«عملیات فروغ، امیدهای سیاسی ما را از میان برد. بدتر اینکه این عملیات برای من و بعد متوجه شدم برای بسیاری دیگر نیز پایان ایدئولوژی، پایان باور اخلاقی و پایان انتظار بود. مبانی ارزشی ما ازآنپس هیچ معنایی نداشت و ما را تقویت نمیکرد.» مسعود بنیصدر، عضو جداشده گروهک منافقین
بعد از گذشت 32 سال از تهاجم منافقین به ایران تحت عنوان عملیات فروغ جاویدان، یکی از سؤالاتی که همچنان مطرح است، چرایی و چگونگی تصمیمگیری این گروه برای انجام چنین عملیاتی است. برخی افراد با نقد شیوه فراخوان نیروهای منافقین از سایر کشورها و فرستادن افرادی که آموزش نظامی کافی برای ورود به جنگ کلاسیک را نداشتند، این اقدام سرکردگان منافقین را تصمیمی از پیش شکستخورده میدانند. در این میان حتی برخی به نامه علی زرکش که پیش از این عملیات نوشتهشده، استناد و میگویند حتی برخی از افراد قدیمی هم خوشبین به موفقیت عملیات فروغ جاویدان نبودند. بر این اساس این سؤال به وجود میآید که چرا مسئولان منافقین در آن مقطع به این نتیجه رسیدند که نهتنها این عملیات باید انجام شود، بلکه حتی امید داشتند که میتوانند ایران را شکست داده و جمهوری اسلامی را نابود کنند. پاسخ به این سؤال نیازمند مرور استراتژیهای گروهک منافقین از زمان ورود به فاز مسلحانه در خرداد1360 تا زمان عملیات مرصاد است.
گروهک منافقین همزمان با ورود به فاز مسلحانه در 30خرداد1360 این تحلیل را ارائه داد که جمهوری اسلامی فاقد تکیهگاه طبقاتی محکم بوده و همین مسئله ضربهپذیری آن را بیشتر کرده است. بر اساس این تحلیل پایه طبقاتی جمهوری اسلامی طیفی است و همین مسئله سبب شده تا از سال 1358 تا 1360 در حوزه منافع طبقاتی، سیاستهای متفاوت و بعضاً متضادی به اجرا درآید که این سیاستها شامل مصادره اموال کارخانههای بزرگ و سکوت و سپس ایستادگی در برابر تصرف خانهها و زمینها در شهرهاست. این گروهک معتقد بود که همین مسئله آسیبپذیری نظام را افزایش داده بهطوریکه در عمل سبب شده تا هیچ طبقهای منافع بلندمدت خود را در گرو تداوم نظام نداند. بر اساس این تحلیل جمهوری اسلامی را میتوان با واردکردن ضربه و تکانهای نابود کرد و ازآنجاکه هیچ طبقهای حاضر به حضور در خیابانها برای دفاع از نظام نیست، بعد از پیروزی منافقین، مردم به مرور نظم مستقرشده از سوی ما را خواهند پذیرفت. همین استراتژی سبب ترور شهید بهشتی و شهیدان رجایی و باهنر و سلسله ترورهای سالهای 60 و 61 شد.
بااینحال ضربات واردشده به منافقین در 19 بهمن 60 و اردیبهشت 61 سبب شد تا آنها نیروهای خود را از ایران خارج کرده و برخی از نیروها را در کردستان مستقر کنند. این مسئله را باید در نظر داشت که استقرار منافقین در کردستان مبتنی بر تئوری جنگهای پارتیزانی بود. بر اساس این استراتژی، منافقین باید با استفاده از ظرفیتهای بومی و ژئوپلیتیک منطقهای را آزاد و سپس آنجا را به محلی برای براندازی سیستم تبدیل کند. با اینحال بعد از مدتی با شکست گروههای ضدانقلاب در کردستان در عمل منافقین دیگر امکان فعالیت مؤثر در این منطقه را از دست داد و استراتژی مقابله با نظام را تغییر داده و استراتژی جنگ نوین را بهعنوان روش جدید مقابله با جمهوری اسلامی اتخاذ کرد.
بر اساس این استراتژی، منافقین باید با استقرار در یکی از کشورهای همسایه ازآنجا بهعنوان پایگاهی برای تقویت خود و انجام عملیات علیه ایران استفاده کند. منافقین برای تحقق این برنامه در عراق مستقرشده و در آنجا ارتش آزادیبخش خلق را تشکیل میدهند. مسعود رجوی درباره این استراتژی در آن زمان گفت: «جنگ آزادیبخش تجربه کاملاً جدیدی در تاریخ معاصر جهان و در مداری چپتر و کیفیتر و تکاملیتر از همه استراتژیهای نظامی قرار دارد. ...استراتژی مجاهدین درگذشته اساساً از بیتوجهی به عنصر جنگ رنج میبرد و عمق دیالکتیک جنگ را در نمی یافت. در جوهر جنگ آزادیبخش نوین ما درست حلقهای را چنگ زدهایم که قبلاً ازدسترفته بود و آن جنگ ایران و عراق است و دیگر اینکه در دستگاه چریک شهری ما به دنبال پاسدارها میگشتیم اما در جنگ آزادیبخش نوین این رژیم است که خودش با پای خودش به مرز آمده و ما باید کمرش را پای مرز بشکنیم.»(1)
در پیش گرفتن این استراتژی سبب شد تا در سال 65، منافقین در عراق و در پادگان اشراف مستقر شوند و سپس در خرداد 66 ارتش آزادیبخش ملی را ایجاد کند. منافقین بعد از تأسیس این ارتش سلسله عملیاتهای مختلفی را در مناطق مرزی و جبههها بهمنظور قدرتنمایی و تضعیف روحیه نظامیان ایران انجام داد.
براین اساس منافقین در اول مرداد 1366، به یک پایگاه نظامی در منطقه مرزی «چنگوله» نزدیک شهر مهران، حمله کردند...به دنبال تصویب قطعنامه 598 شورای امنیت در 29 تیر 66، عملیات نظامی عراق در جبههها شدت گرفت. نیروهای منافقین نیز هماهنگ با ارتش عراق که عملیاتی را در منطقه میمک و سومار آغاز کرده بودند، در نیمهشب 3 مرداد 66 با پشتیبانی آتش ارتش عراق، به یکی از پایگاههای لشکر 81 زرهی باختران در منطقه سرپل ذهاب یورش بردند. اقدام بعدی منافقین حمله به موقعیت تیپ مسلم بن عقیل سپاه در ناحیه گیلان غرب در 9 مرداد 66 بود. پسازآن در 26 مرداد شماری از منافقین با ایجاد کمین بر سر راه واحدهای ارتش در نوار مرزی سورن از توابع بانه عدهای از نظامیان را به شهادت رساندند. در 31 مرداد 66، نیز واحدهای ارتش منافقین به دو پایگاه ارتش در منطقه سردست یورش بردند. در 31 شهریور نیز منافقین به یکی از پایگاههای مرزی سپاه در منطقه مهران حمله کردند...مجموع گزارشهای نیروهای نظامی ایران در سال 66 نشان میدهد که از تیر تا دی 66، منافقین کمتر از 40 مورد عملیات پراکنده انجام دادند.(2)
این تهاجمها سبب شد تا منافقین درصدد برآیند تا در سال 67 کمیت و کیفیت عملیات خود را افزایش دهند براین اساس آنها در 7 فروردین 67 به منطقه فکه حمله کنند. عملیات از سوی ارتش عراق و 15 تیپ رزمی منافقین باهدف بازپسگیری فاو و انهدام لشکر 77 خراسان صورت گرفت. همچنین در آستانه اولین سالگرد تأسیس ارتش منافقین در 28 خرداد 67، عملیات ارتش عراق و منافقین در مهران انجام شد. منافقین با شعار «امروز مهران، فردا تهران» به مهران حمله کردند. عملیات از سوی منافقین چلچراغ نامیده شد. بااینحال منافقین اندکی بعد از گرفتن مهران به دلیل حمله رزمندگان مجبور به عقبنشینی از این منطقه شدند.(3)
این تهاجمات سبب شد تا منافقین به این نتیجه برسند که شرایط برای انجام عملیات گستردهتری علیه ایران آماده است. آنها با اعلام اینکه تداوم نظام جمهوری اسلامی متکی به ادامه جنگ است، در حال برنامهریزی برای انجام عملیات گستردهتری تا شهریور 67 بودند. بااینحال پذیرش قطعنامه 598 توسط ایران در تیرماه 67 سبب شد تا منافقین در وضعیت جدید قرار بگیرند. آنها که پذیرش قطعنامه را پیشبینی نمیکردند، به این نتیجه رسیدند که باید هر چه زودتر دستبهکار شده و نقشه تهاجم گسترده به ایران را عملی کنند، چراکه در غیر این صورت امکان این مسئله به دلیل آتشبس غیرممکن است. همین مسئله سبب شد تا منافقین در 3 مرداد 67 تحت عنوان عملیات فروغ جاویدان از مرز خسروی بگذرند و در پناه ارتش عراق تا سرپل ذهاب پیش روی کرده و سپس به سمت باختران (کرمانشاه) پیش روی کنند. آنها باید برای رسیدن به باختران از دو شهر کرند و اسلامآباد غرب و تنگههای پاتاق، حسنآباد و چهارزبر عبور میکردند. بااینحال برخلاف پیشبینی منافقین، رزمندگان اسلام توانستند آنها را در تنگه چارزبر زمینگیر کرده و طی عملیات مرصاد آنها را شکست دهند.
بررسیها صورت گرفته نشان میدهد که ارزیابی نادرست منافقین از امکان بسیج سریع نیروها توسط ایران، تحلیل اشتباه از پایگاه اجتماعی جمهوری اسلامی و نادیده گرفتن جایگاه کاریزمایی امام(ره) در کنار تدوین استراتژیهای گروهک بر اساس نظریههایی که با شرایط ایران همخوانی نداشت، از مهمترین عوامل شکست منافقین در مرداد 67 بودند. پیشینه اعضای منافقین نشان میدهد که بخش قابلتوجهی از آنها دانشآموختگان رشتههای مهندسی بودند که سعی داشتند تا با بهکارگیری ایدئولوژیهای مارکسیستی، برنامه مبارزاتی تدوین کنند. آنها به این نتیجه رسیده بودند که میتوانند با ایدئولوژیهای متأثر از چپهای انقلابی جهان، جامعه را مهندسی کرد و همین دیدگاه سبب غفلت آنها به ایران از زاویه جامعهشناسانه شد. بر همین اساس آنها در تمام دهه 60 در حال برنامهریزی برای مهندسی کردن جامعه ایران بودند، اما این دیدگاه نهتنها کمی به آنها نکرد، بلکه شکست آنها را تسریع کرد. در واقع اگرچه بر روی کاغذ و در مرحله تدوین استراتژی بهظاهر محاسبات منافقین نشان میداد که مقطع زمانی 67 زمان مناسبی برای تهاجم نظامی به ایران است، اما همین دیدگاه به دلیل بستن چشم آنها به زیرساختهای اجتماعی ایران به عاملی برای شکست منافقین تبدیل شد.
پینوشت:
1-مهدی حقبین، از مجاهدین تا منافقین (سیر تاریخی سازمان مجاهدین خلق از آغاز تاکنون)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی،1392، صص 246-245
2-صفاالدین تبرائیان، خوابگردها(ارتباط رهبران سازمان مجاهدین خلق با نهادهای اطلاعاتی و نظام عراق)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی،1393صص75-74
3-مهدی حق بین، از مجاهدین تا منافقین، همان، ص282