انفجار بمب در مهاباد در ۳۱شهریور۱۳۸۹ باعث شهادت 14 نفر و زخمی شدن 89 تن از هموطنانمان شد. این بمبگذاری در جریان مراسم رژه ارتش در هفته دفاع مقدس و در جایگاه زنان اتفاق افتاد. اکثر شهدای این حادثه را کودکان و زنان مهاباد تشکیل میدادند. این بمب در ۵۰ متری جایگاه ویژه منفجر شد. در پی این حمله، به نیروهای نظامی حاضر در محل، آسیبی وارد نیامد. گروهک تروریستی کومله مسئولیت این حادثه را بعهده گرفت.
جانباز امین نوذری در 21فروردین1388 در شهر مهاباد واقع در استان آذربایجان غربی متولد شد. او فرزند اول خانواده است و زمانی که یکسالونیم سن داشت به مقام جانبازی دست یافت. مادر وی، شیرین نوذری، متولد مهاباد و از فارغ التحصیلان رشته زبانوادبیات فارسی دانشگاه آزاد این شهر است که در خانوادهای نظامی رشد کرده و در سال 1384 با پسر عمویش ازدواج کرد.
روز 31شهریور1389 که مصادف با آغاز هفته دفاع مقدس بود خانم نوذری و پسرش برای تماشای رژه ارتش در مراسم حاضر شده بودند. زمانی که نوبت به رژه عشایر رسید صدای مهیب انفجار در فضا پیچید. ابتدا مردم گمان کردند این صدا مربوط به بخشی از برنامه مراسم است؛ اما با مشاهده مجروحین حادثه، هرکدام به سمتی پناه بردند. خانم نوذری که متوجه شد فرزندش زخمی شده فورا خودش را به بیمارستان رساند.
تیم پزشکی پس از بررسی وضعیت امین اعلام کرد ترکشی وارد سرش شده که امکان جراحی ندارد. خانم نوذری که خود نیز از ناحیه پا آسیب دیده بود برای درمان به ارومیه منتقل شد.
آنچه در ادامه میخوانید شرحی است بر گفتوگوی هابیلیان با مادر جانباز امین نوذری:
«امین فرزند اولم بود و در 21فروردین1388 به دنیا آمد. زمانی که به دنیا آمد خیلی ذوق و شوق داشتم.
پسرم خیلی پر جنبوجوش و فعال هست. خیلی زود با دیگران صمیمی میشود. با اینکه سنوسالی ندارد حواسش به اطرافیانش هست.
قدرت یادگیریاش خیلی بالاست. به راحتی سوره های کوچک را حفظ کرده است. اولین روزی که میخواست به مدرسه برود دوست نداشت به معلمش بگویم در سرش ترکش است. دلش نمیخواست همکلاسیهایش متوجه بشوند. با اینکه از جریان انفجار و مجروحیتش سالها میگذرد؛ اما هنوز هم اگر کسی به سرش دست بزند حساس است و عصبی میشود.
روز31شهریور1389 که این حادثه برای پسرم پیش آمد او یکسالونیم بیشتر سن نداشت. هفته دفاع مقدس بود و بنا بود رژه ارتش برگزار شود. چون برادرم نظامی بود دوست داشتم در مراسم رژه شرکت کنم. با همسرم هماهنگ کردم و ایشان که ماموریت بود گفت خودم و پسرم به مراسم بروم.
کنار خیابان روی چمن ها نشسته بودم و به رژه نگاه میکردم. نوبت به رژه عشایر رسیده بود که ناگهان صدای مهیبی بلند شد. اول فکر کردم این صدا بخشی از برنامه مراسم است؛ اما وقتی جنازه مردم را دیدم خیلی ترسیدم و امین را بیشتر در بغلم فشردم و به گوشهای از خیابان پناه بردم. کنار خیابان ایستاده بودم که متوجه شدم امین زخمی شده. خودم را فورا به بیمارستان رساندم. تیم پزشکی امین را برای درمان بردند و بعد از مدتی اطلاع دادند که ترکشی وارد سرش شده و بخاطر کم سنوسال بودنش امکان عمل جراحی نیست. همسرم که در ماموریت بود توسط یکی از اقوام از جریان باخبر شد و خیلی زود خودش را به ما رساند. پزشکان پس از درمان سطحی امین او را از بیمارستان مرخص کردند؛ اما خیلی توصیه کردند که مواظبش باشیم.
در این حادثه خودم هم زخمی شدم و برای معالجه به ارومیه منتقلم کردند. دیگر بستگانم که در مراسم حاضر بودند نیز زخمی شدند. خواهرم کور شد و مادرم بخاطر جراحتهای وارده 15 بار عمل جراحی شد.
خدا از تروریستها و حامیانشان نگذرد که این همه زن و بچه بیگناه را زخمی کردند. بمبگذاری میان جمعیت زنان و کودکان نشانه ضعف گروهک کومله بود.»