
آیتالله سیداسدالله مدنی، شهید محراب یکی از عاشقان راهپیمایی اربعین بود که آنقدر در این راه ممارست به خرج داد تا بالاخره برات شهادت را از حضرت اباعبدالله الحسین(ع) ستاند و راهی خانه ابدی شد.
کاروان سید معتبر بود و هر سال چندباری راه کربلا را در پیش میگرفت. آن سالها در حوزه علمیه نجف هم درس میخواند و هم درس میداد؛ سید زمان زیادی لازم نداشت، تا میان دلها جایی برای خود بی آنکه بخواهد باز کند. نقل است در آن روزگار دو کاروان معروف بود که طلبهها را راهی طف میکرد؛ آخر واحد عملی درسآموزی در مکتب حسین(ع)، پیادهروی به سوی گنبد و بارگاه نینواست پس این دو قافله آوردگاه عاشقان بود که این واحد عملی را به اختیار گرفته بودند، پس نخستین قافله منسوب به سید ماست و دیگری «شیخ محمدعلی حلیمی کاشانی».
بگذریم؛ اما دل سپردن به سید کار سادهای بود، او هم قافلهسالار پاها بود و هم قافلهسالار دل و قلب آنها. نام حسین(ع) بس بود که محاسن صورتش را یک دست خیس کند و هر قطره اشکش برای حسینی کردن یک نفر کافی. صحرانشینان میان نجف و کربلا صدای پایش را میشناسند، ندای یا حسینش، برای آنها آشناست و زمزمه آن دقالبابی است تا به استقبالش بیایند و به حرمت نام حسین(ع) میزبان او و قافلهاش بشوند در صحرای گاه سوزان و گاهی سوزناک.
همراهان سید به ۴۰ تا ۵۰ نفر میرسند، تعدادی ثابتقدم هستند و هر بار با قافله حسینی او هم نفس؛ در این میان گاهی رهروان تازهای یافت میشوند تا دلشان بلرزد از هروله سید و ندای سوزناک یا حسینش.
مسیر گاهی با وعظ و پند و موعظه همراه است و گاهی با حدیث، حتی سید که از «آیتالله سید ابوالقاسم خویی» حکم اجتهاد گرفته، بحث علمی هم راه میاندازند، قافله، قافله شور تنها نیست، برای سید شور با شعور معنا پیدا میکند.
گاهی تابستان است و گاهی زمستان، یک زمان عرفه بهانه میشود و یک زمان اربعین. حس و حال سید و رفقایش بود که قدمها را میساخت و ساعت خوش میکرد تا دستها به نینوا برسند و با تپش ضریحهایش وضو بسازند.
قافلهسالار، از خود خادمی ساخته بود برای حسین(ع) تا در دل شبهای کویر، با آنکه همه در مهمانپذیری از جنس حصیر خرما خوابیدند تا تجدید قوا کنند، همان جلوی در آرام میگیرد تا نیمه شب قامت نماز ببندد و سوز دلش را با سوز تاولها همساز کند.
سید متوسل به سیدالشهدا میشود
کاروان به طویرج میرسد، شعله درونی سید هر لحظه بیشتر زبانه میکشد، آتش درونیاش مسری است، دل به دل، دست به دست میشود و یکباره سید ندا برمیآورد «یا حسین!». اشک زمین تشنه را سیراب میکند و او عرش را در فرش میبیند و حرم امام حسین(ع) را کعبه آلام و آرزوهایش میخواند. او از چیزهایی سخن میگوید که به چشم زمینی دیده نمیشود، کلمه به کلمهاش آتش درون یاران دیروز و امروزش را فروزانتر میکند، همه منتظرند تا بالاخره از زبان سید میشوند «إنّ الصّفا و المروة من شعائرالله» سید هرولهکنان میخواند و میرود و قافله یکصدا پشت سرش فریاد برمیآورند و ندایش را پاسخ میدهند. گنبد و بارگاههای کربلا نمایان میشود قافلهسالار باز هم پیش میافتد و همه با سر رویی خاک آلود، پایی تاول زده به حرم امام مشرف میشوند؛ ندای یا حسین سید و همراهنش صحرای طف را در برگرفته و ندای ملکوتی «شیخ احمد کافی» که از همرکابان سید است بغض گلوها را میشکند. سید متوسل به سیدالشهدا میشود و طولی نمیکشد که همان شب، پاسخ میآید: «ولدی! انت مقتول» و چیزی نمیگذرد که وعده امام پس از پیروزی انقلاب اسلامی،- وقتی او هر آنچه در مکتب حسین(ع) و پیادهروی به سوی حرم و بارگاهش آموخته بود به خوبی انجام داد و عالم با عمل را معنی بخشید؛- در ۲۰ شهریورماه ۱۳۶۰ محقق شد و آیت الله سیداسدالله مدنی، از درگاه شهادت در محراب عبادت به دیدار جدش حضرت سیدالشهدا(ع) شتافت.
از عاشقان بیچون و چرای پیادهروی اربعین
گفتنی است آیتالله مدنی، در زمان حضور در نجف، در حوزه علمیه هم تحصیل میکرد و هم تدریس و از محضر آیات عظام چون «سید محسن حکیم» و «سید عبدالهادی شیرازی» و سپس امام خمینی(ره) که در آن زمان در نجف حضور داشت، بهره برد و همچنان که پیش از این نیز مطرح شد، در درس آیتالله سید ابوالقاسم خویی نیز شرکت کرده و از او اجازه اجتهاد یافت. اما هرگز حاضر به انتشار رساله نشد و همواره امام خمینی(ره) را برای امر چاپ رساله واجبتر میدانست.
آیتالله مدنی، از عاشقان بیچون و چرای پیادهروی اربعین بود و در سال چندین بار و در برهههای مختلف زمانی به زیارت کربلا و با پای پیاده مبادرت میکرد چنانکه شرحش پیش از این رفت.
او در دوران مبارزه برای پیروزی انقلاب اسلامی رهبری مردم همدان را بر عهده داشت و پس از پیروزی انقلاب نماینده مردم این دیار در مجلس خبرگان و امام جمعه همدان بود. آیتالله مدنی سپس به عنوان امام جمعه تبریز به زادگاه خود رفت و به دست منافقین کوردل در محراب عبادت به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
منبع: فارس