیروها تحلیل می‌کردند و ... با چنین استراتژی و تفکری بود که رجوی تشکیلات خود را در خدمت ارتش بعث عراق قرار داد.

 

 

منبع:

سازمان مجاهدین خلق: پیدایی تا فرجام، ج۳، موسسه مطالعات و پژوهش‌هاي سياسي، تهران، ۱۳۸۹.

رد پای اهریمن، صمد نظری، انتشارات انجمن نجات، تهران، 1390.

 

 


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31