مرور تاریخچه منافقین در سالهای بعد از فرار از ایران نکاتی سراسر مشابه و دوباره و صدباره تکرارشده در خود دارد؛ مانند گرامافونی که سوزنش یک نقطه صفحه گیر کرده است و مدام همان قسمت را تکرار میکند. شیوهها و تاکتیکهای پوسیده و تکراری رهبری این فرقه آشوبطلب و آنارشیستهای تروریست علاوهبرآنکه حوصله همگان را سر برده نشان از ضعفذهنی مسعود و مریم رجوی در راهبری جماعتی است که خود ساختهاند و همچنین نوید سیر زوال آنان را میدهد.
برای نمونه هر زمانکه عدهای از هموطنانمان تجمعی به مناسبتهایی مثل جشن فارغالتحصیلی، ورزش گروهی در میادین و پارکها، صف خرید نان، ترافیک خودروها در ساعات پیک رفتوآمد خیابانها ترتیب دادهاند دستگاه تبلیغاتی کممشتری منافقین عکسی از آن را با تیتری حماسهمآبانه و سرشار از توهم پیروزی منتشر میسازد و هیاهو به راه میاندازد که کجایید ایهاالناس فلان شده است و بهمان شده. وقتی فضاحت ماجرا رو میشود که بازهم کار، کار چوپان دروغگو بود خود را به آن کوچه میزنند و انگار نه انگار که انگشت تمسخر همه به سویشان نشانه رفته، بحث را عوض میکنند و حرف دیگری را آغاز میکنند.
جالبتر آنکه سال بعد در همان موقعیت، باز همان آش و همان کاسه. فراخوانهای هرساله منافقین برای آشوب در چهارشنبهسوری هم از این دست میباشد. این شیوه در تبلیغات، چنان در بین جداشدههای از منافقین تا جوانان وبلاگنویس، روزنامهنگاران و خبرنگاران هموطنمان به ریخشند و تمسخر گرفته میشود که جای نقل خیلی از آنها در این مقال نیست.
اما برای مثال سایت ایران اینترلینک در دهم دسامبر ۲۰۱۲ مینویسد: «فعالیتهای ایشان مدتهاست که محدود شده است به «صدور دستورات مضحک به مخاطبین مجهول» مثل دستور به مردم خراسان برای کمک به زلزلهزدگان و یا «دعوت برای تجمعات بدیهی» مثل تجمع در چهارشنبهسوری یا رفتن به پیکنیک در سیزدهبدر.»
ژست جدید منافقین در پرداختن به اعیاد و مناسبات ملیمذهبی مردم کشورمان بر خلاف انکارهای همیشگی، ممنوعیتها و ارتجاعنامیدن اینگونه مناسبات احتمالا مرحله جدیدی از همان بهظاهر انقلاب مضحک ایدئولوژی محسوب می شود و گویای سرگشتگی و حیرت منافقین در میدان مبارزه و گرفتاری ایشان در عرصه دوآلیسم میباشد.
یکی از اعضای جدای شده فرقه رجوی، هشتم آوریل ۲۰۱۳ چنین میگوید: «در آن سالهای سیاه در پادگان جنون زده اشرف نه خبری از جشن چهارشنبهسوری بود و نه فرهنگ و سنن زیبای ایرانی، در یکی از آن سالهای بعد از آتش بس جنگ عراق و ایران که باند رجوی در باتلاق صدام حسین تا فرق سر در خیانت و مزدوری و بن بست قرار گرفته بودند برای سرگرم کردن نیروها، به اصطلاح چهارشنبهسوری برگذار کردند... [در نهایت] چهارشنبه سوری را هم با کینه توام کردند و نتیجه همین بحران و ناهنجاری است که بطور جنونآمیز بهدستور مریم قجرعضدانلو جنایتکار و قاتل، خودشان را در خیابانهای پاریس به منظور باجخواهی به آتش کشیدند.»
همچنین در همین سایت در تاریخ سیزدهم مارس ۲۰۱۳ منتشر شد:
«از زمان ریلگذاری تازه مجاهدین برای تغییر کاراکتر فرقهایایدئولوژیکیتروریستی و پاککردن پیشینه جزمی و خشک و عبوس خود که نمودهای اولیهاش را میتوان در جذب و یارگیری هنرمندان لوسآنجلسی از جمله عارف، مرتضی، عماد رام و... و برگزاری کنسرت و شو و احیای کابارههای پیش از انقلاب در اروپا اشاره کرد، بنا به ضرورت مجاهدین باید به الزامات این فاز هم تن میدادند؛ از جمله دیگر نمیتوانستند مثل گذشته سنتهای باستانی از جمله چهارشنبهسوری و جشن مهرگان و از این قبیل مراسم را همچون گذشته تخطئه کنند. همچنانکه برای جلب توجه و نظر بدنه مذهبی جامعه نمیتوانستند مراسم سنتی عزاداری از قبیل سینهزنی و زنجیرزنی و حمل نخل و علم و کوتل را همچون گذشته ارتجاعی قلمداد کنند.»
حال بپردازیم به نقد انگیزه رهبر این فرقه در دل بستن به صدور چنین فراخوانهایی:
«مدتها پیشازاین در سال ۱۳۶۰ زمانیکه منافقین اولین حمله مسلحانه خود را به عنوان اولین شکست تجربه کردند در ۵ مهر همان سال بار دیگر بر اساس هذیانگوییهای مسعود که خود بدان اعتراف میکند عدهای جوان فریبخورده و مزدور برای اغتشاش به خیابانها آمدند ولی نتوانستند به جز چند ترور کور و چند تیرهوایی هنر دیگری از خود نشان دهند و در عین ناباوری کل قائله را بدون دستیابی به نتیجهای در عرض چند ساعت خاتمه یافته دیدند. مسئول سازمان و دیگر مسئولین به نیروها و زیرشاخهها و هواداران خود چنین گفته بودند:
.... ما در ۵ مهر ماه با قیامی شبیه به قیام تودهای ۲۲ بهمن روبرو هستیم، باید مردم را تحت حمایت نیروهای مسلحمان به صحنه بکشانیم.
مردم کاملاً آماده قیام تودهای هستند...
... تو اگر توی خیابان یک گلوله شلیک بکنی مردم دورت جمع میشوند.
... این تظاهرات یک قیام سراسری است، همه مردم به ندای شما جواب میدهند... با خودتان سلاح بیشتری ببرید، چون مردم از شما سلاح میخواهند.
... اول مجلس را میگیریم، بعد رادیو و تلویزیون و بعد اوین و در آخر میرویم سراغ جماران.
... بچهها! فردا (۵ مهر) مثل ۲۲ بهمن است، مردم فردا از شما با شیرینی و شکلات استقبال میکنند... مراقب باشید زیاد به مردم نپردازید، فقط تشکر کنید.
سازمان گفته بود: «شما اصلاً قرار نیست در تظاهرات شرکت کنید، فقط بروید شلیک کنید، یک میلیون آدم میآید و شما را روی دست بلند میکند.» ما هم انتظار داشتیم که یک میلیون نفر بیایند و ما را روی دست بلند کنند، البته چنین آرزوی خامی انجام نیافت.»
اما مسعود رجوی که دنیای اضداد و تناقضات، انواع نیرنگ و دروغ است در جمع بندی یک ساله خود تصریح میکند که از ابتدا میدانسته که الگوی تظاهرات بینتیجه خواهد بود ولی باز هم آن را «تست» کرد: «اما علیرغم اینکه از سیام خرداد به بعد برای ما روشن بود که آن الگو و سقوط شاه لااقل در این مقطع دیگر قابل تکرار نیست، ولی تست و آزمایش کردیم.» (سازمان مجاهدین خلق پیدایی تا فرجام، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ج2)
جمعی از جداشدگان از سازمان در کتاب «چه باید کرد؟» با اشاره به حضور خود در آن راهپیمایی و مشاهدات عینی خویش نوشتهاند:
«... گفتههای مسئولین سازمان را که ۵ مهر13۶0 را روز سرنگونی رژیم مینامیدند، شنیدهایم، خوب میدانیم هدف چه بود... اگر هدف تو (رجوی) تست بود، پس چرا مسئولینت میگفتند فردا (۵ مهر) کار تمام است و با سلاحهای سنگین میآییم و اگر این طور نبود چرا دروغ میگفتند.» (چه باید کرد؟ ص ۵۰ – ۵۱)
در کتاب حق و باطل جلد ۷ باز هم یه این مساله اشاره میشود: رجوی سردمدار فراری منافقین، این آشوبهای مسلحانه را «تست عنصراجتماعی» نامید و بعدها در جمع بندی از این جنایت گفت: «دومین هدف تظاهرات مسلحانه تستکردن امکان به میدان کشیدن عنصر اجتماعی بود.» (پیروان حق و باطل، انتشارات دادسرای انقلاب اسلامی، ج ۷، ص۷.)
تست «عنصر اجتماعی و یا الگوی قیام ۲۲ بهمن ۱۳۵۷» انگیزه و یا بهتر بگوییم آرزوی محالی بوده است که مسعود و مریم را از آنروز برای هر اتفاق و مناسبتی تحریک به صدور اعلامیه و فراخوان کرده است. به راستی فردی که از هوش و عقل سالم بهرهمند باشد آیا هر روز و هر روز در دامی میافتد و اشتباهی را میکند که هزار بار آن را تجربه کرده است. آیا گزیده شدن از یک سوراخ نه دوبار که هزاران بار، نشان از بیخردی نیست؟
مسعود و مریم رجوی سی و اندی سال است که به این آرزوی محال دل بستهاند و مردم هم همچنان هر روز مثل دیروز با بیاعتنایی از کنار این حشویات رد میشوند و به امور روزمره خود میپردازند. این مطلب در ذهن آدمی صحنه گدایی را تداعی میکند که روی زمین در یک خیابان پر رفتوآمد نشسته و دست خود را به سوی مردم برای کمک و توجه دراز میکند و دیگران با بیاعتنایی به یاوهگوییهای او برای خامکردن مردم از کنارش می گذرند و نگاه ملتمسانه او را ناامید میگذارند.
سیاستها و تاکتیکهای کهنه، تاریخمصرف گذشته، امتحان شده و شکست خورده فرقه منافقین را باید به خمودگی و رسیدن دوران پیری و از کارافتادگی و نهایتا زوال زودرس مسعود و مریم رجوی و به تبع آن بقیه فرقه تفسیر کرد همچون پرخاش و چنگزنی گربهای که در کنجی به دام افتاده و راهی برای نجات ندارد.